در ساختار سیاسی ایران گروه‌های گوناگون با گرایش‌ها و شیوه‌های متنوع چون سکولار، مذهبی، لیبرال، انقلابی، محافظه‌کار، تندرو، راست، چپ، قومی و ملی، دیده شده است. گروه‌هایی که در طول زمان و به‌طور طبیعی دچار تحول یا دگردیسی فکری و تحلیلی شده‌اند و البته، این تحولات بر حسب مورد امری نامتعارف نیست. از ابتدای دهه۶۰ […]

در ساختار سیاسی ایران گروه‌های گوناگون با گرایش‌ها و شیوه‌های متنوع چون سکولار، مذهبی، لیبرال، انقلابی، محافظه‌کار، تندرو، راست، چپ، قومی و ملی، دیده شده است. گروه‌هایی که در طول زمان و به‌طور طبیعی دچار تحول یا دگردیسی فکری و تحلیلی شده‌اند و البته، این تحولات بر حسب مورد امری نامتعارف نیست. از ابتدای دهه۶۰ به دلیل اختلافات سیاسی حاد دو گروه یا بهتر است بگوییم دو جریان درون‌ساختاری وجود داشت. ابتدا تحت‌عنوان «چپ و راست مذهبی» شناخته می‌شدند و سپس با اصطلاح «اصولگرا و اصلاح‌طلب» معرفی شدند.

 

تحولات اصلاح‌طلبان تحت‌تاثیر تحولات اجتماعی و تجربه انقلاب قابل‌فهم است. در واقع، فارغ از اینکه تحولات و تغییرات فکری اصلاح‌طلبان خوب است یا بد است؛ می‌توان گفت که قابل‌فهم و درک است و خودشان هم آن را تحلیل و توصیف می‌کنند و همچنان هم نیروهای اصلی آنان در رهبری این جریان حضور دارند و جوانانی هم که به آنان اضافه شده‌اند، در کنار نسل قبلی آنان فعالیت می‌کنند و شکافی قابل‌توجه درون آنان شکل نگرفته است.

 

در نقطه مقابل، اصولگرایان قرار دارند که نسل جدیدی جانشین نسل اول آنان شده است.‌ شاید کلمه «جانشین» درست نباشد؛ بلکه باید گفت مجموعه جدیدی، نسل قبل خود را به‌کلی از متن خارج کرده‌اند. در واقع، از اعتبار قبلی‌ها استفاده کردند و آنان را از میدان سیاست خارج کردند. جمعی که نه در ادامه سنت اصولگرایی قبلی بلکه اتفاقاً در تقابل با آنان هستند و تنها نقطه اشتراک آنان رقابت با دشمنی با اصلاح‌طلبان بود.

 

نسل جدید آنان فاقد تعهدات عمیق اخلاقی و مذهبی است. بیشتر شکل‌گرا و تندرو هستند. اصلی‌ترین علتی که آنان را در کنار اصولگرایان سنتی قرار داد، تعلق خاطرشان به کسب قدرت بود. یک اصلاح‌طلب ممکن است با نسل اولیه اصولگرایان امثال مرحوم عسگراولادی، آقایان ناطق‌نوری، مرتضی نبوی، احمد توکلی، محمدرضا باهنر، محمد مهاجری و… اختلافات فکری و تحلیلی داشته باشد؛ ولی اختلافات اخلاقی و تقیدات دینی ندارند یا خیلی کم دارند.

 

چون هر دو گروه تا حد ممکن به اصول و مبادی اخلاقی و متعارف ملتزم هستند. مناظره‌های این دو گروه در دهه۷۰ آیینه تمام‌نمای این روابط است. درحالی‌که اختلاف اصلاح‌طلبان با جانشینان آنان از نوع دیگری است. بیشتر به لحاظ نادیده‌گرفتن بدیهیات اخلاقی با آنان چالش دارند. مجموعه‌ای هستند که دین بیش از آن که هدف غایی آنها باشد، ابزار تاکتیکی آنان برای کسب قدرت است.

 

به همین دلیل است که هنوز مدت زیادی از روی کار آمدن جریان جدید نگذشته بود که اصولگرایان سنتی متوجه شدند که رودست خورده‌اند و به دلیل رفتارها و سیاست‌های خانمان بربادده، آنان را جریان انحرافی نامیدند و حتی تعدادی از آنان به اتهام فساد محاکمه و محکوم و زندانی شدند. البته این فرآیند ادامه یافت.

 

آنان که نقشی در انقلاب نداشتند به‌یک‌باره ردای انقلابی‌گری پوشیدند و پرچم آن را برافراشتند؛ آن هم علیه کسانی که نسل اول انقلابیون اصولگرا بودند. گزارش امروز صفحات سیاسی «هم‌میهن» در پاسخ به این پرسش است که چرا سیر تغییرات در اصولگرایان به این نحو پیش رفته است؟ به‌طوری‌که امروز هر دو جناح اصلی داخل حکومت با یکدیگر احساس قرابت و نزدیکی بیشتری می‌کنند تا با این جریان تندرو و در عمل نیز خود را در برابر تندروهای برآمده از جناح اصولگرا می‌دانند.

 

جناحی که خود را انقلابی می‌داند، ولی بعید است که حتی یک‌درصد از فعالان اصلی آنها تجربه انقلاب را داشته باشد. به نظر می‌رسد که علت شکل‌گیری چنین جریانی ربطی به واقعیت اجتماعی ایران نداشته‌است. بیشتر تابع ساختار قدرت بوده و به همین علت نیز قدرت‌زده است. رنگ و بوی قدرت در آنان بیش از هر رنگ و بوی دیگری دیده و شنیده می‌شود. تحول ذیل رانت‌های قدرت و تبعیض‌های گوناگون نمی‌تواند روندی طبیعی داشته باشد.

 

اتفاقاً وحدت درون خودشان هم کاملاً ناپایدار است و هنگامی که قدرت‌های حمایت‌کننده آنان به هر دلیل تغییر جهت دهند، این وحدت دچار انشعاب و حتی تندخویی علیه یکدیگر می‌شود؛ هم‌چنان که در انتخابات اخیر شاهد تنش‌های بسیار تند درون این جناح بودیم.

 

به نظر می‌رسد که جامعه ایران به دلیل تجربیات خود و نیز خالی شدن باد رشد بادکنکی این جریان آماده زایش جناح‌بندی‌های جدیدی است؛ به طوری که نتیجه آن به سود جامعه و مردم و توسعه باشد و مجموعه نیروهای بی‌ریشه و رانتی را از عرصه سیاست خارج کند و نیروهای اصیل و دارای پایگاه اجتماعی را جانشین سازد.

  • منبع خبر : هم میهن