حسن در کنار سایر اعضای خانواده می‌بالید، رشد می‌کرد و آداب زندگی و بزرگی را می‌آموخت. زارسین در منزلش، مکتب‌خانه‌ای برپا کرده بود و فرزندان اهالی را برای آموختن شرعیات و قرآن بدانجا فرا می‌خواند. حسن و بسیاری از کودکان آبادی طبق یک سنت محلی، در سنین کودکی قرآن را ختم می‌کردند. در ماه مبارک […]

حسن در کنار سایر اعضای خانواده می‌بالید، رشد می‌کرد و آداب زندگی و بزرگی را می‌آموخت. زارسین در منزلش، مکتب‌خانه‌ای برپا کرده بود و فرزندان اهالی را برای آموختن شرعیات و قرآن بدانجا فرا می‌خواند. حسن و بسیاری از کودکان آبادی طبق یک سنت محلی، در سنین کودکی قرآن را ختم می‌کردند. در ماه مبارک رمضان، در منزل زارسین، جلسات ختم قرآن دایر بود، در این مجالس، بزرگان بندر حاضر شده و ضمن تلاوت قرآن از نوآموزان می‌خواستند تا مهارت خود در قرائت قرآن را در معرض همگان به نمایش درآورند. حسن یکی از کودکانی بود که قرآن را کامل و بدون غلط می‌خواند و مایه شگفتی حاضران می‌شد. از طرف دیگر، منزل زارسین همواره پذیرای مهمانانی بود که از راه‌های دور و نزدیک برای تجارت و سایر امور به بندر لاور می‌رسیدند. حسن با حضور در این مجالس، آداب سخن گفتن و مجلس داری را نیز می‌آموخت و به آرامی بزرگ می‌شد. او در سنین نوجوانی به اسب‌سواری علاقه بسیار پیدا کرد و بخشی از اوقات فراغت خود را به مهارت در این فن گذراند. اندکی بعد به شکار نیز علاقمند شد. زارسین، برای آموزش تیراندازی، حسن را با خود به شکارگاه‌های کوه مند، واقع در روبروی بندر لاور می‌برد تا به او شکار و تیراندازی نیز بیاموزد. دریانوردی مهارت دیگری بود که حسن مانند تمام جوانان لاور بایست می‌آموخت و این نیز بر داشته‌های وی افزوده شد، به طوری که او به سرعت در شمار زبده‌ترین ناخدایان بندر قرار گرفت. حسن وقتی به سنین جوانی رسید، مرد کاملی شده بود و همه مهارت‌ها و علوم مرسوم روزگار خود را آموخته بود. این‌ها، به اضافه وجاهت منظر از جمله عوامل محبوبیت حسن در بندر شده بود به طوری که همه اهالی او را چون برادری دوست داشتند.
مرگ زودهنگام پدر، باعث شد تا حسن در عنفوان جوانی به عنوان بزرگ بندر، مسئولیت سنگین اداره امور آبادی را به دست گیرد. او در این راه، مسیر پدر را ادامه داد و با حسن خلقی که از خود بروز داد به سرعت محبوب قلوب اهالی گردید.
در این ایام، حسن بیشتر اوقات خود را بر روی دریا می‌گذراند. او تاجر موفقی بود و توانست املاکی در سراسر خلیج فارس از جمله بحرین و قطر به دست آورد. به همین دلیل هر سال بخشی اوقات خود را در این سرزمین‌ها می‌گذراند. گفته شده، حسن روزی در بحرین در جمعِ دوستانش، در نزدیکی مسجدی نشسته بود. مؤذن به اذان مشغول شد و ذکر «علیٌ ولی الله» را نگفت. حسن بلافاصله او را با تیری از مناره مسجد به پایین انداخت. مورد مشابه دیگر، هنگامی اتفاق افتاد که حسن در ساحل روستای کری ایستاده بود. مردی از اهالی چمکور، مزاحم زنی از مردم آن روستا شده بود. از حسن کمک خواستند، همین که حسن به صحنه نزدیک شد، مرد چمکوری از ترس حسن به دریا گریخت. چون شنا بلد نبود، در آب غرق شد و چون مرگ را نزدیک دید از حسن خواست تا او را بکشد. حسن نیز بلافاصله او را با تیری از پا درآورد. می‌گویند حسن تا مدت‌ها از این دو کار اظهار ندامت و پشیمانی می‌کرد…

با من بمان…
مهدی حاج حسین محمودی
.

  • نویسنده : مهدی حاج حسین محمودی نصیر بوشهر انلاین