توی اتوبوس سرویس پالایشگاه، توی راهروی ساختمان محل کار، توی صف نانوایی شهرک‌ مسکونی، توی اغذیه‌فروشی بازارچه، و ده‌ها جای عمومیِ دیگر، همه و همه با تأثر و تألم از حادثه‌ی تلخِ قتل دانشجوی دانشگاه تهران می‌گویند. امیرمحمد دانشجوی دانشگاه تهران درنهایتِ مظلومیت، تنهایی و غریبی، توسط اوباشی به‌قتل رسید که شاید ذره‌ای مهر و […]

توی اتوبوس سرویس پالایشگاه، توی راهروی ساختمان محل کار، توی صف نانوایی شهرک‌ مسکونی، توی اغذیه‌فروشی بازارچه، و ده‌ها جای عمومیِ دیگر، همه و همه با تأثر و تألم از حادثه‌ی تلخِ قتل دانشجوی دانشگاه تهران می‌گویند.
امیرمحمد دانشجوی دانشگاه تهران درنهایتِ مظلومیت، تنهایی و غریبی، توسط اوباشی به‌قتل رسید که شاید ذره‌ای مهر و عاطفه را در زندگی‌شان تجربه نکرده‌اند.
امیرمحمد می‌توانست فرزند یا برادرِ هرکدامِ‌مان باشد.
فرزند یا برادری که در عنفوانِ جوانی و در اوجِ امیدهای سبز و آرزوهای بلندش، قربانیِ سوء‌مدیریت‌های همیشگیِ نامدیرانِ مملکت شد. (اثبات تأثیر شدید تورم و گرانی بر روی افزایش سرقت و جرائم اجتماعی)
پس از حادثه‌ی تلخ و جانسوزِ بیست‌وچهارم بهمن‌ماهِ پایتخت، شماری از مسئولین و مدیران ارشد اجرایی کشور، با محکوم کردنِ آن، سعی در دلجویی از بازماندگانِ دانشجوی فقید را داشته و ضمن تماس‌های مکرر تلفنی با خانواده‌ی آن مرحوم، با آنان احساس هم‌دردی کردند که علاوه‌بر شایسته‌بودنِ این عمل، موجبات جلوگیری از بروزِ تنش‌های اجتماعی و سیاسی را نیز فراهم آوردند.
تأکید ویژه‌ی رئیس‌جمهور به وزیر علوم برای پیگیری پرونده، لغو سفر عربستانِ وزیر علوم و تشکیل جلسه‌ی فوری با مسئولانی از وزارت کشور، وزارت اطلاعات، سپاه‌پاسداران و نیروهای انتظامی و امنیتی، نشانگرِ اهمیتِ دانشجو، دانشگاه و مجموعه‌ی مرتبط با آن برای سطوحِ بالای اجرایی کشور است.
دلجویی و اظهار تأسف معاون اول رئیس‌جمهور، دستیار اجتماعی رئیس‌جمهور، وزیر علوم، سرپرست دانشگاه تهران در گفتگوی تلفنی با خانواده‌ی امیرمحمد و متعاقبِ آن استعفای رئیسِ خوابگاه‌های دانشگاه تهران و عذرخواهیِ چندباره‌ی وزیر علوم و پیگیری جدی گزارش پرونده پزشکی از بیمارستان شریعتی و نیز برگزاری مراسم ختمی باشکوه از سوی وزارت علوم و با حضورِ مقامات بالای کشوری و لشکری و نهایتاً وعده‌ی ساختِ مدرسه‌ای به نام امیرمحمد از سوی دانشگاه تهران، بخشی از تلاش‌های مسئولینِ این حوزه در راستای همذات‌پنداری با خانواده‌ی مقتول و جامعه‌ی سوگوار است.
دو شب بعد از این اتفاقِ ناگوار، سه نفر از مهندسینِ پیمانیِ شاغل در منطقه پارس‌جنوبی که تمامیِ نیرو و انرژی‌شان را درجهت تأمین گازِ زمستانه برای کشور مصروف داشته‌اند، برای استراحتی کوتاه به یکی از پارک‌های ساحلی نخل‌تقی در مجاورت شهر عسلویه می‌روند که مورد تهاجمِ دسته‌ای از اراذل و اوباش قرار گرفته و مهاجمان با چاقو به آنها حمله‌ور می‌شوند. در اثر این حادثه، آقای رضا بازوند از مهندسینِ خبره‌ی واحد بهره‌برداری پالایشگاه هفتم مجتمع گاز پارس جنوبی، مظلومانه و غریبانه به قتل رسیده و دو نفر دیگر نیز با جراحاتی سخت، روانه‌ی بیمارستان می‌شوند.
با گذشتِ چندین روز از این حادثه‌ی جانگداز اما، هیچ مقام‌مسئول و مدیری از مجموعه‌ی وزارت نفت و یا حتی فرمانداری، استانداری و قوای نظامی و انتظامی، هیچ واکنشی در محکومیت این جنایتِ آشکار نشان نداده‌اند.
نه تجمعی صنفی صورت گرفته، نه کسی استعفایی داده، نه بیانیه‌ای صادر شده، نه جلسه‌ای فوری و حیاتی برای سبب‌شناسیِ این اتفاق ناخوشایند برگزار شده و نه حتی سخنگوی دولت که برای بازدید در منطقه تشریف داشتند، اشاره‌ای کوتاه و گذرا در این باب کرده‌اند!
مجموعه‌ی پارس جنوبی و کارکنانش، انگار صرفاً ربات‌هایی برای تأمین سوخت و انرژی در روزهای سخت و بالابردنِ نمودارِ تولید گاز هستند اما در مواقعی که جانِ‌شان در معرض خطر واقع شده و اوباشی داعش‌گونه آنها را مورد تعرض قرار می‌دهند، حتی سرفه‌ای هم از هیچ مقامی صادر و ساطع نمی‌شود.
شاید یکی دیگر از تفاوت‌های اساسیِ ،،پایتختِ سیاسی،، با ،،پایتختِ انرژی،، هم این نکته باشد که در تهران ،،امنیت ملی،، برای قتلِ دانشجویی مظلوم و بی‌گناه، پای رئیس‌جمهور را هم به ماجرا باز می‌کند اما در منطقه انرژی پارس و عسلویه، حتی نیروی انتظامی و سایت‌های خبری هم از واژه‌ی ،،مهندسِ پالایشگاه،، برای قربانی، طفره رفته و آنها را ،،سه نفر شهرستانی،، معرفی می‌نمایند. تعبیری چنان تحقیرآمیز، نامحترمانه و غیرمسئولانه که مخاطبانِ خبر را نیز دچار سردرگمی کرده و به اشتباهِ‌شان می‌اندازد. مخاطبان و افکارعمومیِ هوشمندی که نیک می‌دانند هم‌اینک ترازِ ،،امنیت ملی،، در هیچ‌کجای کشور، هم‌ردیف و هم‌ترازِ جغرافیای پارس جنوبی نیست و مهندسین و کارشناسانِ نستوهِ این مجموعه که ارجح‌تر از نفت، گاز و همه‌ی ذخایر هیدروکربوری بوده و تمامیِ داراییِ این منطقه به‌شمار می‌روند، سالیانِ سال است که دیگر ،،شهرستانی،، محسوب نشده و تک به تکِ آنها، سرمایه‌های ملیِ این سرزمین‌اند.