رمان مادام بواری (Madame Bovary) یکی از مهمترین آثار تراژدی زندگی آدمی است که از بسیاری لحاظ توجه نویسندگان، فیلسوفان، هنرمندان و منتقدان را به سوی خود جلب کرده است. این کتاب برجستهترین اثر گوستاو فلوبر، نویسندهی نامدار و رئالیست فرانسوی است که در قرن نوزدهم و پیش از آراء فروید و یونگ با نگرشی […]
رمان مادام بواری (Madame Bovary) یکی از مهمترین آثار تراژدی زندگی آدمی است که از بسیاری لحاظ توجه نویسندگان، فیلسوفان، هنرمندان و منتقدان را به سوی خود جلب کرده است.
این کتاب برجستهترین اثر گوستاو فلوبر، نویسندهی نامدار و رئالیست فرانسوی است که در قرن نوزدهم و پیش از آراء فروید و یونگ با نگرشی واقعبینانه به تحلیل لایهها و زوایای پنهان و غرایز مختلف انسان پرداخته است. بسیاری این اثر را صرفاً اثری رئالیستی شمردهاند. اما در این نوشتار نگارنده میکوشد بر جنبهی تراژدی اثر تاکید شود. بسیاری آن را با هملت شکسپیر و یا دن کیشوت سروانتس(نخستین اثر ادبی مدرن) همتراز دانستهاند.
نگارش رمان مادام بوواری از سپتامبر ۱۸۵۱ تا آوریل ۱۸۵۶ به مدت پنج طول کشید. در این مدت فلوبر روزانه بیش از چند خط نمینوشت و مرتب مشغول نوشتههای پیشین بود و هر آنچه را بر کاغذ مینوشت بارها با صدای بلند میخواند تا آهنگ کلمات با هم همخوانی داشته باشند. چنانکه گفته شد بسیاری شارحان سبک نوشتاری فلوبر را رئالیستی میدانند. از این نظر فلوبر با چنان نگاه ریزبینانهای مکانها، اشیاء، گفتگوها، شخصیتها و خصوصیات آنها را به شیوهای عینی توصیف میکند و چنان تصویرپردازی میکند که خواننده احساس میکند که نویسنده خود اگر در آن محل حضور نداشته چگونه توانسته است این جزئیات را در برابر چشم خواننده ممکن و حاضر سازد. فلوبر، گاهی برای یادآوری و روشنی بیشتر ما را در ناخودآگاه اِما بوواری وارد میکند. ما وارد موقعیتهای شخصیتها میشویم. در صحنهها قرار میگیریم. اما به هیچ وجه شخصیتی غیرعادی یا قهرمان را نمییابیم. فلوبر میگذارد شخصیتها از میان مردم عادی و چون خود ما نمایندهی همنوعان خویش باشند. در واقع خواننده، رمان مادام بوواری را از بیرون نمیبیند. بلکه نویسنده میگذارد ما در صحنهها و گفتگوها شریک شویم و موقعیت خودمان را با موقعیت شخصیتها همراه کنیم. تجربهها همچون زندگی پرفراز و نشیب ما توصیف میشود. آهسته، موشکافانه، پیگیرانه، گاه خونسرد و گاه پرشور.
در این کتاب بیش از همهی شخصیتهای رمان زندگی مادام بوواری با همهی زیروبمها، تناقضها، رویاها، خیالپردازیها، آرزوها، سرکوبها، تضادها، اشتیاقها، یاسها در مقابل چشمان ما جلوهگر میشود. گاه او را دوست میداریم و گاه به او نفرت میورزیم. گاه او را بخشودنی و گاه غیرقابل بخشش مییابیم. گاه او را دیوانه و گاه او را عصیانگری میبینیم که میخواهد هنجارهای تحمیلی وضعیت زنان را در هم شکند.
اِما بوواری در قرن نوزدهم در روستایی کوچک در فرانسه به همراه همسر پزشک خود زندگی میکند. او در رویاهای زندگی اشرافی و پر از تجملاتی است که لبریز از هیجانات عاشقانه و رمانتیک است. ناخرسندیاش از زندگی به تدریج تعاملات و ارتباطات او را با واقعیات روزمره قطع میکند و او را به مسیری قهقرایی میکشاند که در نهایت به مرگ تراژیک و فروپاشی نزدیکانش میانجامد. اما بوواری از زندگی زنان معروفی متاثر میشد، که در کتابهای رمانتیک میخواند. ماری استوارت را میپرستید و شیفتهی زنان نامآور بود. در نظر او زنان پرآوازه همچون ستارههای درخشان دنبالهداری بودند که زندگی باشکوهشان مالامال از شور عشق و عشاقی بود که برای آنان جان میدادند. اِما بوواری برای رسیدن به آمالش در جستجوی راهی ناکجاآباد است. امر مهم برای او عشق رمانتیک است. عشقی که دستنیافتنی است و اِما در مرز میان اوهام و واقعیتهای روزمرهی خود به دنبال آن است و آن را نمییابد. اما بوواری پس از ازدواج با شارل بوواری پزشک دهکده میکوشید بفهمد که در زندگی مفهوم واژههای سعادت، شور، سرمستی که در کتابها به نظرش زیبا آمده بود دقیقا چیست؟(فلوبر، …) هر گفتگو و هر صحنه حقیقتی تازه دربارهٔ سایر انسانها و خودمان به ما ارائه میدهد. او در جهان واقع به جستجوی مضامین داستانهای رمانتیک و عاشقانهای برمیخیزد که با آنها مانوس بوده است. به تعبیر میشل فوکو برای اِما بوواری: خوانش جهان، برای اثبات کتابهایش است. اما چنانکه گفته شد این نوشتار قصد دارد مفهوم تراژدی را اجمالاً در این رمان واکاوی نماید. تراژدی به عنوان یکی از شکلهای روایت انسان از هستنِ خودش، برای اولین بار در یونان باستان به وجود آمده است و در طول قرنها دچار تغییرات زیادی شده است. اما علیرغم همهی تحولات دورانها یک نکته مشترک در همهی تراژدیها آن را از سایر انواع نمایش و داستان متمایز میکند. آن حقیقتی که در همهی انواع تراژدی خود را به ما ارزانی میدارد این است که: آدمی در جهانی ناپایدار زندگی میکند. تراژدی یک اعتراض و یک فریاد است. فریاد و دلهرهای از وحشت و رنج آدمی در برابر افسونی عظیم. صرفنظر از اینکه این افسون از چه کسی و چه چیزی باشد.از این لحاظ به نظر میرسد رمان مادام بوواری یک تراژدی است. همانطور که آرتور میلر میگوید احساس تراژیک هنگامی برانگیخته میشود که ما در حضور شخصیتی هستیم که حاضر است زندگیاش را فدا کند تا یک چیز را حفظ کند. حس حرمت شخصیاش را. از اریستیس تا هملت و تا مکبث، و اینک تا مادام بوواری. مادام بوواری تمام حس حرمت خود را از نگاهی میگیرد که با واقعیات او همسو نیست.
مبارزه زیربنایی او این است که در تلاش برای به دست آوردن آن جایگاهی است که به گمان خودش عادلانه نیست.
او را میبینیم که برای نخستین بار به دنبال کسب این جایگاه است. ولی زخمها و تحقیرهایی که پیدرپی بر پیکرهی او فرود میآیند، او را از وضعیت معمولِ ناخواستنیاش نیز میراند. او احساس میکند که از این جایگاهی که متعلق به اوست منع و زدوده شده است.
در تراژدیهای یونان نیز شخصیت و قهرمانان تن به نبردی میدهند که نمیتوانستهاند برندهی آن باشند.
اِما بوواری نیز در نهایت مأیوس از دستوپنجه نرم کردن با نیرویی بس برتر، دست از بازی و زندگی میشوید. در تراژدی آنچه مورد کنکاش ما قرار میگیرد ناعادلانه بودن ذاتی نظام حاکم بر جهان است. حقیقت متافیزیکی که تراژدی آن را بیان میکند این است که آدمیان حریف تقدیر نمیشوند. مادام بوواری از این حیث یک اثر جاودانه تراژیک است که هم شخصیتهای داستان و هم خواننده را در ناهمخوانیها درگیر میسازد. هر دو با حقارت، ضعف و نقائص خود و دیگران رو در رو میشویم. همچنانکه ماهیت تراژدی در تن سپردن به تقدیری است که در بستر تاریخ روی داده و نه در فرآیندی که فرد به عنوان سوژهی مشخص آن را به انجام رسانیده است، مادام بوواری به بهترین شکل محدودهی هستن ما را پدیدار میسازد.
Sunday, 23 February , 2025