*?اُو یوُغُـلـــی.* ?حلاوت های یک روز روستا. ★ *به✒️حسین روئین تن ـ (حرمهاجر)* ?یادش،بخیــــــری چ زود گذشت ،عین رودخونه ای ک باران سیل آسا اونرا بطغیان کشانده باشد عمروجوانی وجوانی گذشت. بهارروستا، گله گوسفندان روستا، چوپانان صدیق وصادق روستا، مردم خونگرم ومومن ومتعصب روستا، آسمان صاف وبی غبار و مالامال از ستاره های ریزو درشت […]

*?اُو یوُغُـلـــی.*

?حلاوت های یک روز روستا.
★ *به✒️حسین روئین تن ـ (حرمهاجر)*
?یادش،بخیــــــری
چ زود گذشت ،عین رودخونه ای ک باران سیل آسا اونرا بطغیان کشانده باشد عمروجوانی وجوانی گذشت.
بهارروستا، گله گوسفندان روستا، چوپانان صدیق وصادق روستا، مردم خونگرم ومومن ومتعصب روستا، آسمان صاف وبی غبار و مالامال از ستاره های ریزو درشت روستا ، ماست ودوغ روستا، بوی نون نازک روستا، ک هنگام پختن بویش،تا هفت خونه اونطرفتر را درمینوردید. یاد روستا ویاد اون زمان روستا.
من تا ده دوازه سال که بعد خداوند نعمت برادر را بهم ارزانی داشت (?الهی به داده ات شکر.)فرزند تک پسر خانواده بودم. پسر در روستا بدلیل فرهنگ ضعیف اما غالب روستا جایگاه ویژه تری از دخترداشت، واز این راه ندانسته ونا خواسته رانت خور بود.از سهمیهء هرکس دلش بخواست بر
میداشت و دختران مظلوم که محکوم بسکوت بودند.
پدر بزرگم اسفتدیار کشاورز دهِ بود و چُهاب داشت ،او غربی ترین نقطه ده سکونت داشت، و چهار پنج هکتار زمین غرب ده مال او بود که در ان چُهـــاب بنا نهاده بود.
هنوز بعداز هفتادهشتادسال آثار چاهِ چهابش وکُنار وگزهایی ک کاشته بود، سرسبز و هویداست. یعنی امروز اگرازخردسالان بلفریز هم بپرسی *(جاچهاب اسفتدیار کجاست؟)* اوشمارا بهمین نقطه ای که گفتم رهنمود میکند. این قسمت ده بیابون بود، یکی از شب های مات وظلمانی روستا
ک پیش ننه ام مانده بودم،روی لُوکه (lokeh)★کنارش خوابیده بودم و ژرف وعمیق آسمان را رصد میکردم، واز ننه ام سوال میکردم، ازجواباش هم اونقده قانع میشدم که انگار دارم اززبان *کِپِرنیک*
درباره ستاره ها میشنوم.!!!
شب های قدیم روستا با اکنون هزاران سال نوری متفاوت است.
نِ گردی نِ غباری ن ریـــزگردی و نِ دُرشت گردی،بهمین دلیل اینقده آسمان روستا صاف بود ک ستارگان شیطونی میکردن و میومدن توکمترین فاصله بهت چشمک میزدن، اونقده نزیک که گاهی چشمان نِنَمو میپائیدم ودست میکردم طرف آسمون تا یه قشنگیشو واسه خودم بردارم، اما من بودمو خیالو خیطی.
سکوتی سنگین آسمان ده را احاطه کرده بود. بجز اینکه گهگاهی صدای تیترونی (دیدمک)یا عو عووه سگی سکوت شب را میشکوند البته تو ننه ام اینا،مقداری پیاز تو کَپَرشون انبار کرده بودن که باپیروم اونها را با مقداری خاراُشتُر جهت حفاظت وعدم گندیدگی پوشانده بود واین حکم سرد خونه درروستا ایفا میکرد. دپوی این پیازها به اجاره چند جیر جیرک درامده بود تا درشب باجیرجیرشان به روح وروان من بخشونت سُمباده بکشند.
چیزی که برام جالب بود این بود که دقیقا یک تُــل ماسه ای جنوب منزل باپی مشرف بود،چند روباه یاشغال اونجا شروع میکردن به *زوزه کشیدن* اینجا بود ک ننه شرو میکرد *اُورادی* خواندن‼️
خوب که گوش میکردم تاداره میگه: *وَحت سَرِ خوت وحت سرخوت.* یامیگفت:
*گوشت ازتو نمک از مو، گوشت از تو نمک از مو؟*
گاهی هم *گیوه هاشو وارو* میکرد وصلوات میداد. واین رفـــع نحوست بود.
باری به هرجهت من تو آغوش مهربان ننه ام خواب میرفتم.
صبح که بلند شدم کلی بازی کردم اما بشدت گرسنه ام شد.
همزمان مادر اومد دنبالم، گفت دیشب بدون تو *خُو اِلّه پِلّه*
دیدمه راستش تا الانم دقیقا نمیدونم این جمله چ بار معنایی دارد.‼️
بگذارمو بگذریم،
من رانت خواهی ام شروع شد ک الاوبالله مو گشنمه ،مادرم ب ننه ام گف زنامو(زن عمو) حالا نِ موقی ناشتاس نه چاس‼️
اما مرخ مو یپا داشت، اینجا بود ک ننهء دنیا دیده ام گف ، دی جون فِرزی *اُویوغُلینی* سیش دُرُس کو.
من ک این حرف برام تازگی داشت،ب مادر شدم تا انجام اویغُلی را بتجربه بنشینم.
مادر پیاز دُرُشتی تو یه قابلمه کوچک خُرد کرد،کَمچه ای روغن بر آن افزود ،مقداری ادویه ونمک و آنرا بر چاله روی سِپُیهِ نهاد،پیاز ک خوب سرخ شد، یک فنجان آب بران ریخت وگفت ،دی برو تو کلیدون(جایگاه زمستانه مرخها)★ دوتا خاگ بیار ،ومو مثل گولی (گربه) سوکیدوم تو کلیدون دوتا خاگ آوردوم.
مادر یکی از خاگ ها را کنار نهاد ، بونه کردم دوتاش، مادر گف باشه اما یکی را شکوند،و سرِ قابلمه رابست ،بیست دقیقه روی چاله *غُــل* خوارد، اینجا بود ک مادر آتش چاله را کشید و قابلمه را کنار نهاد. من ناراحت بودم ک چرا مادر فقط یِ خاگی برام درست کرده اما با کمال تعجب موقی خوردن دیدم دوتاست،چقدر دلچسب وخوشمزه و یه عطر خاصی داشت.‼️گفتم مادر این چ جوره؟ مادر گف ،دی چهارتا از مُرخلمون خاگِ *دوزرده* مَیلِن !!
بعد یادم اومد گاهی ک ضد میکردم وحتما یچیزی رو میخواستم بم میگفتن: *حالا که لج میکنی گیرت نمیا،اَی خاگِ دوزرده بیلی.*
✒️?✒️?✒️