خاطره دریایی :
*دریا با آن همه زیبایی هایش*
*یک روز هم کافر میشود* !

✍️ مهرور. بوشهر

دریا ، کوهستان و جنگل
همگی آرام بخش و *زیبا نگارند* .
اما دریا طلوع و غروب دیگری هم از
زیبایی ها به تصویر میکشد زیرا دیدی
وسیع به نمایش می گذارد به عبارتی
دیگر *چشم انداز و دورنمایی* گسترده ای دارد برعکس جنگل و کوهستان که انسان را محدود در حصار بسته خود نگه میدارد .

پدرم ملوان بود هر وقت از بحرین ،
قطر ، کویت و دبی برایم اسباب بازی یا
پوشاک می آورد چقدر خوشحالی می
کردم و میگفتم‌ بوا ( پدر ) همیشه
برو سفر بوام هم در جوابم میگفت
*بوا دریا چراغ تو باده* بنده این مفهوم
را درک نمی کردم تا اینکه :

حدود *۱۰ سال* قبل در یک روز پاییزی و
بارانی با چند نفر از دوستان به همراه
دوست دیرینه ام *رضا سیاوشی* برای
صید ماهی رفتیم لنگرگاه ، کنار یک
کشتی بزرگ پهلو گرفتیم در اوج گرفتن
ماهی ، حدود دو باسکت از انواع ماهی
های سنگسر ، حمیرو ، کخو و بالول
گرفتیم تا اینکه خدا بد نده !!!
ناخواسته و به یکباره طوفانی بنام
*لجیزو* ( برادر کوچک‌ طوفان *لیمر* )*سر به فلک* کشید . بلافاصله جل و پلاسمان و لنگرجمع کردیم‌ و *فلنگ* را برای فرار بستیم
و از آنجایی که ذخیره بنزین هم کم
داشتیم اما از قبل ذهنم را آماده کردم
که‌ اگر بنزین در بین راه تمام شود
شلنگ مستقیما به داخل باک کنم‌
آمدیم نزدیک اسکله جلالی دیدیم
پدری با دختر ۱۰ ساله اش در قایقی
کوچک پارو زنان با *تلاطم امواج دریا*
می جنگند و در ۱۰۰ متری صخره های
اسکله قرار دارند سریعا به آنها رسیدیم
و آنها را سوار قایق کردیم و قایقشان
هم گسل کردیم اما بلافاصله موتور
قایق‌ خاموش شد (*حالا بیو بکش*
*که نه سنگینن یا بیو بکش و معرکه*
*بار کن ) و همینکه نزدیک صخره ها
رسیدیم‌ سریعا شلنگ وارد باک کردم
، موتور روشن شد و همگی نجات
پیدا کردیم .
و اگر با این طوفان به صخره ها برخورد
میکردیم قطعا تلفات سنگینی میدادیم.
به اسکله که رسیدیم چنان پدر این
کودک‌ ما را در بغل گرفت و بوسه باران
کرد که باران و طوفان واقعی بر سر و
صورتمان می بارید فراموش کردیم
سپس دوستان گفتند مهرور چگونه در
این لحظه خطر فکرت رسید که شلنگ
بنزین وارد باک‌ کنی !
۱۴۰۴/۵/۳