صدای دینگ دینگ پیام های ممتد گوشی های دیجیتالی خانه به خانه و شهر به شهر حاشیه ساز شد و بعد از حادثه آتش سوزی بندر شهید رجایی ذهن مردم محله ما را برد طرف مخازن هایی که سالیان دراز کنار ساحل و در بغل محله جا خوش کرده بودند و روز به روز مثل […]

صدای دینگ دینگ پیام های ممتد گوشی های دیجیتالی خانه به خانه و شهر به شهر حاشیه ساز شد و بعد از حادثه آتش سوزی بندر شهید رجایی ذهن مردم محله ما را برد طرف مخازن هایی که سالیان دراز کنار ساحل و در بغل محله جا خوش کرده بودند و روز به روز مثل قارچ سمی کنار یکدیگر شروع به تکثیر می کردند و بوسیله‌ی دیواری بلند محصور شده بودند ، و هم سن و سال های من وقتی آن مخازن را از پشت دیوار می بینند یاد خاطرات تلخ نه چندان دور می افتند ، اواخر سال های دهه ۵۰ انگار دیروز بود وقتی که از شنا بر می‌گشتیم کنار ساحل چند مرد کت و شلواری شسته رفته با کراوات های رنگی بقول قدیمیا عصا قورت داده با چند نفر از مردهای معتمد محل حرف می زدند از سر کنجکاوی با لباس های خیس چسبیده به تنمون با پای برهنه ، نظاره گر گفتگوی آنها بودیم از حرف های قلمبه سلمبه آن ها سر در نیاوردیم ولی از حرف های مردهای هم محلی خودمان متوجه شدیم که می خواهند دریا را با دیواری از مردم جدا کنند نعمت خدا دادی که با مد اش گویی به پیشباز ما می آمد و در آن هوای گرم تابستان ما را در آغوش خود می کشید و پهنه ساحل از جنب و جوش و سر وصدای مردمانی که به درون آب رفته بودند ، پر می شد ، و زندگی ما را رنگ و بوی خاصی می بخشید و جزر آن زمین بازی می شد برای بازی های کودکانه ما ، و اکنون آدم های سودجو برای تصاحب دریا که از انفال بود و هیچ مالک خصوصی نداشته آمده بودند که مرز تعین کنند ، یکی از مردان محل گفت مردم اینجا شنا می کنند و بجای حمام از دریا استفاده می کنند در صورتیکه ما حمومک خودمان را داشتیم برای شستشو و دریا برای تفریح و شنا کردن می خواستیم و آنها گفتند ما قول می دهیم حمام بزرگ کنار ساحل بسازیم .
جلوی چشمان پر از اشک ما و گلوی پر از بغض ما سوار ماشین های بنز سیاه رنگشون شدند و رفتند و روز های بعد شروع کردن به جدا سازی ساحل و دریا و ساختن حمامی که هیچوقت تمام نشد و سال های بعد شهرداری آن حمام نیمه ساخته را ، بنای که یادگار ظالمانه غصب دریا بود با لودر نابود کرد و بجای آن پارکی برای محل ساختند ولی دیوار هر سال محکم محکم تر از روز قبل شد و مخازن هایی که بیشتر و بیشتر شد و نسل ما همچنان منتظر روزی است که آن دیوار شوم شکسته شود و ما کودکان دیروز لنگ لنگان کنار ساحلش با آسودگی خیال قدم بزنیم . به امید آنروز که خیلی دیر نیست .
🖋️ پروین گلستانیان