عرفه و ظلم آبادی ها

✍️ماشاالله زنگنه
تو‌ دهه بیست و سی یه روز مونده بید به روز عرفه مردهای محل جنب مجت محل جمع می شدند و می رفتند امامزاده دوتا اتاق تو صحن اقا می گرفتند شو و صباش هم دعای عرفه می خواندن و ساعت دو و سه ظهر پوی پیاده وا می گشتن ظلم اباد قبل از رفتن کل نجف خدابیامرز که طبق سنوات قبل رئیس گروه بید دو نفر سی اشپزی و کفشداری انتخاب و تعیین میکرد تا انجا همه چی مرتب باشه مسئول کفشداری را قنبرو که ساده دل و یتیم بید و با دی اش دو نفری زندگی می کرد نهادن قنبرو کارش را به نحو احسن انجام داد تا روزی که خواسن واگردن کل نجف از همه خواس به اندازه وسع و توان شون حق الزحمه ای سی قنبرو بدهن یه نفر دهشای یه نفر یه قرون یه نفر پنچ قرون یه نفر دو تومن دادن سی کل نجف او هم شماردشون تا هشت تومن و دهشاهی جمع شده صدای قنبرو زد و همه پیل ها داد سی قنبرو که تو عمرش بیشتر از یه تومن کاسبی نکرده بید قنبرو از دیدن ای همه پیل خشحال و سر ازپا نمی شناخت تو راه که میومدن چند بار پیل ها شمارد تا کم نشده باشه و سی کل حبیب می گفت عمو کل حبیب مو حالا چهار تا کهره و یه خروس و چهار تا مرغ تو جیبمن و هی بع بع و قوقولی قوقو و قد قد میکنن و دی ام اگه پیل جنبوم ببینه خیلی خشحال میشه اما باید باهام بیای خونه سیش بگی ای پیل ها مزد کفشداری شن تا فکرخراب نکنه وقتی رسیدن ظلم اباد کل حبیب با قنبرو رفت و سی دی اش همچی گفت .
چند روزی از روز عرفه گذشته بید و کل نجف دم دریا داشت ماشوهش اماده می کرد که بره دریا قنبرو تا کل نجف دید دوید طرفش و داد زد عمو کل نجف عمو کل نجف و نزیک کل نجف شد و گفت می گوم ها ای ماه امامزاده کی ان تا دوباره کفش ها دس بگیرم کل نجف سیلش کرد و امد کمی تندش بشه دلش سوخت و دسی ری سر قنبرو کشید و سیش گفت ها قنبرو پیل های که دادنت مزه دهنت شیرین وابیدن ها سی کو قنبرو عرفه ای دیگه ای ماه بره او ماه بیا چهار ماه دیگه بیاد یه ماه دیگه هم بیاد و بره که صورت قنبرو تو هم وابید و با چیشای مظلومش که پیدا بید خیلی ناراحت وابیده و رو کرد به کل نجف وگفت عمو کل نجف تو که خیلی دیرت کرد خو و نوامیت باریش نزیکتر

• منبع خبر : نصیر بوشهر