شعر جدید از هرگونه معنی شدن میگریزد این که میگویند شعر باید بیمعنی باشد، حرف چندان بیمعنایی هم نیست. در ایران، برخی جوانان بیسواد و بیاطلاع این مطلب را به صورت خندهداری در آوردند و گفتند که شعر باید اصلاً معنی نداشته باشد. آن کس که گفت شعر چیزی است که معنی نداشته باشد، […]
شعر جدید از هرگونه معنی شدن میگریزد این که میگویند شعر باید بیمعنی باشد، حرف چندان بیمعنایی هم نیست. در ایران، برخی جوانان بیسواد و بیاطلاع این مطلب را به صورت خندهداری در آوردند و گفتند که شعر باید اصلاً معنی نداشته باشد. آن کس که گفت شعر چیزی است که معنی نداشته باشد، منظورش این بود که معنیِ مُعیّن و محدود و مشخص و قابل بیان کردن به عبارت دیگر نداشته باشد. او به صورت دیگر، قصدش این بود که بگوید شعر چیزی است که بیش از یک معنی داشته باشد، شعر چیزی است که هر لحظه معنیای داشته باشد برای هر کس در هر دورهای از زندگی معنایی داشته باشد، نه این که اصلاً معنی نداشته باشد.
شعر حافظ و مولوی به یک حساب معنی ندارد، زیرا هیچ معنی مسلّمی و قاطعی بر آنها نمیتوان تحمیل کرد. درنتیجه هزاران معنی دارد. از اینجاست که رولان بارت میگوید و درست هم میگوید که به تناسبِ نظمِ رمـزیِ زبانِ یک اثر و به تعداد سمبلهایی که در آن به کار گرفته میشود، آن اثر دارای معنی است. از آنجا که رمزهای زبان حافظ و مولوی رمزهای متعدد و بیشماری است معانی شعر آنها نیز بیشمار است و به اصطلاح آن گوینده، شعرشان معنی ندارد، بدینگونه که بعد از مصراعِ
بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند
به کار بردنِ «یعنی فلان ….» چیزِ بیمعنایی است. آن مصراع یعنی خودش. ممکن است شما بر اساس اصطلاحات محییالدین ابنعربی عباراتی در حوزهٔ مفهومی این گزارهٔ عاطفی حافظ به کار برید، اما آنچه شما میگویید چیزی است که خودتان آن را حس میکنید و با آنچه حافظ گفته و من از گفتهٔ شما ادراک میکنم ارتباطی ندارد. کاربردِ عاطفی/ هنریِ زبان کاربردی است که قابل ترجمه کردن و تفسیر کردن نیست. «بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند» یک کاربرد عاطفی است و به تعداد نفَسهای خلایق (و نه نفْسها) از لحظهای که حافظ آن را گفته تا پایان جهان (تا وقتی که متکلمی به زبان فارسی وجود داشته باشد و مفردات این عبارت را بداند) این مصراع بینهایت معنی دارد. برای من امروز معنایی دارد (یعنی حالات روحییی را در من ایجاد میکند) و فردا و پسفردا معانی دیگر (یعنی حالات دیگری در من به وجود میآورد.) و هم بر این قیاس، برای هرکس که آن را بخواند یا بشنود. بنابراین، در شعر جدید، و در زبانِ عارف، معنی امری است که یک چیز نیست، بسیار است.
این کیمیای هستی
محمدرضا شفیعی کدکنی، جلد یکم، ۵۴_۵۵
- منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی
Friday, 22 November , 2024