فروزان رضایی   جباریت خودمانی مانس اشپربر، روانشناس اتریشی، به دلیل جبر حاکم بر سیستم سیاسی و نظارتی خیلی زود تحت تاثیر اندیشه های سوسیالیستی قرار گرفت، و در همین حین بود که شیفته ی تئوری آدلر (روانشناسی فردی) شد طوری که بعد از اینکه به شاگردی آدلر درآمد بخاطر پیشرفتش در این زمینه از […]

فروزان رضایی

 

جباریت خودمانی
مانس اشپربر، روانشناس اتریشی، به دلیل جبر حاکم بر سیستم سیاسی و نظارتی خیلی زود تحت تاثیر اندیشه های سوسیالیستی قرار گرفت، و در همین حین بود که شیفته ی تئوری آدلر (روانشناسی فردی) شد طوری که بعد از اینکه به شاگردی آدلر درآمد بخاطر پیشرفتش در این زمینه از سوی آدلر به سمت مسئول انجمن روانشناسی فردی برلین در آلمان انتخاب شد.
جامعه ی کمونیست عصر اشپربر که ابتدا کعبه ی آمال اشپربر بود ولی به یکباره به بطن مشی مکارانه ی این حزب پی برد اثر “خودکامگی” را در ذهن او پروراند.
اما خودکامگی چیست؟ آیا دیکتاتوران به خودی خود، خودکامه می شوند؟ این ها از قبیل سوال هایی بود که روانشناس اتریشی در پی پاسخ های آن برآمد.
حکومت خودکامه حکومتی است که قدرت در دست یک حاکم مستبد قرار دارد و توزیع قدرت عادلانه نیست و طرفدارانش نیز نه به لطف زکاوت شان انتخاب شده اند بلکه این ها چون مگسانی گرد شیرینی اند که با وعده ی قدرت رویایی و سود گرد او جمع شده اند، و چون این حاکم خود از سوی گروهک های خودکامه ی دیگری حمایت می شود هر لحظه ترس فروپاشی قدرتش از سوی کسانی هم کیش خود او را به دیکتاتوری جبار تبدیل می کند که تمامی مخالفان و حتی کسانی که به آن ها مشکوک است را بدون هیچ درنگی از سر راه برمی دارد و اگر در گوشه ای منتقدی پیدا شود که جبرش را گوشزد کند بدون اتلاف وقت به قول امروزی ها فوری در گونی می رود. یعنی حتی هم رکابانش برای یاری گرد او جمع نشده اند بلکه هر جناح و گروهک به خاطر منافع خودش که در فروپاشی گروهکی دیگر است در این راه هم گام او می شود و تا زمانی رهبر خودکامه نزد آنان فرمانروای محترم بر تخت است که هر وقت آواری از نتایج نامطلوب دیدند فوری دودش را در چشمان او فرو کنند و مقصر جلوه اش دهند. اما اگر روزی چرخ گردون بچرخد و تیغ فروپاشی بر گردن حاکم خودنمایی بکند به دلیل استبدادی که دیگران از او دیده بودند هیچکس حاضر نمی شود برایش نعره ی مستانه ی کمک سر دهد.
البته ترس فرد خودکامه به همین جا ختم نمی شود، و برای او کلمات “اعتماد”و “اتحاد” بیگانگانی فضایی هستند که معنایی حقیقی در فرکانس باورهایش ندارند، و فقط وقتی می تواند با کسی از جنبه ی اعتماد وارد میدان بشود که قضیه علیه شخص ثالثی باشد، یعنی اتحاد او با بیگانگان فضایی اطرافش صرفا جهت تخریب و اجرای نقشه های خصمانه علیه دیگران اعتبار دارد، وگرنه خارج از این باشد اعتماد و اتحاد او به منزله ی دادن کلید قدرت افسانه ای ساختگی اش به دیگران است، مثال بارزش هم در دل تاریخ چهره ای هویدا دارد و خودنمایی می کند؛ همان زمانی که بروتوس که یار نزدیک و امین قیصر که همیشه با خنجری آماده بر بالین دشمنان قیصر عزراییل وار حاضر بود و آنان را بی مهابا قلع و قمع می کرد، اما قضای روزگار آبنوس وار چرخید و قیصر یار امینش را بر بالین خود دید ولی آن زمان دیگر بدون تقلا پذیرفت که این بار نوبت خود اوست که کارش تمام بشود چرا که او قادر بود خود را از همه ی مردم دور نگه دارد و در برابر همه از خود محافظت کند، اما از نزدیک ترین یار و محافظش “بروتوس” نه….
و این که تنها راه جلوگیری از تشکیل و ادامه ی روند خودکامگی آموزش افراد است، افراد باید فرق بین حاکم مستبد و رهبر واقعی را بدانند، این افراد آموزش دیده دیگر با حیله های حاکمیت اتحاد مردمی شان از بین نمی رود که مدت حاکمیت خودکامه را طولانی تر کنند.
و در آخر مفهوم آموزش را در همین چند جمله خلاصه می کنم:
بنظر شما چرا فرانسه با آن همه امکانات تسلیحاتی به خود جرات حمله به کشوری کوچک چون سوئیس که توان تسلیحاتی ندارد را نمی دهد؟ پر واضح است، چون آگاهی و مطالعه ی هر فرد سوئیسی از او فردی در حد رئیس جمهور ساخته است و قطعا فرانسه به لانه ی زنبوری حمله نخواهد کرد که همگی نشان سرداری هوش و آگاهی را دارند که اگر نیش همگی بر پیکره اش فرو نرود بهرحال نیش زهرآگین چند تایی را بر تنه ی خود خواهد دید.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر