نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه: منو تعریف می کرد جمعیت ولات زیاد شده بید و اکثر زنها تو کار کشاورزی و باغسون کمک و یار و یاور شوهراشو شده بیدن و کمتر وقت نون پختن تو خونه پیدا می کردن ولات قبله ای مو هم با ایکه ادم هاش کمتر وولات ما بید نونوئی داشتن […]

 

نصیربوشهرآنلاین – ماشاالله زنگنه:

منو تعریف می کرد جمعیت ولات زیاد شده بید و اکثر زنها تو کار کشاورزی و باغسون کمک و یار و یاور شوهراشو شده بیدن و کمتر وقت نون پختن تو خونه پیدا می کردن ولات قبله ای مو هم با ایکه ادم هاش کمتر وولات ما بید نونوئی داشتن و فیس و افاده شون هم سی ما زیاد وابیده بید و به محضی که نون توه مون ( نون تیری) تموم می شد و دی ام‌ هم وقت پختن نداشت ناچارا می رفتم نونوئی قبله ای و مثل عبد ذلیل تو صف ویمیسادم شاطرش تا می دیدم با قیافه باد تو صورتش میکرد و رو می کرد به شاه محد دخل دارش و طوری که مو بفهمم متلک بارم می کرد که اگه ما نونوئی نداشتیم ادم های او ولات چه خهکی تو سر خوش می ریختن زنها و دی ها شون که تو باغسون هسن وقت نون پختنشون نی گمونم از گشنه ای کومشو به کمرشو میچسپی و لنترانی های دیگه مو هم سرم زیر هیچم نمی گفت ولی تو دلوم زیر فحشش می کردم اما از ای همه خفت و خواری خوم میخوردم .
بی کاربیدم‌ با اجازه بوام اسین ها ( آستین ) زدم بالا دیوار سرامون خراب کردم اتاقی زدم و تنیری هم از کنگون شاطری هم از بوشهر اوردم ولات و سهمیه ارد گرفتم کوکام حسو هم اموزش دخل داری دادم و با سلام و صلوات کهره ای هم دم کارد دادیم و نونوئی افتتاح کردیم دلوم خش که از منت ومتلک صاحب نونوئی ولات قبله ای راحت وابیدیم و زنهای ولات هم صبح با دل راحت بدون منمنه نون پختن می رفتن باغسون چند روزی خوب بید و ما راضی تا روز هفتم دیدم دی خدر با ۵ کیلو ارد پیداش وابید و گفت میشت منو وقتم نبیدن رفته بیدم باغسون با میشت غلوم ای آرد ها وردار با اردهای خوت قاطی کن چنتا نون هم سی ما بپز بدون یه ریال دستمزد سیلش کردم ریم نومد گپی بزنم گفتم اشکالی اش نی هم ولاتی و قوم و خویشن نون پختم و دادمش صباش دیدم دی کرم امد تا تشتی ری سرشن جنب نونوئی که رسید تشت از سرش دومن اورد و گفت میشت محد خمیرم کردن ها تا حدودی کارت سبکم کردن بیه خمیر ها وردار قاطی خمیر های خوت کن تا مو بشم باغسون پسین که اندوم نون ازت ور میدارم خدابیامرزی هم سی جد و ابادم بسی کرد و سرش انداخت زیر و طرف باغسون رو افتاد و صداش میومد که داشت می گفت خدا بیامرزها امواتش که کار ما راحتش کرد ها و از تش و دید و خیمه جمع کردن دیرش کرد ها خمیر های دی کرم هم اسدوم فحشی هم تو دلی سی خوم دادم البته دیگه عادت کرده بیدم تو دلی فحش خوم بدم خمیر های دی کرم هم رفت قاطی خمیر های خوم و نون هم سی دی کرم پختم پس صبا دیدم پاک زنهای ولات یکی تشت خمیری ری سرشن یکی پنچ شش کیلو ارد تو گونی تو دسشن تقاضای نون میکنن دی رسول هم تقاضای تنیر میکنه که بعد از پخت خوت سی ثواب مرده هات و خیر از جوانیت ببینی تنیر و نانوا تحویل مو و دی ماشو و دی عبدو بده تا خومو نون بپزیم و زحمت تو و شاطر ندیم دیدم ای دل غافل مو و شاطر و کوکام بی جیره و مواجب نون سی زنهای ولات میپزیم با بوام گپ زدم شاطر مرخصم کرد کرکره نونوا کشیدم دومن و تعطیلش کردم رئیس مدرسه امد خونه که سیچه نانوا بسی گفتم اقای رئیس از روزی که کار بوام ول کردم و کار دی ام دست گرفتم و کارم نون پختن وابید نه قاتقی امد تو خونه نه گوشتی و نه موهینی فقط سیری فحش تو دلوم خردم و بس

  • منبع خبر : نصیر بوشهر آنلاین