فیلم “رستگاری در هشت و بیست دقیقه” ساخته سیروس الوند در سال ۱۳۸۴ تلاش داشت اقدامات گروه‌های فراقانونی و غیر پاسخگو به نهاد‌های دولتی و جامعه مدنی را به تصویر کشیده و ریشه آن را در افکار فردید و سلف فلسفی اش هایدگر بیابد. چهره تاثیرگذار فیلم آهنگری مکتبی و تئوریسن بود که پای کوره […]

فیلم “رستگاری در هشت و بیست دقیقه” ساخته سیروس الوند در سال ۱۳۸۴ تلاش داشت اقدامات گروه‌های فراقانونی و غیر پاسخگو به نهاد‌های دولتی و جامعه مدنی را به تصویر کشیده و ریشه آن را در افکار فردید و سلف فلسفی اش هایدگر بیابد. چهره تاثیرگذار فیلم آهنگری مکتبی و تئوریسن بود که پای کوره یا در گوشه عزلت و زیر عکس قاب گرفته هایدگر به جوانان محله دستور می‌داد تا به زعم خود اقدامات انقلابی انجام داده و محله را از فساد پاک کنند. آهنگر هایدگری در پستو فرمان صادر می‌کرد و مریدان و مقلدانی داشت که گوش به فرمان اش بودند و با سلوکی مرید و مرادی بدون آن که به خود شکی راه دهند فرامین اش را اجرا می‌کردند و در راستای حذف دیگران گام بر می‌داشتند. همراه با او نقش “طه رحمانی” با بازی “بهرام رادان” فرزند شهید که ماموریت پیدا می‌کرد یک زن روسپی را به قتل برساند نمای شخصیتی را نشان می‌داد که چون در جبهه جنگ شیمیایی شده بود، خود را نسبت به جامعه طلبکار می‌دانست و افکار خویش را بالاتر از مردم قلمداد می‌کرد و سعی در اصلاح جامعه داشت آن هم نه از طریق منطقی بلکه با روشی که “فواد” آهنگر و سطحی نگر به او نشان می‌داد.

آن تصویر از قاب عکس هایدگر نزد آهنگر مکتبی و محفلی که تشکیل داده بود و بی چون و چرا از او اطاعت می‌کردند یادآوری سازوکاری مشابه نزد جناح راست اصولگرایان با سردمداری جبهه پایداری است که اکنون پشت سر “سعید جلیلی” در کارازار انتخاباتی ایستاده است. این تاثیرپذیری از هایدگر اتفاقی و تصادفی نبوده است. او چه در زمان حیات اش و چه پس از مرگ اش شخصیتی بود که تمایل به الهام بخشیدن به فداکاری فرقه گونه در کادر کوچکی از مردم داشت. طیف راست افراطی در سپهر سیاسی امروز در داخل ایران نیز علیرغم آگاهی از قلیل بودن اش از نظر جمعیتی خود را حق و دیگران را باطل قلمداد می‌کنند.

نثر هایدگر نثری دشوار برای خواننده معمولی است. منتقدان اش او را به بازی زبانی متهم کرده بودند تا ایده‌های نفرت پراکنانه را زیر واژگان دشوار پنهان نماید. پیوند‌هایی میان ایده‌های هایدگر و عناصر کلیدی اندیشه فولکیش* وجود دارند. هایدگر بر مفاهیمی چون نژاد، کار، زمین و خاک تاکید داشت. مارتین هایدگر در سال ۱۹۳۳ در سن ۴۳ سالگی به حزب نازی پیوست. او مدت اندکی پس از عضویت در حزب نازی به طور رسمی در یک مراسم عمومی به عنوان رئیس دانشگاه فرایبورگ معرفی شد. سپس سبیل‌هایش را به سبک هیتلر کوتاه کرد و با “هایل هیتلر” سخنرانی هایش را آغاز می‌کرد. البته یک سال بعد به طور ناگهانی از سمت اداری خود استعفا داد و دیگر به جلسات حزبی نرفت.

تاثیر افکار هایدگر را امروزه می‌توان در سطح جهانی در ارجاع به “دازاین” و “وجود اصیل” که اصطلاحات چارچوب فکری – فلسفی هایدگری بودند در افکار ضد لیبرال و نوفاشیستی “الکساندر دوگین” نظریه پرداز ناسیونالیست و تئوریسین جنگ روسیه علیه اوکراین یافت؛ نظریه پردازی که تاثیر زیادی بر افکار پوتین داشته است. کاملا منصفانه به نظر می‌رسد که بگوییم تفکر هایدگری نقش مهمی در تسریع جنگ علیه اوکراین داشته است. دوگین تا به امروز چهار جلد کتاب خود را به تفسیر افکار هایدگر اختصاص داده است.

فردید خالق مفهوم “غربزدگی” در ایران

وارد کننده افکار هایدگر در فضای گفتمان فلسفی و به تبع آن گفتمان سیاسی ایران سید “احمد فردید” بود که به درستی از او به عنوان پدر غرب ستیزی در ایران یاد شده و نام او را با مفهوم “غربزدگی” پیوند زده است. اگر در اروپا فلاسفه پست مدرنیست در سیر روندی طبیعی و تاریخی از مدرنیسم عبور کردند افکار فردید در ایرانی مطرح شد که مابین سنت و مدرنیته قرار گرفته بود. در نتیجه، افکار ضد مدرن او همواره برای جریان مکتبی اصولگرایان جاذبه داشته است مشابه آن جایی که سعید جلیلی می‌گوید: “برای چه در همین چند هفته گذشته می‌گویند برجام دو و سه؟ چون می‌خواهند منابع قدرت ما را خالی بکنند. وقتی که می‌گویند برجام دو و سه یعنی این که ما از آن انرژی هسته‌ای می‌خواهیم به آن هسته انرژی ایران برسیم. او می‌خواهد قلب تفکر انقلابی و آن تفکر اسلام ناب را با فسیل‌های غربزدگی و نداشتن خودباوری پر بکند”.

فردید به دلیل ادبیات و گفتار خاص خود به “فیلسوف شفاهی” شهرت یافت چرا که در طول حیات اش جز چند مقاله‌ای در دوران جوانی چیزی ننوشت. کلیدی‌ترین مفهوم و محور منظومه اندیشه‌های او را “غربزدگی” تشکیل می‌داد که عبارت بود از “نیست انگاری حق” و “غفلت از وجود”. طبق این رویکرد در سر آغاز تاریخ انسان به نحو حضوری ملاقی حقیقت و متذکر اسماء و صفات ربانی بود، اما با ظهور متافیزیک در یونان برهه‌ای جدید در تاریخ آغاز شد که در آن حقیقت وجود مورد غفلت قرار گرفت و “موجود” به جای “وجود” مناط و ملاک تفکر گردید. از دید فردید مابعدالطبیعه در سراسر تاریخش مبتلا به غفلت از وجود و خلط میان وجود و موجود بوده است. همه نظام‌های فلسفی شرق و غرب به دلیل غفلت از علم حضوری و محدود ماندن در تنگنای علم حصولی از شرق حقیقت دور مانده و گرفتار غرب زدگی شده اند.

فردید تلقی خاصی از مفهوم دوره‌های تاریخی داشت او زمان را در پنج دوره تعریف می‌کرد: پریروز، دیروز، امروز، فردا و پس فردا که اختلاف آن دوره‌ای سرانجام در اختلاف در اسماء است. در نگاه فردید از هر اسمی بر جهان انسانی نوری می‌تابد که مخصوص به اوست. البته فردید کم‌تر در مورد ماهیت آن اسماء و تمایز آن‌ها سخن گفته بود. فردید سرآغاز تاریخ که انسان متذکر اسماء و صفات ربانی بود را پریروز نامیده بود، اما با ظهور متافیزیک در یونان دوره جدیدی در تاریخ آغاز شد که در آن حقیقت وجود مورد غفلت قرار گرفته و همواره مابعدالطبیعه به جای وجود اساس بحث قرار گرفت.

از یونان به بعد یک صورت و اسم واحد مظهر تمام جهان گردید و از دید او “طاغوت زدگی” بوده است که “دیروز، امروز و فردای” بشریت را شامل می‌شود. عصر طلایی تاریخ پس فردا نامیده می‌شود که مجددا حجاب از رخسار تاریخ به کنار رفته و امت واحده‌ از نو به ظهور می‌رسد. تفکر پس فردا تفکر آماده گر است و آن تفکری است که با آن تمام متافیزیک می‌رود و زمان دیگر می‌آید. فردید نام این زمان را “بقیه الله” می‌گذارد که همان عصر ظهور حضرت مهدی است. از این رو از دید فردید تاریخ غربزدگی تاریخ غیاب امام زمان است. در این دوره اسم اعظم مستاثر از استئثار خارج می‌شود و به مرحله ظهور و تجلی می‌رسد. بنابراین، تاریخ با امت واحده آغاز شده و با امت واحده نیز پایان می‌پذیرد. فردید همانند مدینه فاضله افلاطون و جامعه بی طبقه مارکس خواستار تشکیل “مدینه پس فردا” بود و در این باره گفته بود: “انقلاب اسلامی یادی از خدا درش بود، اما عوامل مختلف نمی‌گذارند ما “مدینه پس فردا” را تشکیل بدهیم”.

فردید در حالی پس از انقلاب از زمان ظهور و امت واحده می‌گفت پیش از انقلاب در آغاز تاسیس حزب رستاخیز از آن حزب استقبال کرد و تمایل داشت در مقام نظریه‌پرداز حزب و حکومت سلطنتی ایفاگر نقش باشد ولی اخلاق تند و عصبی‌اش با سیاست که خونسردی و حوصله و مردم داری را می‌طلبد ناسازگار بوده است. فردید پس از انقلاب در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نامزد شد، ولی میزان آرای لازم برای راهیابی به مجلس را کسب نکرد. به دنبال آن جمعی متشکل از غلامحسین ابراهیمی دینانی، شهید مرتضی آوینی، محمد مدد پور، سیدعباس معارف و عده‌ای از جوانان حزب اللهی گرد او جمع می‌شدند و تحت تاثیر سخنان اش قرار گرفتند.

نگاه فردید هم، چون نگاه جریان جبهه پایداری و طرفداران سعید جلیلی حتی در عرصه زبان شناسی همواره رو به گذشته بود. فردید همواره درصدد مقایسه و تطبیق اصطلاحات و واژگان در زبان‌های مختلف بود چرا که که باور داشت ریشه همه زبان‌ها واحد است. نظریه توحید زبانی فردید مبتنی بر نظریه “امت واحده بشریت در آغاز تاریخ” بود و به “توحید نژادی” باور داشت. از دید او برای دریافتن معانی حقیقی واژگان راهی جز رجوع به معانی آن‌ها در زبان‌های نزدیک به “زبان پریروزی” یعنی “زبان امت واحده گذشته” وجود نداشت.

فردید از هایدگر بهره می‌گرفت تا به نفی مدرنیته غرب و فناوری نوین بپردازد. رویکرد حاکم بر تفکرات فردید سلبی است به گونه‌ای که موجب طرد و نفی همه مظاهر تمدنی از جمله علم و تکنولوژی و ساختار‌های اجتماعی می‌شود چرا که از دید او همگی ذیل “غربزدگی” جای می‌گیرند. هم چنین، تفکرات او فاقد یک منظومه مفاهیم و نظریه‌های منسجم اثباتی است. بر تفکرات فردید نمی‌توان نام فلسفه نهاد چراکه او اساسا این گونه معرفت حصولی را درون متافیزیک یونانی قلمداد می‌کرد که هایدگر آن را غفلت از حقیقت تلقی کرده بود. شاید بتوان گفت شخص هایدگر نیز صاحب فلسفه نبود، زیرا او تمام تاریخ ۲۵۰۰ ساله فلسفه را تاریخ غفلت از وجود می‌داند و در نگاه به سیر تاریخ همگان را نقد کرده است. فردید از هایدگر وجه سلبی او در نقد غرب را به عاریت گرفت و البته آن را با حکمت انسی و عرفان ابن عربی آمیخت. فردید علم و صنعت را نیز برآمده از متافیزیک و “اباطیل نفس اماره” تلقی می‌کرد که فاقد خیر و برکت است و از آن‌ها با القابی هم، چون خدعه سرا، حجاب اعظم و اکبر، تکنیک مکر و فریب یاد کرده بود.

دوگانه انگاری (دوآلیسم) و تقسیم بندی همه چیز به حق و باطل

فردید مراحل تاریخی را به دو دسته (دیروز، امروز، فردا) و (پریروز، پس فردا) تقسیم می‌کند که دسته اول، حاکمیت باطل و دسته دوم حاکمیت حق می‌باشد. از این رو فلسفه تاریخ فردید دوری است نه خطی و قافله بشریت “پس از فاصله گرفتن از معنویت پریروزی دگربار در پس فردای تاریخ (عصر ظهور) آن را ملاقات خواهد کرد و حجاب از رخسار حقیقت به کنار رفته و از نو امت واحده جدید به ظهور می‌رسد”.

بهره برداری از باور‌های اعتقادی مردم ایران در عرصه سیاست توسط سعید جلیلی و همفکران اش به شکل گیری نوعی تفکر “موعودگرایانه” انجامیده تا جایی که جلیلی در جمع حاضرین در یازدهمین رزمایش کشوری میقات جوانان انقلاب اسلامی در سال ۱۴۰۲ از “حزب امام زمان” این گونه می‌گوید: “از دعایی که امام رضا (ع) برای وجود مقدس امام زمان می‌فرمایند این است که ما از خداوند باید بخواهیم به ما منت بگذارد که ما راه امام زمان علیه السلام را پیدا و دنبال کنیم. ثبتنا علی مشایعته و امنن علینا بمتابعته و از خداوند بخواهیم که ما را در این بازی‌های سیاسی و جریانات مختلف در حزب امام زمان علیه السلام قرار دهد اللهم اجعلنا فی حزبه. قرار گرفتن در این حزب چگونه است و الزامات آن چیست؟ القوامین به امره؛ که ما به آن امری که مورد نظر ایشان هست قیام کنیم… این گونه نیست که منتظر شویم تا ان شاء الله روزی اگر ظهور صورت گرفت آن را انجام بدهیم. این را امام رضا علیه السلام به همه شیعیان دوران غیبت اینگونه بیان کردند که از خداوند بخواهیم در همان دوران غیبت جزو حزب ایشان باشیم القوامین بامره الصابرین معه الطالبین رضاک بمناصحته”.

او ضمن تحقیر تحزب و حزب گرایی که اساس هر نظام مبتنی بر جمهوریت و آرای ملت است در ادامه می‌گوید: “امروز یکی از ضروری‌ترین تشکیلات بسیج دانشجو و طلبه است. این را امام فرمودند. تفاوت این تشکل که امام مبدا و مبدع آن می‌شود با بقیه در آن تفکر بسیجی است که به دور از هیاهو‌های سیاسی به دور از بازی‌های سیاسی”.

در سراسر جهان بینی سعید جلیلی و رویکردش به مسائل در سپهر سیاست نیز این دوگانه انگاری دیده می‌شود. برای مثال او گفته بود: “بین حق و باطل راه رفتن معنی اش میانه روی و دوری از افراط و تفریط نیست… ما در جایی حقیقت را داریم و در جایی باطل این که کسی بیاید و بین این دو راه برود این غلط است”. البته او هیچ گاه تعریفی از “حقیقت” و “باطل” مدنظر خود ارائه نداده و به کلی گویی و شعار پرداخته است.

جلیلی در سخنرانی‌ای در سال ۹۴ در مراسم احیا شب قدر در مسجد سید اصفهان گفته بود: “جنگ حق و باطل تمام شدنی نیست و با هر مرحله مبارزه پیشرفت‌های جدیدی حاصل می‌شود… این اندیشه است که می‌گوید جنگ حق و باطل و مبارزه حق و باطل تمام شدنی نیست. این اندیشه است که دارد قدرت پوشالی‌ای که آمریکا درست کرده را به دنیا نشان می‌دهد. دارد افسانه شکست ناپذیری آن را به دنیا نشان می‌دهد. این اندیشه است که روز به روز دارد شکل پیدا می‌کند. این چیست؟ همان شجره طیبه است”.

در واقع، جلیلی جهان را عرصه جنگ دائمی و نزاع می‌بیند. او در همان سخنرانی می‌گوید: “اسلام امریکایی اسلامی است که مبارزه را قبول ندارد”.

شیطان سازی کلیت غرب

درک دیگر نظریه فلسفه تاریخ فردید حرکت نزولی تاریخ است در این دیدگاه هرچه زمان به جلو آمده حکومت شیطان قوی‌تر شده است. از دید فردید “تاریخ رو به سراشیب است و با ظهور امام زمان غربزدگی نفی می‌شود تاریخ اسلام هرچه جلوتر می‌رود بعد از اسم الله است و بازگشت به اسماء شرک. هرچه جلو می‌رویم ظلم و جور به نهایت می‌رسد”. براین اساس حرکت تاریخ نه یک حرکت تکاملی بلکه سقوطی به قعر ظلمات خواهد بود، اما با پایانی خوشایند و نورانی.

انقلاب اسلامی جایگاه ارزشمندی دارد و از دید فردید جهت این انقلاب به سوی پس فرداست و به سوی تفکر آماده گر برای عصر ظهور و زمینه سازی برای انقلاب در تمام جهان است. فردید در مورد غرب و تاریخ آن می‌گوید: “غرب یعنی استیلا. دنیای امروز دنیای اصرار بر امپریالیسمی است که با تعبیراتی، چون تفرعن و فرعونیت می‌توان آن نامگذاری کرد”. او می‌افزاید: “غرب دنیای غرور و تاریخ غرب دور تاخت و تاز شیطان آخرالزمان است. غربی عقل و دل هم دارد، اما این دو فرض شیطان شده اند. تاریخ مغرب تاریخ ظلوم شر است و حقیقت شر تفکر اهریمنی از آن غرب است”.

فردید معتقد بود لیبرالیسم افسارگسیختگی در برابر احکام دین به وجود می‌آورد و “لیبرالیسم می‌خواهد انسانیت را از بین ببرد… لیبرالیسم یعنی اسارت انسان. آزادی امروز آزادی از خدا و نفس مطمئنه و بندگی نفس اماره است… آزادی موجود آزادی از دیانت مقدس اسلام است.. این آزادی نسناس شدن است… آزادی غربی که آزادی نیست”. فردید علیه مهندس “مهدی بازرگان” نخست وزیر گفته بود:”خدای بازرگان خدای بورژوازی و خدای لیبرالیسم است. ندانسته خدای اعلامیه جهانی حقوق بشر است. لطف می‌کنید. حالا فرقی نمی‌کند این دسته که طرفدار آزادی بشر بوده اند آیا آزادی آن‌ها همان آزادی نفس اماره است. تمام دسته بازرگان تا حاج سید جوادی چنین اند”.

فردید اختلاف عقیده را نمی‌پذیرد و تمام عقاید امروزی را در جهت خدای دیروز، امروز و فردا که غربی نفسانی و کفرآمیز و غربزده است می‌داند. او صرفا دیدگاهی که در چارچوب خدای پریروز و پس فردا باشد را می‌پذیرد خدای وحیانی و الهی و دینی و نه خدای انسانی و بشری. در نتیجه، فردید به اصل مدارا حمله می‌کند.

سعید جلیلی نیز مخالف کثرت گرایی است آنجایی که می‌گوید: “کسانی که از پلورالیسم دینی سخن می‌گفتند و آن را حمایت و ترویج می‌کردند امروز باید توضیح دهند نسبت داعش با پلورالیسم دینی چیست؟ زیرا داعش محصول پلورالیسم دینی و فاصله گرفتن از اسلام ناب است”.

در رتوریک سعید جلیلی و گفتمان سیاسی او دو عامل کلیدی در اکثر اظهارات و سخنرانی هایش وجود دارند: شیطان سازی از کلیت غرب و بیان این موضوع که غرب و لیبرالیسم به بن بست رسیده و در بحران به سر می‌برد. او می‌گوید: “غرب در مسئله زن و خانواده به بن بست رسیده است… اکنون برای تمدن غرب یک رقیب پیدا شده که با نشان دادن کرامت و جایگاه زن تمدن غرب را به چالش می‌کشد.. غرب نگاه تحقیر آمیز و تبعیض آمیز به زن دارد و زن را برای برخی مقاصد اقتصادی می‌خواهند. نتیجه این نگاه منجر به نابسامانی در جامعه آنان شده است ودر موضوع زن و خانواده به بن بست رسیده اند. در جامعه ایرانی یک نقطه ضعف پیدا کرده اند و می‌خواهند از آن زاویه به ایران حمله کنند و به اهداف خود برسند؟ این گونه نیست. تمدنی به اسم تمدن غرب پنج قرن است شکل گرفته امروز وقتی مردم جهان این تمدن را نگاه می‌کنند به این نتیجه می‌رسند که این تمدن در موضوعات مهم و اساسی نه تنها به چالش که به بن بست‌های جدی خورده است”.

فردید عقل غربی و عقل مدرن که پایه لیبرالیسم و دیدگاه‌های عصر روشنگری است را “بیچاره و مریض و وهم” می‌داند. از نظر فردید عقل به تنهایی قابل اتکا نیست چرا که جوابگوی مسائل انسان نیست و با “عقل شریف و اصیل پریروز و پس فردایی” در تضاد است. فردید می‌گوید عقل بشری نمی‌تواند علل احکام اسلام را استنباط کند و عقل غربی باعث انحراف بشر می‌شود”. اما چرا فردید تا این اندازه با لیبرالیسم و عناصر عصر روشنگری غرب مشکل دارد. شاید بتوان پاسخ را در این نکته یافت که از آنجایی که انقلاب و انقلابی بودن و انقلابی شدن برای فردید هدف است در نتیجه او لیبرالیسم را جریانی می‌داند که انسانی را از جلو رفتن به سوی انقلاب و توانایی آمادگی انسان برای انقلاب پس فردا باز می‌دارد. او علاوه بر حمله به لیبرالیسم و آزادی لیبرالی برابری طلبی مدرن را نیز کفرزده و غیر خدایی می‌داند.

او درباره دموکراسی می‌گوید: “دموکراسی را به هیچ طریق قرآنی نمی‌توان طرح کرد. حقیقت پریروزی و پس فردایی است که در حکومت اسلامی تحقق می‌یابددموکراسی مال یونان است و انسان یونانی مظهر طاغوت. بشر یونانی ظل الطاغوت است. طاغوت می‌شود ظل البشر این یعنی اومانیسم. دوره جدید اصالت با بشر است طاغوت بشر است… علوم انسانی اساسا اباطیل نفس اماره است… به طور کلی علوم انسانی طاغوتی است… امروزه علوم انسانی واکسن است و در این آخرالزمان در بحران است”.

جلیلی نیز در نفی دموکراسی غربی این گونه استدلال می‌کند: “یک بار در مذاکرات هسته‌ای آقای سولانا از من پرسید که فرق مردم سالاری دینی شما با دموکراسی غربی چیست که من پاسخ دادم فرقش این است که مردم فقط رای نمی‌دهند بلکه با همه وجود می‌آیند و از رای شان پاسداری می‌کنند”.

چکیده غرب ستیزی فردید در این تصورات او قابل استنباط است: در عرصه اجتماع خدا باید حضور داشه باشد، معنویت لازم است، حضور وحی لازم است، انسان گرایی نفس اماره پرستی است و آینده از آن دین داران است چرا که در گذشته دور نیز چنین بوده است. در واقع فردید به کلی گویی روی می‌آورد و وارد جزئیات نمی‌شود.

این طرز فکر را بگذارید در کنار نظرات “مسعود درخشان” اقتصاددان طرفدار سعید جلیلی که روی آنتن زنده تلویزیونی در برنامه‌ای با مجری گری “امیر حسین ثابتی” که اتفاقا او نیز مشاور جلیلی است گفته بود: “لیبرالیسم یعنی بندگی خدا. لیبرالیسم یک فریب بزرگ است اکنون دنیا را فریب داده است”؛ که البته به اشتباه به جای آن که بخواهد بگوید “شیطان” به دلیل مغشوش بودن ذهن اش گفته بود “خدا”.

جلیلی در شیطان سازی از غرب در مسجد سید اصفهان در سال ۱۳۹۴ گفته بود: “باطل السحر حربه ترساندن شیطان نترسیدن است. نگران نشدن است. این باور الهی است. این وعده الهی است که لن یضروکم الا اذی. این‌ها نمی‌توانند به شما آسیب جدی برسانند. مگر همین اذیت‌ها و ایذا‌هایی که انجام می‌دهند.. اگر شما قدرتمندانه در جنگ نظامی پیروز شدید شیطان کار خود را رها نخواهد کرد بلکه آن را به شیوه دیگری دنبال می‌کند. این گونه نیست که دشمنان فقط اعمال زور را بکار ببرند بلکه وقتی می‌بینند زور جواب نمی‌دهد به تزویر روی می‌آوردند و قرآن بر سر نیزه می‌کنند تا تردید ایجاد کنند… این یک فرمول تاریخی شیطان است که وقتی می‌بیند گزینه‌ای ندارد به مرحله غارت سرزمینی می‌رسد”.

در جایی دیگر در آبان ۱۴۰۲ در جمع دانشجویان دانشگاه امام خمینی در قزوین می‌گوید: “ترس از مبارزه و ترساندن از مستکبران نقشه قدیمی شیطان است. برنامه آمریکا برای جهان اسلام انصراف از مبارزه و رضایت به اسلام لیبرال و هم سو با منافع آمریکاست. ترس از مبارزه و ترساندن از مستکبران نقشه قدیمی شیطان است ذلکم الشیطان یخوف اولیائه”.

قاعدتا با چنین نگاهی از دید او هرگونه مذاکره و مصالحه‌ای با “شیطان” نیز گناهی بزرگ و نابخشودنی محسوب می‌شود چنان چه در دوران تصدی مقام مذاکره کننده هسته‌ای ایران نیز نه تنها دستاوردی نداشت بلکه باعث صدور قعطنامه‌های شدید علیه ایران می‌شد.

او در شهریور ۱۴۰۲ در اردوگاه تربیتی الزهرا در تهران گفته بود:”یکی از رفتار‌های شیطان این است که نقاط قوتی که تا امروز داشتید را می‌خواهد بپوشاند تا نگاه تان به آینده هم یک نگاه ناامیدی شود. یکی از تلاش‌های شیطان این است که شما را از حرکت و امید باز دارد”.

نتیجه گیری

حاصل نگاه فردید که در سپهر سیاسی در نگاه و رویکرد سعید جلیلی و جریان پایداری یعنی جناح راست اصولگرایان نمود پیدا می‌کند عقب ماندن ایران از ریل توسعه و پیشرفت است. ضدیت با مدرنیته و فناوری با شعار مخالفت با “غربزدگی” و “وادادگی” و تاکید بر شعار‌های کلی، چون “بومی گرایی” و “توجه به ظرفیت‌های داخلی” در سالیان گذشته نه تنها به معنوی‌تر شدن جامعه کمک نکرد بلکه به دلیل دامن زدن به خالی شدن سفر جامعه از اخلاق جامعه را نیز به شکلی منفی تحت تاثیر قرار داده است. فشار این تفکر شرق گرا برای دور نگه داشتن کشور از غرب نتیجه‌ای مخرب به همراه داشته است.

نگاه فردیدی‌ها در حوزه سیاست نگاهی به عقب است که نتیجه قدرت گیری آن چیزی جز عقب ماندن بیش‌تر ایران از مسیر توسعه نخواهد بود. قدرت گیری جریان معنویت گرایانه هایدگری که با خردگرایی (راسیونالیسم) میراث عصر روشنگری و تکنوکراسی ضدیت دارد و فردید آن را در ایران تئوریزه کرد و امروز جریان حامی سعید جلیلی آن را ترویج می‌کند در شرایطی که ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند بهره گیری از عقلانیت، فناوری و تعامل سازنده با جهان از جمله با غرب است می‌تواند برای کشور خسارت بار باشد.

شاید در مغشوش و لفاظانه بودن نظرات فردید کم‌تر توصیفی بتواند به اندازه روایت “داریوش شایگان” از او روشنگر باشد. شایگان گفته بود: “فردید با نگاه شعبده بازانه از فراز قرون آسمان را به ریسمان گره می‌زد. پس از انقلاب هنگامی که مدرنیته را به هیات یک دیکتاتور توصیف کرد که نفس اماره اش بر نفس مطمئنه چیره است عقاید ارتجاعی اش ابعاد واقعا خطرناکی یافت. به این ترتیب حقوق بشر که توسط همین مدرنیته به دست آمده است می‌توانست به گونه سانسوری تلقی شود که این بار نفس اماره بر نفس مطمئنه روا می‌داشت”.

*جنبش فلکیش (Völkische Bewegung) جنبشی قومی و ملی گرایانه در آلمان بود که از اواخر سده نوزدهم میلادی تا دوران نازی فعالیت داشت. این جنبش از انگاره خون و خاک الهام گرفته و بر پایه‌های نژادگرایی، عوام گرایی، ارض گرایی و ملی‌گرایی رمانتیک شکل گرفته بود و از سال ۱۹۰۰ میلادی به بعد رویکردی یهودستیزانه نیز به خود گرفت. جنبش فلکیش دارای مجموعه‌ای از باور‌های منسجم نبود بلکه خرده فرهنگی متنوع بود که از مخالفت با تغییرات اجتماعی – سیاسی مدرن بر می‌خاست. خلاء سیاسی و فضای عدم قطعیت پس از جنگ جهانی اول باعث پدید آمدن بستری مناسب برای رشد آن جنبش در برلین شد.

منابع:
حسنی فر، عبدالرحمن؛ افروغ، عماد (۱۳۸۹)، بررسی نقد‌های سیداحمد فردید بر لیبرالیسم و غرب، فصلنامه علمی – پژوهشی دانشگاه قم، سال دوازدهم، شماره اول و دوم
عبدالهی، یحیی (۱۳۹۳)، اندیشه‌های سید احمد فردید و تمدن نوین اسلامی، انقلاب فرهنگی (برخی مطالب پراکننده از یحیی عبدالهی)
Beiner, Ronal (۲۰۱۸) , Dangerous Minds: Nietzsche, Heidegger, and the Return of the Far Right, Marx & Philosophy Review of Books.
Göpffarth, Julian (۲۰۲۰) , Why did Heidegger emerge as the central philosopher of the far right?, Open Democracy
Lu, Rachel (۲۰۲۳) , Heidegger and the Far Right, National Review

  • منبع خبر : فرارو