«بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم» «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی…!» «مولانا» ••سؤال اساسی و حیاتی: برای رسیدن به قله های کامیابی و کامکاری؛ باید که اهل جان و جمله جان شویم تا آنکه لایق و قابل جانان شویم…! حال سؤال کلیدی این است که: چگونه جمله جان […]

«بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم»

«باید که جمله جان شوی
تا لایق جانان شوی…!»
«مولانا»

••سؤال اساسی و حیاتی:
برای رسیدن به قله های کامیابی و کامکاری؛ باید که اهل جان و جمله جان شویم تا آنکه لایق و قابل
جانان شویم…!
حال سؤال کلیدی این است که:
چگونه جمله جان شویم تا آنکه قابلیت جانان را داشته باشیم!؟

++در این مقال؛ می کوشیم تا از منظر و نظرگاه: « ادباء ؛ عرفاء و شعراء»
گل واژه ها و مطالبی مفید و مختصر را بدون توضیح و تشریح؛
تقدیم حضور پرمهرتان نماییم؛
باشد که خود گنج معانی را از جان مفاهیم؛ استخراج و استنتاج نمایید:

••پاسخ اول:
از گذرگاه«خرد و فکرت…»

+شیخ محمود شبستری در گلشن راز جاودانه می سراید:
«به نام آن که جان را فکرت آموخت/
چراغ دل به نور جان بر افروخت»

+عارف بزرگ مولانا مانا می فرماید:
«ای آفتاب جان در و دیوار تن بسوز/
قانع نمی شویم بدین نور روزنی»

••پاسخ دوم:
ازگذرگاه «خبر؛خبرپردازی و
خبیر بودن…»

+عارف بزرگ مولانا زیبا بیان می نماید:
«جان نباشد جز خبر در آزمون/
هرکه را افزون خبر جانش فزون»

+واژه ی «خبیر» ۴۵ بار درقرآن حکیم
به کار رفته است…
خبیر به معنای بسیار باخبر؛همیشه باخبر؛بسیار آگاه و کاردان بکار رفته است…
+واژ ه ی خبیر؛ ۵ بار همراه با لطیف؛
۵ بار همراه با بصیر؛ ۴ بارهمراه با حکیم؛۴ بار همراه با علیم و ۲۷ بار به تنهایی در قرآن کریم ذکر شده است…

+ازهمین رهگذر می باشد که لسان الغیب حافظ می سراید:
«ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی/تا راهرو نباشی کی راهبر شوی»

••پاسخ سوم:
«اهل جان و بینش شویم…»

+ به تعبیر مولانا:
«جان شو و از راه جان، جان را شناس/ یار بینش شو نه فرزند قیاس»
+از نظرگاه سقراط حکیم:
«بینش درست به عملکرد درست می انجامد..!»

••پاسخ چهارم:
از گذرگاه « پیراستن خود–
تزکیه نفس…»

+راه رسیدن در «رهیدن» است…!
رهیدن از چه؟ و رسیدن به کجا؟
«رهیدن از خود و رسیدن به خدا»

+ از همین باب بزرگان ادب، مانا
بیان می نمایند:

–«وقت آن آمد که من عریان شوم/
نقش بگذارم سراسر جان شوم »
«مولانا»

–«دست از مس وجود چو مردان ره بشوی/تا کیمیای عشق یابی و زر شوی/خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد/آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی»
«لسان الغیب حافظ»

+بیشترین قسم های قادر متعال در سوره ی «شمس» آمده است،بالغ بر ۱۰ قسم؛چرا که می خواهد امر بسیار مهم و حیاتی را به انسان تذکر نماید:
«قد افلح من زکاها…هرکس نفس خود را پاک گردانید قطعا رستگار شد».

••پاسخ پنجم:
از گذرگاه «اطاعت وعبادت…»

+به تعبیر موسیانی اصفهانی:
«بندگی کن تا که سلطانت کنند/
تن رها کن تا همه جانت کنند/
خوی حیوانی سزاوار تو نیست/
ترک این خو کن که انسانت کنند/
بگذر از فرزند و جان و مال خویش/
تا خلیل الله دورانت کنند »

••پاسخ ششم:
از گذرگاه ایجاد «قابلیت+ظرفیت+
کفایت و…»

+لسان الغیب حافظ در تعابیری فاخر می فرماید:
— «روی جانان طلبی آینه را قابل ساز/
ورنه هرگز گل و نسرین ندمد زآهن و روی »

–«تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای/
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی »

–«تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف/مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی »

••پاسخ هفتم:
از گذرگاه «صحبت جانانه با انسان های اهل جان؛ گفتگو با انسان های صاحب دل و صاحب نظر…»

+مولانا در تعابیری مانا می سراید:

–«جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی/
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه»
–«دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد/ به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد/در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بیکاران/به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد»

••پاسخ هشتم:
از گذرگاه «گشودن چشم دل و گام در صحرای دل گذاشتن»

+از نظرگاه هاتف اصفهانی که
بسیار زیبا بیان می نماید:

«چشم دل باز کن که جان بینی/
آنچه نادیدنی است آن بینی/
گر به اقلیم عشق روی آری/
همه آفاق گل ستان بینی »

+مولانا جاودانه می فرماید:
«گام در صحرای دل باید نهاد/
زانکه در صحرای گل نبود گشاد/
ایمن آبادست دل ای دوستان /
چشمه ها و گلستان در گلستان »

••پاسخ نهم:
از گذرگاه « صبر و شکیبایی–
ایثار و اخلاص…»

+لسان الغیب حافظ در همین باب
می سراید:
«حافظ صبور باش که در راه عاشقی/
آن کس که جان نداد به جانان نمی رسد »

••پاسخ دهم:
از گذرگاه « دیدن روی جانان–
فلسفه ی دیدار داشتن…!»

+ «فرخ باشد جمال سلطان دیدن/
جان زنده شود ز روی جانان دیدن»
«مولانا»
+«دانی که چیست حاصل انجام عاشقی/جانانه را ببینی و جان را فدا کنی» «فروغی بسطامی»

  • منبع خبر : نصیر بوشهر