«بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم» {احساس معنا…!} «بزرگترین فقدان در سفر زندگی؛ فقدان معناست…!» {در گذر از نام و بنگر در صفات/تا صفاتت ره نماید سوی ذات/اختلاف خلق از نام اوفتاد/چون به معنا رفت آرام اوفتاد} [مولانا] [بخش اول] ++سؤال اساسی و حیاتی: مؤلفه های«احساس معنا» در سفر زندگانی کدامند!؟   […]

«بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم»

{احساس معنا…!}

«بزرگترین فقدان در سفر زندگی؛ فقدان معناست…!»

{در گذر از نام و بنگر در صفات/تا صفاتت ره نماید سوی ذات/اختلاف خلق از نام اوفتاد/چون به معنا رفت آرام اوفتاد}
[مولانا]

[بخش اول]

++سؤال اساسی و حیاتی:
مؤلفه های«احساس معنا» در سفر زندگانی کدامند!؟

 

•• خودفهمی؛خودیابی و
خود سازی:
{پس به صورت عالم صغری تویی/پس به معنی عالم کبری تویی }
[مولانا]

+انسان یگانه مخلوقی است که موقعیت خویش را در جهان می فهمد و سپس
می یابد«معنا یاب/کشف می کند»
یا اینکه موقعیت خود را در جهان می سازد…!
++خودفهمی؛خودیابی و خود سازی از طریق:
(تزکیه، تهذیب و تصفیه درون…
تعلیم علم و حکمت…
و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه)

به تعبیر فاخر و فخیم حکیم عطار نیشابوری:
{چون بتابد آفتاب معرفت/
از سپهر این ره عالی صفت/
هر یکی بینا شود بر قدر خویش/باز یابد در حقیقت صدر خویش}

•• یافتن هسته ی معنایی:
[انسان برای یافتن معنا در سفر زندگانی،باید به جای پوسته به هسته ی معنایی رجعت نماید…
«بازگشت به خویشتن»]

+آنسان که عارف بزرگ مولانا در تعابیری جاودانه می فرماید:

+{تویی تو نسخه ی رمز الهی/ز خود می خواه تو هر آنچه خواهی}

+{ای نسخه ی نامه ی الهی که توئی/وی آینه ی جمال شاهی که توئی/بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست/در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی}

+نکته:
«حال آنکه، برخی از سالکین راه«احساس معنا و معنا یابی» را در عالم بیداری و هوشیاری جستجو می نمایند و برخی دیگر با معرفت و شهود باطنی در ضمیر ناهشیار و جهان پنهان درون مکاشفه می نمایند؛ چرا که بر آن هستند که نسخه ی شفای همه ی دردها و رنج های آدمی در درون او نهفته است که حتی از جهان بیرون بزرگتر است…!
قرآن حکیم پس از یازده مرتبه قسم، می فرماید:
[قدافلح من زکاها]
+به تعبیر علامه اقبال:
{چون به جان در رفت جان دیگر شود/جان چو دیگر شد جهان دیگر شود}

•• توجه:
«زندگی یعنی توجه…!»

+توجه؛از یک نظرگاه،
یعنی [تأیید،تصدیق، تحسین،تمجید ،تکریم،تقویت، تشویق، تمرکز و…..]

+«توجه کلید زندگی است».
__{دوستی کردن با مردمان نیمی از خردمندی است…}
«حضرت علی علیه السلام»

+ما با توجه کردن چه مثبت و چه منفی، ارتعاشا تی را از خودمان ساطع می نماییم و این ارتعاشات را وارد زندگی می کنیم و هرچه قدر که ارتعاشات شدید تر،قوی تر و وسیع تر باشد شعاع بیشتری را شامل می شوند…

+به هرچه که توجه کنیم آن را وارد زندگی مان می نماییم و رشد می دهیم…!!
+از باب مثال:
زن و شوهری که در زندگی زناشویی دعوا می کنند با توجه کردن به دعواهای گذشته،دعواها و ناملایمات رفتاری بیشتری را به فضای زندگی شان دعوت می نمایند…!
توجه منفی، باعث ارتعاشات منفی و کپی پیست مسائل منفی خواهد شد.
از همین منظر است که بزرگان
می فرمایند:
{دنیای تو را اندیشه ی تو می سازد}

+توجه به یک معنا یعنی تمرکز..
تمرکز بر هدف و گاها انتخاب راه…
در مقابل هر انسانی راهی است و راه هایی و باز هم راهی..
انسان بزرگ راه بزرگ را بر
می گزیند و انسان کوچک کور راه و راه کوچک…

••تعلق و احساس تعلق داشتن:

+تعلق و تعامل؛ یعنی اتصال
«اتصال عاطفی،هیجانی و شناختی»،یعنی پیوستگی،یعنی رسیدن به مقصد،مقصود ومطلوب…

+فقدان تعلق و تعامل؛ یعنی احساس انفصال به جای اتصال….
یعنی احساس گسستگی به جای پیوستگی…..
یعنی احساس گمشدگی و
رها شدگی…

+ پس معنا از متصل بودن بوجود می آید….
معنا حاصل اتصال هست….
شما در نظر بگیرید که از منزل بیرون می آیید این که به کجا و کدام جهت خواهید رفت به شما احساس معنا و آرامش می دهد…
حالا بلعکس این را در نظر بگیرید که در سفر زندگی،جهت و مقصد شما مشخص نباشد چه اتفاقی رخ می دهد؟
–اولا؛اتصال و ارتباط ایجاد
نمی شود…
دوما؛ احساس گمشدگی و رها شدگی می کنید و به جای اینکه یکپارچه باشید احساس می نمایید صدپاره هستید…!

•+امام حسین علیه السلام؛ بالاترین قهرمان اتصال و ارتباط عاطفی است به نحوی که تمام هستی در مقابل عظمتش سکوت می کند…
+چرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به نماز می ایستد؟
چون نماز بالاترین نردبان هستی است که بین محب و محبوب اتصال و ارتباط معنادار و عمیق و وسیع ایجاد می نماید.
فلذا امام حسین علیه السلام برای رسیدن؛«رهیدن» راتجربه می نماید تا با رهیدن و دست شستن از عالم دنیا؛عالم عقبی را به نظاره بنشیند.
به تعبیر فاخر افصح المتکلمین سعدی:
{زنده کدام است بر هوشیار/آنکه بمیرد به سر کوی یار}

••تازگی و احساس تازگی:

+چایی تازه دم کشیده با بهارنارنج یا گل محمدی؛ با چایی مانده هشت ساعت قبل بسیار متفاوت است…!
+چگونه چایی تازه با چایی مانده و کهنه فرق می نماید اما انسان تازه با انسان کهنه و مانده هیچ فرقی نمی کند!؟
یعنی فکر های تازه با فکر

های مانده هیچ تفاوتی ندارد…!؟

[تازگی ادراکی/تازگی احساسی/
تازگی نگرشی و مفهومی/
تازگی مهارتی و رفتاری و…..]

+عارف بزرگ مولانا در همین باب مانا می سراید:

{چیست نشانی آنک هست جهان دگر/نو شدن حال هارفتن این کهنه هاست/روز نو و شام نو،باغ نو و دام نو/هر نفس اندیشه نو؛ نو خوشی و نو غناست/نو ز کجا
می رسد کهنه کجا می رود/گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست }

••تأمین و توکل:

طبق فرموده ی قرآن حکیم:

«و من یتوکل علی الله هو حسب»
«کسی که به خدا توکل می کند خداوند برای او کافی است و او را کفایت می نماید…

+به تعبیر فاخر عارف بزرگ مولانا:

{ما ز بالائیم و بالا می رویم/
ما ز دریائیم و دریا می رویم}

+در اتصال سازنده،ابتهاج ایجاد
می شود…
ارتباط با حضرت حق؛باعث انبساط وجودی و سپس ابتهاج درونی خواهد شد…!

••در پایان:
{در معانی قسمت و اعداد نیست/
در معانی تجزیه افراد نیست/
اتحاد یار با یاران خوش است/
پای معنی گیر صورت سرکش است}
[مولانا]

  • منبع خبر : نصیر بوشهر