«بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم» «گنج حضور» «کیفیت حضور باعث سرور می گردد…» مقدمه: انسان؛ یگانه موجودی است که باحضور و در حضور؛ زنده می شود و زندگی می بخشد! انسان در حضور؛ برای رسیدن به آینده شتاب ندارد؛ چرا که هر لحظه را بهترین لحظه می داند و غنی ساختن […]

«بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم»

«گنج حضور»
«کیفیت حضور باعث سرور می گردد…»

مقدمه:
انسان؛ یگانه موجودی است که باحضور و در حضور؛ زنده می شود و زندگی می بخشد!
انسان در حضور؛ برای رسیدن به آینده شتاب ندارد؛ چرا که هر لحظه را بهترین لحظه می داند و غنی ساختن آن را غنیمت دانسته و ارج می نهد!

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛ در نهضت جادوانه ی عاشورا؛ «فرهنگ حضور را جایگزین فرهنگ سکوت و سکون نمود..»
به تعبیر فاخر صائب تبریزی:
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/
موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

هرچند که در این مقال؛ روی سخن با سکوت حکیمانه و همراه با تدبر و تعهد نمی باشد؛ بلکه مقصود سکوت همراه با بی تفاوتی و بی تعهدی است که در پس این ندیدن ها،نفهمیدن ها،نشنیدن ها،بی نظری ها،بی عملی ها… حق و حقیقت به مسلخ برده می شود و جامعه ی انسانی ناکوک شده و از فرایند فزاینده ی توسعه و تعالی باز می ماند!!

حضور سرور و سالار شهیدان در نهضت سرخ عاشورا؛یک حضور
« غیرتمندانه وعزتمندانه» است…

— مؤلفه های اساسی و حیاتی کیفیت حضور؛ در مکتب حضرت سید الشهدا علیه السلام کدام اند؟

•• مؤلفه ی اول:
«صحنه ی حضور»

«زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست..
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود..
صحنه پیوسته به جاست..
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد..» «ژاله اصفهانی»

در حکایت آمده است:
روزی مرد عاقلی از خدا پرسید:
«خدایا،مفهوم زندگی چیست؟»
خدا پاسخ داد:
«زندگی به خودی خود مفهومی ندارد؛زندگی فرصتی است برای ایجاد یک مفهوم..».

انسان های بزرگ؛شگفت انگیزترین سفر را از خود آغاز و در خود پایان می دهند:
«سلوک باطنی»«صحنه آرایی درون»
چرا که جهان بیرون؛انعکاس جهان درون ماست!!
به تعبیر شهسوار خرد و ادب حضرت علی علیه السلام:
«جهان هر کس به وسعت اندیشه ی اوست».
اما برخی از سلوک ها در خود و با خودآغاز می شونداما هیچ پایانی بر آن نیست همچون:
«سلوک عاشورایی»

انسان کامل؛قبل از حضور در صحنه؛
صحنه ی حضور را می بیند…
فلذا برای تمامی منازل و صحنه های حضور؛ به تعبیری «صحنه آرایی»
می نماید و با درایت و هدایت خاصه خویش، بهترین چینش ها و چیدمان های وجودی را انجام می دهد تا بهترین صحنه ی حضور خلق شده و مانا ترین تصویر
در تاریخ انسانی و اجتماعی آفرینش گردد…

هنگامی که مهاتما گاندی پیشوای بزرگ هند در انبوه جمعیت؛ ایستگاه کلکته را ترک می کرد فردی به او یاد داشتی داد که به مردم پیامی دهد..
او گفت:
«من خود پیامم»
چرا که اهل عمل بود..

مهاتما گاندی؛صحنه آرایی حرکت انسانی، اجتماعی و سیاسی خویش را الهام گرفته از نهضت جادوانه ی عاشورا و سیدالشهدا علیه السلام می داند…

•• مؤلفه ی دوم:
«فلسفه و حکمت حضور»

«عشق ما را پی کاری به جهان آورده است/ادب این است که مشغول تماشا نشویم» «صائب تبریزی»

اساس حرکت؛معرفت و حکمت است.
فلذا محور حرکت سید الشهدا بر اساس حکمت؛عزت… بود.
انسان به میزان معرفت و شناخت خود در مراتب کمال بالا می رود؛
حکمت و معرفت، ملاک و معیار
هر برنامه،حرکت و عمل است…

هیچ اقدامی فارغ از شناخت صحیح راه به جایی نمی برد!
امام علی علیه السلام در تعبیری مانا به کمیل بن زیاد فرموده است:
«هیچ حرکت و کاری نیست جز آنکه در آن به شناخت و معرفت نیازمندی»

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛از آغاز حرکت و هجرت، دارای بیانیه ی مأموریت و حکمت حضور بود؛حضرت در تعابیری فاخر و فخیم فلسفه ی حرکتش را:
«امر به معروف و نهی از منکر —
اصلاح امت جدم — تجدید بنای جامعه ی انسانی و اسلامی —
احیای سیره و سنت رسول الله —
حمایت از حق و مبارزه با باطل–
مبارزه با جهل و نفاق و…».
بنابراین انسان های عزیز و عظیم؛
رسالت اخلاقی و مسولیت اجتماعی
دارند و دارای نگاهی: «اصلاحی،اصولی، ابقایی،احیایی و ارتقایی…» می باشند..
از همین باب است که مولانا مانا می سراید:
«ما ز بالاییم و بالا می رویم/
ما ز دریاییم و دریا می رویم/
ما از آنجا و از اینجا نیستیم/
ما ز بی جاییم و بی جا می رویم»

••مؤلفه ی سوم:
«اشتیاق حضور»

«جمله حیرانند و سرگردان عشق/
ای عجب این عشق سرگردان کیست/
جمله مهمانند در عالم ولیک/
کم کسی داند که او مهمان کیست» «مولانا»

اصحاب و یاران سید الشهدا در آن شب قدر«شب عاشورا» به نیکی دانستند که جملگی مهمان چه شخصیت والاتبار و بلند مرتبتی هستند و با آنکه سرور احرار و آزادگان عالم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛
بیعت را از یاران و اصحاب برداشت
و جاودانه فرمود:

«آگاه باشید که من دیگر گمان یاری از این مردم ندارم؛ آگاه باشید که من بیعتم را از شما برداشتم و به همه ی شما اجازه ی رفتن دادم؛ پس همه ی شما آزادید که بروید و این شب که شما را در بر گرفته مرکب خویش قرار داده هر کدام دست مردی از خاندانم را بگیرد و در دشت ها و شهرهایتان پراکنده شوید تا خداوند برایتان گشایشی قرار دهد که این مردم در پی من هستند و اگر به من دست یابند، در پی دیگران نخواهند بود».

تمامی یاران؛ با شوق تمام؛
اعلام وفاداری، پایمردی و جان نثاری تا پای جان، در رکاب و محضر آن حضرت نمودند وشخصیت عزتمندی همچون زهیر بن قین بجلی، بیان داشت:
«به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم؛ باز زنده گردم،و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه؛ تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!».
که جملگی این تعابیر
عاشورایی یاران، زبان حالی است از دل سروده ی زیبای بابا طاهر که می سراید :

«به والله و به بالله و به تالله/
قسم بر آیه ی نصر من الله/
که دست از دامنت ما بر نداریم/
اگر کشته شویم الحکم لله »

•• مؤلفه ی چهارم:
«ادب حضور»

«از ادب پرنور گشته است این فلک/
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک»
«مولانا»

صحنه ی حضور؛ با خرد و ادب حضور
پر نور می گردد و تجلی می یابد؛
در حقیقت نور پردازی صحنه ی حضور؛با روشنا و گرما بخشی:
«خرد و ادب» می باشد چرا که شهسوار خرد و ادب حضرت علی علیه السلام در تعابیری فاخر فرمود:

«خرد؛ سیرت و ادب؛ صورت است»
«همه چیز محتاج خرد است اما خرد؛
محتاج ادب !».

امام حسین علیه السلام؛
«استاد ادب» و «میدان دار میدان ادب» است و آیین ادب و آداب ادب را در سطح کمال، چه در سلوک نظری و چه در میدان عملی، پیاده سازی می نماید…

مکتب عاشورا؛ سراسر جلوه های جمیل «آداب و ادب» است که مظاهر و مصادیق آن بی منتها و بی نهایت است…

•• مؤلفه ی پنجم:
«اثر وجود و حضور»

کلاس درس سید الشهدا و مدرسه ی حسینی؛یک مکتب جهانی است که متعلق به همه ی عصرها؛نسل ها؛تیپ های شخصیتی و فکری؛همه ی آزادگان عالم و… می باشد چرا که؟

اولا؛ پیام نهضت جادوانه ی عاشورا؛
یک «پیام جهانی» است…
«–پیام حیات در مقابل ممات
–پیام عزت در مقابل ذلت
–پیام آزادی و آزادگی در مقابل بندگی
دیگران
–پیام محبت و مودت در مقابل نفرت
–پیام حکمت و معرفت در مقابل ضلالت
–پیام اقتدار در مقابل انفعال
و…»
دوما؛تراز این کلاس درس، در سطح جهانی است چرا که مخاطبش
انسان و انسانیت است..
سوما؛ آزمون این نهضت؛جزو سخت ترین آزمون هاست..
چهارما؛ حلقه ی ارتباط این مکتب؛
یک حلقه ی ارتباطی جهانی است با تمامی انسان ها «نمود و نماد این حلقه ی ارتباطی در تاسوعا و عاشورای حسینی و همچنین حضور چند ده میلیونی مردم اقصی نقاط جهان در اربعین حسینی می باشد که انسان هایی از تمامی آیین ها و ادیان سوگواری می نمایند..

پنجما؛ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام؛ به عنوان استاد تمام این مکتب؛ یک شخصیت جهانی
«انسان کامل» است…
از همین باب است که شهریار سخن مانا می سراید:
«به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب/که علم کند به عالم شهدای کربلا را»

درحقیقت انسان های باوجود هستند که وجود و هستی می بخشند!
زنده یاد قیصر امین پور در همین باب جاودانه می فرماید:
«آدم هایی هستند در زندگی تان که خیلی«وجود» دارند…
چگالی وجودشان بالاست؛ اصلا یک امضاء هستند برای خودشان…
افکار،احساس،حرف زدن،رفتار و هر جزئی از وجودشان امضاء دار است..
بس که حضور شان پر رنگ است و شما یادت نمی رود
«هستن هایشان را»..
غالبا هم خواستنی هستند و دائما رد پا حک می کنند بر روی دل و جانت..».

•• مؤلفه ی ششم:
«پیوند حضور»

«دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن/در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن/از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن/از دوستان جانی مشکل توان بریدن » «لسان الغیب حافظ»

زیبا ترین و مانا ترین جلوه های پیوند های انسانی؛ در شب عاشورا رقم می خورد؛ آنجا خویشان، یاران و اصحاب حضرت سید الشهدا والاترین و بالاترین عباراتی که انسان در طول تاریخ انسانی دیده و شنیده است را در راه جان بازی و جان نثاری حضرت به کار می گیرند و سرور احرار و آزادگان عالم نیز در بیانی والا به بلندای تاریخ انسانی می فرماید:
« من اصحابی بهتر و با وفاتر از اصحاب خودم و خاندانی نیکوتر و پایبند تر به خویشاوندی از خاندانم سراغ ندارم…».

بدین سان، تمامی یاران و اصحاب جان خود را در راه آرمان های الهی انسانی و اجتماعی نهضت حسینی فدا می نمایند..

«دانی که چیست حاصل انجام عاشقی/جانانه را ببینی و جان را فدا کنی» «فروغی بسطامی»

•• مؤلفه ی هفتم:
«شفافیت حضور»
«النجاه فی الصدق– نجات؛در شفافیت و صداقت است»
«حضرت علی “ع”»

«طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی/صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست»
« افصح المتکلمین سعدی»

بالاترین سطح شفافیت؛شفافیت ذهنی و ادراکی است؛سپس شفافیت احساسی و آنگاه شفافیت کرداری؛ رفتاری؛ اجتماعی و …

فلذا انسان هایی که دارای وحدت و پیوند درون هستند و چیدمان درون شان منظم،مرتبط،متعادل و منسجم می باشد آن ها اصولا در ساحت
بیکران وجودی شان شفافیت و صداقت، حاکم است و همین شاخص شخصیتی به اقتدار شخصیت می انجامد.
از همین باب است که بزرگان بیان داشته اند:
«قدرت یک شیر تنها در عضلات و ماهیچه هایش نیست بلکه در وحدت درونش است؛هرگاه چیزی را می خواهد با تمام وجود به پا می خیزد؛
با تمام وجود حرکت می نماید و با تمام حضورش به دست می آورد…».

انسان های دارای پیوست شخصیتی نیز همین سان می باشند؛ در طول سفر زندگانی، ابتدا می کوشند شجاعت اثبات خود را به خودشان داشته باشند..
سرور و سالار شهیدان از ابتدای حرکت و نهضتش در اوج شفافیت فرمود:
«شخصیتی همچون من با مثل یزید بیعت نمی کند».

بنابراین از منظر اندیشمندان کهن:
«راه در جهان یکی است و آن راه راستی است..».

•• مؤلفه ی هشتم:
«احساس و ادراک حضور»

«دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد/به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد/در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران/به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد »
«مولانا»

انسان های بزرگ و اثر گذار؛ هماره خود را در محضر وجود ها و حضور های عزیز و عظیم؛ و همچنین انسان های دل آگاه و جان آگاه؛ قرار می دهند تا کانون انرژی های حیات بخش گردند و با این پیوست و پیوند انسانی،جزئی از یک کل و منظومه ی
هستی بخش شوند…
به تعبیر فاخر صائب تبریزی:

«هرکه پیوندد به اهل حق ز مردان خداست/ آهن پیوسته با آهن ربا،
آهن رباست»

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفایش؛
در تمامی صحنه های حضور؛ خود را در پیشگاه محبوب و معشوق حقیقی
تجسم می نمودند و زیباترین تصویر های انسانی را آفرینش می نمودند…
حضرت سید الشهدا در شب و روز عاشورا علاوه بر نیایش،مناجات، ذکر،
قرائت قرآن و ایستادن در محراب عشق… دائما بیان می داشتند و با خود زمزمه می نمودند :

— «لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم».
–«الهی رضا برضائک..».
–«الهی رضا بقضائک..»
–«الهی صبرا علی قضائک..»

به تعبیر عارف بزرگ مولانا:

«باید که جمله جان شوی تالایق جانان شوی…»

•• مؤلفه ی نهم:
«لحظه ی حضور»

هنر در لحظه حضور داشتن یکی از زیباترین هنرهای زندگی است؛ که انسان بتواند در هر لحظه؛ خودش باشد و بهترین خودش را ارائه،ابراز و به اشتراک بگذارد؛ فارغ از اینکه آن
لحظه ی حضور؛ از منظرش شاد یا ناشاد باشد… انسان های :
«عاقل؛عاشق؛عارف و عامل…» این گونه هستند… هماره در لحظه ی حضور،حاضر هستند و یگانه ی هستی بخش را ناظر بر خود می بینند…
به تعبیر فخیم افصح المتکلمین سعدی:
«به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست/به ارادت ببرم درد که
درمان هم از اوست/غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ساقیا باده بده کاین غم از اوست »

فلذا سید و سالار شهیدان؛ عاشق پاک باخته ای بود که درکربلا برای رضایت معشوق، از همه ی هستی خویش گذشت و در لحظه ای که در قربانگاه عشق قرار دارد بعد از آنهمه مصائب و سختی های جانکاه و جانفرسا؛ نگاه متعالی اش را به سمت قبله و آسمان برمی گرداند و جادوانه می فرماید:
«پروردگارا!
چون تو می بینی همه چیز بر من سهل و آسان است…».

یا اینکه:
«این مصیبت بر من آسان است چرا که در محضر خداست…».

•• مؤلفه ی دهم:
«قدرت حضور»

«چون شیر به خود سپه شکن باش/
فرزند خصال خویشتن باش »
«حکیم نظامی گنجوی»

قدرت حضور و حضور عزتمندانه؛ تابعی است از مؤلفه های اساسی و حیاتی کیفیت حضور نظیر:
«صحنه ی حضور– فلسفه و حکمت حضور– اشتیاق حضور– خرد و ادب حضور– پیوند حضور– شفافیت حضور– احساس و ادراک حضور– لحظه ی حضور– اثر حضور و…»

فلذا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بیان داشت:
آگاه باشید که این فرومایه«ابن زیاد» و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است؛
«هیهات من الذله…».
چرا که خداوند؛رسول خدا و مؤمنان
برما زبونی و ذلت را نمی پسندند دامن های پاکیزه ای که ما را در خود پرورش داده اند؛ در سرهای پرحمیت و نفس های استواری که تا ابد زیر بار ظلم و تعدی نمی روند، برما نمی پسندند که اطاعت فرومایگان و زشت سیرتان را بر قربانگاه شرافتمندان و کریمان ترجیح دهیم…
مرگ با عزت بهتر و نیکوتر است از زندگی با ذلت…».

بنابراین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا با حفظ استقلال و استحکام شخصیت؛
علاوه بر تکیه بر شاخص های والای شخصیتی خود با طرح پرسش های حکیمانه و مدبرانه؛ به ریشه ها و اصالت های خانوادگی خود نیز
استناد و افتخار نمود و برای روشن گری و روشن بینی آن قوم و آیندگان فرمود:

•سؤالات امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به لشکر عمر سعد:

–ای مردم به من بگوئید من چه کسی هستم؟ «اشاره به شخصیت»

— به خود آیید ببینید؛آیا کشتن و هتک حرمت من برای شما جایز است؟ «حرمت»

–مگر من دختر پیغمبر شما نیستم؟
«اصالت»

–مگر من فرزند وصی و پسرعموی پیغمبرشما نیستم؟

–مگر من پسرکسی نیستم که او پیش از همه ی مسلمانان ایمان آورد؟

–و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟

–آیا حمزه ی سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟

–آیا جعفر طیار عموی خود من نیست؟

–مگر شما سخن پیغمبر را در باره ی من و برادرم نشنیده اید که فرمود:
«این دو سروران جوانان اهل بهشت اند»؟

–اگر در گفتار پیغمبر در مورد من و برادرم شک دارید؛آیا در این واقعیت هم شک دارید که من دختر پیغمبر شما هستم؟

در پایان:

«حسین؛سلطان عشق عالمین است/
اباالفضل؛ساقی حق الیقین است/
به روح ساجد سجاد، سوگند/
که زینب، نامدار شاه دین است»
«رهرو»

  • منبع خبر : نصیر بوشهر