افسانه نجومی شاعر،داستان نویس و پژوهشگر ادبی است . او تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داده و از دهه هفتاد به گونه ای فعال در عرصه ادبیات فعالیت داشته و در نشریات معتبری همچون آرمان،اطلاعات،ابتکار،اعتماد،و .. و همچنین مجلات مهم ادبی همچون کارنامه،بوطیقا،نافه،عصرپنجشنبه،سخن و …قلم زده است. از نجومی تا کنون این مجموعه […]
افسانه نجومی شاعر،داستان نویس و پژوهشگر ادبی است . او تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داده و از دهه هفتاد به گونه ای فعال در عرصه ادبیات فعالیت داشته و در نشریات معتبری همچون آرمان،اطلاعات،ابتکار،اعتماد،و .. و همچنین مجلات مهم ادبی همچون کارنامه،بوطیقا،نافه،عصرپنجشنبه،سخن و …قلم زده است. از نجومی تا کنون این مجموعه ها و کتاب ها منتشر شده است: فینیقیه زنی بود با کلاه مدرج//سیزیف پرت خنده آدم//کارون با طعم توت فرنگی//چند دقیقه رمانس//برای حجامت لبهایم اهواز بیاور//قاف نقد؛بازخوانی شعر معاصر فارسی و …
در ادامه گفتگوی تخصصی ما را در حیطه ادبیات معاصر با این نویسنده گرانقدر بخوانید.
۱-فراروی از چهارچوبهای بسته، چگونه در شعر اتفاق میافتد؟
بدون شک تغییر در اندیشهها و نگرههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در هر عصر و نسل، درک و دریافت تازه از رخدادهای جهان پیرامون را به همراه دارد. مسیر پر سیلانی که ضرورت تحول ادبی را در هر دوره دو چندان میکند و هر بار هم به فاصلهگیریهای زیباشناختی با شعر مستقر منجر شده، در نهایت هم دگرگونی در شیوههای نگارش را با خود به ارمغان میآورد. چنان که تحول بنیادین نیمادر حوزهی سرایش شعر فارسی، ریشه در انقلاب مشروطیت دارد، انقلابی که خود منجر به تغییرات وسیع نگرشی و نگارشی شد و ادبیات نوین فارسی را پدید آورد. به واقع رخدادهایی که زمینهی تغییر و فراروی از چهارچوبهایبسته را در شعر نیما دوچندان نمود، همچنان کهناظر بر تحولات اجتماعی،سیاسی، اقتصادی پررنگی بود که در دوران او اتفاق افتاد، منبعث ازپرتوهای درخشانبینش مدرن او هم بود که با نگرشی هستیانگارانه، انسان، جهان و زبان را نقطهی عزیمت دریافتهای حسی- ادراکی خود قرار داده بود. از سوی دیگر گرایش به نقد اجتماعی و برجستهنمائی تنشها و تناقضات جهان پیرامون، شعر دهههای چهل و پنجاه را به شعری چریکی گره میزند، شعری متعهد با دورنمایههایی متأثر از فضای ملتهب آن دوران، که ریشه در رخدادهای سیاسی- اجتماعی زمانهاش دارد.همچنین تحولات نگرشی و نگارشی در شعر دههی هفتاد به این سو، از طرفی تابعی از تحولات و رخدادهای اجتماعی، سیاسی زمانهاند و از سوی دیگر ناظر بر رویدادهای ادبی و فرهنگی. چاپ رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، ترجمهی متون فلسفی، که تأثیر آشکاری بر گسترش امکانات زبانی- بیانی تازه داشته و دارند، مسلماً غیر قابل انکاراند. در این میان سهم خلاقیتهای نگرشی و نگارشی که سبب میشوند، تاهر شاعر متناسب با استعداد و ذوق هنری خود، از قواعد عاتشدهی دورهای و چهارچوبهای بستهی مضامین کلیشهای فراتر رفته، دگرگونی را چه در زمینهی اجراهای تازهی زبانی و چه در عرصههای فرم و ساختار اثر و خلق مضامین متناسب با روح زمانه و دستیابی به شیوههای متنوع بیانی بیازمآید، همچنان قابل بررسی است. با این همه اما نباید از یاد برد که آن چه بنا به ضرورتهای سیاسی- اجتماعی، فرهنگی هر عصر، سنتشکنی و فرارویهای نگرشی و نگارشی را به شعر عرضه میکند، و تجارب تازه را که از شاخصههای تثبیت شده در شعر مستقر فراتر رفتهاند، را به شعر معاصر فارسی میافزاید، بهرهگرفتن از امکانات تازهی زبانی و خلاقیتهای تصویری است، تا همواره، دغدغههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، با بیانی تازه به نمود گرفته شوند.چنان شعر دههی هفتاد با درک رخدادهای سیاسی- اجتماعی از سویی و نفی بیانیت تثبیت شدهی شعر پیشین از سوی دیگر، به تعریف تازهای از اجراهای زبانی و تمهیدات نگارشی تمایل نشان داد و کوشید،با فراروی از بیانیت راکد و عادت شده، سطح تازهای از خلاقیتهای ذهنی و زبانی خود را در قالب گزارههای سیال متنی بازتاب دهد. روندی لغزان و خلاقانه که هنوز هم پس از سه دهه همچنان اجراهای تازهای از سرایش را در قالب برشهای روایی سیال مجموع میکند.
۲-آیا در شعر معاصر ما مراقبه شناور یا سکر و صحو توأمان شبیه آثار مولانا داریم و در ادبیات معاصر چه ژانرهایی سعی دارند این مؤلفه را رعایت کنند؟
شما به سکر و صحو که دو مرحله از منازل اهل سلوکاند، اشاره کردید. مراحلی که عرفا در مسیر سیر و سلوکاشان درک میکنند و گاهی در حالت مستی کلمات شطحآگین بر زبان میرانند و گاه در مقام بیداری و هوشیاری، اعتراف به عبودیت میکنند. در چنین وضعیتیاگر بخواهیم به اجمال و در حد حوصلهی این گفت و گو، دنبال ردپایی از شهود عارفانهو گفتمان غنائی- عرفانی باشیم و به تأمل پیرامون بینش زیباییشناسانهیاین ژانر سرایشی، یعنی شعر عرفانی، بپردازیم، به نظر من واکاوی بخش گستردهای از شعر معاصر فارسی ضروری مینماید.اگر چه همانطور که میدانید، سویههای عرفانی منتشر شده در شعر معاصر فارسی، بیش از آن که از تفکرات عرفانی مولانا مایه گرفته باشد، عرفانی غیر ایرانی و غیر اسلامی را مرکز ثقل اندیشههای صوفیانه – عارفانهی خود قرار داده است. با این حال شعر فارسی در پرداخت پدیدهها و مفاهیم، گاه به یاری اجراهای زبانی و بینشی عرفانی، مضامین عارفانه را چنان با ذهنیت شاعرانه تلفیق میکند،که گویی شعر تصویر به تصویر بخشی از روان جوشنده و فوران جانی، آگاه است، که میبایست در شهودی زبانی معناهای شطحآگین متکثر را در قالب گزارههای متنی سرریز کند. با این حال وقتی بحث پیرامون شعر عرفانی و گرایشهای فکری و اسلوبی صوفیانه، آن هم در دورهی معاصر به میان میآید،میتوانیم ابتدا از دههی سی و با هوشنگ ایرانی شروع کنیم، که سرایش شعر را با فوران درونی خود تنظیم میکرد و با نگرشی عارفانه، سیلان پر شور و شتاب واژههای شعرش را به سماعهای مولانا گره میزد، و هر بار با شهودی زبانی و ارجاعات بینامتنی، قید و بندهای شعر مستقر را فرو میریخت، تا به زندگی، جهان هستی، انسان و طبیعت، تنها از دریچهی نگرشی عارفانه چشم بدوزد. اما چون گرایشهای عرفانی او نقطهی مقابل شعر متعهد آن عصربه شمار میآمد، همواره مورد مخالفت قرار میگرفت.پس از او سهراب سپهری است که ناماش با فرکانسی پرشتاب فرارویمان میچرخد و با هیجانی پرشور بر ذهنها تلنگر میزند. به واقع دقایق و گرایشهای فکری و توجه به مبانی عرفانی پیچیده در تشبیهات و استعارات نوین، از سپهری سالکی مولاناوار ساخته است، که با تعمق و تفکر، و اشراقی فردی و درونگرایانه، مظاهر جهان هستی را حس و درک میکند. برای نمونه میتوانم به دو شعر سپهری«صدای پای آب» و «منظومهی مسافر» اشاره کنم، که گرایشهای عرفانی شاعر-راوی را در روایتی عرفانی با بیانی سیال و صمیمی بسط و گسترش میدهند.بیژن الهی یکی دیگر از شاعرانی است که با گرایشهای عرفانی خود و با یکی شدن به هستی مطلق در جذبهای عرفانی، و بهرهگرفتن از ظرفیتهای زبانی و خلق صحنههای بدیع، گرایشهای شهودی زبانی – بیانی عارفانهی خود را به تصویر گرفت.یدالله رؤیائی نیز با درکی هستیانگارنه، و پس از بازتاب سطرهای شطحآگین، شطحیات بصری خود را در سطرهای شعرش و در فضای شعر حجم که خود مبدع آن است،نشان داد وکوشید، تا بازنمایی جهان هستی را توسط زبان بصری در سرودهها سامان دهد. زبانی متکثر که در قیل و قال حرکت اندیشه و خرد رها نمیماند و تصویر به تصویر جذبهها وهیجانهای زبانی شاعرانه را به نمود میگیرد.با این حال اگر نتوان شعر رؤیائی را در برداشتهای ذهنی و زبانی و دقایق عرفانی با آثار مولانا شبیه دانست، اما شطحوارگی بالنده در زبان این شاعر میتواند، ظرفیتهای متکثری از توجه به حالات سیر و سلوکو توجه به عرفانیتی مدرن را در سطرها برجسته نماید.شعر پیشرو فارسی اما در دههی هفتاد،به رویکردی شبه عرفانی- شبه فلسفی نزدیک میشود و پس از آمیختن زبان به گونهای جنون شاعرانه، به یاری مجنون نگاری به رویارویی با تناقضات جهان پیرامون تمایل نشان میدهد. نگرشی شیزوفرنیایی که با بهرهگرفتن از بیانیتی اسکیزوفرنیک،میکوشد با ترویجتعلیقهای ناگهانی و گسستهای معنایی در پرشهای روایی از سویی و تقدم موسیقی بر معناها و مفاهیم از سوی دیگر، ساختار نحوی آشفتهای را به شیوهی بیانی متناقضنما بدل نماید، تا مولاناوار همچنان که حرف و صوت و گفت را بر هم میزند، بتواند بی این هر سه با مخاطب دم زند و تناقضات و کژیهای جهان پیرامون را در لایههای لغزان و سیال نوشتار بسط و گسترش دهد.در این گونه از نوشتار آن چه مهم مینماید، صبغهی فراخردی و غیرعقلانی آنهاست که اجراها و تمهیدات متنوع زبانی را به چشماندازی متوسع بدل میکنند، برای درک رخدادهای جنونواره و پر تنش زمانه. در شعر معاصر برای نمونه میتوانیم از رضا براهنی نام ببرم،که با بسط تئوریزبانیت و شعر زبان، در شعر معاصر فارسی، همواره جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده است. اگر چه نظریههای براهنی ریشه در تفکرات پساساختارگرایانه دارند، اما برای نمونه چنان که در شعر «دف» خواندهایم،با ترویج فضایی سیال که به رهایش دالها منجر میشود، شاعر میکوشد تا زبان از سلطهی معنا آزاد شود، و هر واژه را به حماسهای پرسیلان بدل نماید، که مستانه با جهان هستی تلفیق میشود. واضح است که شعر عرفانی تنها در این چند شاعر خلاصه نمیشود و میتوان از شاعران بزرگ دیگری در این ژانر سرایش نام برد.
۳-آیا شعر فرانو نفی شعر گذشته و معاصر است و راهکار نوینی ارئه میکند؟ و اگر چنین است این راهکارها کدامند؟
ببیند به نظر من هر گونه گرایش به شعر، خواه از نوع نو و مدرن و خواه از نوع فرانو و پسامدرن، نمیتواند نفی شعر گذشته باشد و با نگرشی سلبی وجوه خلاق و غیرخلاق آن را بازخوانی و یا بازسازی کند. چرا که هر موج و سبک و جریان شعری، خواه ناخواه متأثر از میراثهای پربار فکری – اسلوبی وسنتهای زیباییشناسیک شعر توانمند کلاسیک فارسی است و تا بر روی شانهی این غول زیبا ننشیند و با آن به مکالمه نپردازد، نمیتواند جایگاه خود را در ادب فارسی تثبیت شده بداند.به همین میزان هم هر ژانر شعری که بخواهد از ظرفیتهای شعر پیشرو بهره بگیرد، تا ریشه در شاخصهها و مختصات شعر کلاسیک و مدرن نداشته باشد، نمیتواند از ظرفیتهای ذهنی و زبانی تازه در شعر بهره بگیرد. به هرحال هر گرایش فکری، که میکوشد با ایجاد رویکردهای تازه و جذب شاخصههای زیباشناختی نو، تمهیدات و شگردهای متفاوتنگرشی و نگارشی خود را به کارگیرد، میبایست پس از درکو هضم قابلیتها و وجوه تثبیت شدهی شعر پیشین یا شعر دهههای چهل، پنجاه و شصت، تمهیدات و راهکارهای نوشتاری خود را موضوعیت تازه ببخشد و پس از آن به راههای فراروی از شعر مستقر بیندیشد. دههی هفتاد نیز شاعران پیشرو با وقوفی آگاهانه به وجوه شعر مستقر و پس از بازخوانی و بازنگریمجدد آنها، خلاقیتهای نوشتاری و شگردهای تازهی زبانی خود را سامان داده، توانستند فاصلهیزیباییشناسیک سرودههایشان را با شعر پیشین به نمایش بگذارند.با این حال شعر امروز ایران اگرچه به نظر میآید،گاه در مسیر سرایش، همچنان که دغدغهی پیچیده نویسی یا ساده نویسی را در سر میپروراند، اما به بسط مبانی زیباییشناسی ویژهای میاندیشد، که شاخصههای زبانی- بیانی تازهای را برای او به ارمغان آوردهاند. در این میان نقش لغزانیت شگردهای زبانی، غیرمنتظره نویسی، ترویج مکالمه و گفتمان در فضای نوشتار، تخریب کلان روایت، آوا محوری، رسیدن به شعرچند صدایی،پرشهای کلاژوارهی روایی،بهرهگرفتن از طنز و گروتسک و… از راهکاهایی هستند که شعر پیشرو فرانو در صدد تثبیت و سپس فراروی از آنها در سطرهاست. مؤلفههایی که به یقین،صحیفهوار به دست زمانه سپرده شدهاند و در نهایت هم اینزمانه است کههمچونزرگر و نقادی هوشیار، میبایست آنها را رصد کند.
۴-وقتی از شعر آوانگارد صحبت میشود اوانگارد بودن شعر در چه سطوحی اتفاق میافتد؟ زبان، ساختار، فرم؟
به نظر میرسد در شعر پیشرو امروز ایران نمیتوان با نگاه سلسله مراتبی گذشته، سراغ زبان، ساختار و فرم را گرفت و شعریت یک متن را معطوف به کارکرد موزون وهماهنگ این سه سطح دانست.توجه به نقش زبان و کاربرد اجراهای زبانی، ناخودآگاه ما را به یاد این گفتهی هایدگر میاندازد: «زبان خانهی هستی است». گفتهای که هر بار به آن رجوع شود، چشماندازی گسترده ازوجوه انرژیک زبان و ظرفیتهای بالقوهای که میبایست با شگردهای تازه در قلمرو زبان به فعل درآیند، را پیش روی ما میگستراند.از سوی دیگر میدانید که شعر رویدادی زبانی است و از طریق زبان، هستی و نمود مییابد، و چون در قالب فردیت خلاقانهی زبان شاعرانه پدیدار میشود، جوهر راستین خود را نشان میدهد و سطر به سطر در ژرفترین لایههای معنایی به یاری بیانی استعاری، کنایی، و بهرهگرفتن از طنز و گروتسک، دریافتهای حسی- عاطفی شاعرانه را بیان میکند. به این ترتیب زبان شعر که با زبان انسانی گره خورده، و بازتابانندهی تجارب زیستی- اجتماعی بشری است، هر واژه را به حادثهای بدل میکند، تا همچنان که مبین وجوه سیال جهان هستیاند، با نظمی هماهنگ حسیتی عاطفی را نیز در سطرها بازتاب دهند. با این حال شعر آوانگارد همچنان که به گسست و فاصلهگیری زیباییشناسانه از وجوه تثبیت شدهی شعر مستقر میاندیشد، میکوشد مؤلفههای تازهی خود را به یاری آشناییزدایی و ایجاد شگردها و تمهیدات متفاوت زبانی به انجام برساند،و با ساخت شکنی و تخریب روایت خطی در سطرهای متنی، شعر را به عرصهی دلالتیای بدل نماید، که در آن دالها در بازیهای زبانی، مدام به تعلیق و تأخیر میافتند. رویکردی سیال که در شعر پیشرو هم درک و دریافت مخاطب را از معناهای چند وجهی متکثر متنی شکل میدهد، و هم به او کمک میکند، تا حرکت شعر به سمت جوانب تازه را درک و هضم نماید. در این میان فرم و ساختار شعر نیز در معرض زبان قرار میگیرند، همچنان که دالها نیز در اجراهای زبانی،با ایجادتعلیقهای ناگهانی، رهایشی سیال و لغزان تجربه میکنند و از هر گونه سویههای معنامند میگریزند،فرم ذهنی و ساختار نیز تابعی از بازیها و اجراهای زبانی باقی میمانند، و با تخریب و از هم پاشیدگی عناصر ساختاری شعر و گریز از هستهی مرکزی در گزارههای متنی،روند خوانش مخاطب را شکل میدهند.در این میان رهایش دالها و برجستهنمایی زبانی شیزوفرن، در سایهی نوشتاری غیرعقلانی است، که تخریب زبان متعارف را در سطرها مد نظر دارد، تا ضمن اختلال در فرمهای بیانی عادت شده و ساختارهای همگون، از انتقال هرگونه محتوای تثبیت شده در متن جلوگیری نماید. نمایی چندوجهی و لغزان که با گسست و پراکندگی میان خردهروایتها، ساختارهای تلفیقی و نامتمرکزی را در نوشتار سامان میدهند.
۵-آیا شعر معاصر ایران را قابل ماندگاری در تاریخ ادبیات میبینید، یا خیر چرا؟
کاش به جای این پرسش، از نقش محوری مؤلفهها وشاخصههای زبانی- بیانی و میزان تأثیرگذاری مبانی زیباییشناسانهای میپرسیدید که ماندگاری شعرمدرن و پسامدرن را تضمینکرده و میکنند؟ چرا که بررسی چهرههای شاخص شعر دورهی معاصر، بدون توجه به روند کم یا زیاد جذب مخاطب، ناخودآگاه نمایی متکثر و چشم اندازی متوسع از قابلیت ماندگاری خود را به روی ما میگشاید. دورهای بدیع که به لحاظ تقویمی، از شعر مشروطه- شعر دورهی تجدد- آغاز میشود، و پس از بازنگری و بازسازی میراثهای فکری و اسلوبی شعر پیشین فارسی، افقی روشن از شاخصههای بیانی متناسب با رخدادهای زمانه را در شعر فارسی پی میریزد و با حضور شاعرانی چون: ملکالشعراء بهار، فرخی یزدی، عشقی، عالمتاج قائم مقامی، شمس کسمائی و.. در شعر فارسی ادامه مییابد. دورهای پربار که پس از انتشار شعر «افسانه» در سال ۱۳۰۰ خورشیدی، بوسیلهی نیما جلوه و ساحت دیگری مییابد و باحضور و ظهور شاعران توانمند، تحولات ذهنی – زبانی خلاقانهای را تجربه میکند.شاعرانی یگانه و بینظیر چون: نیمایوشیج،شاملو، اخوان ثالث، سپهری، رؤیائی، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی،که متن حضورشان با نحلهها و گرایشهای فکری – ذهنی متنوع، در حافظهی ادبی، جمعی و تاریخی هر یک از ما درخششی چشمگیر داشته و همواره بخش وسیعی از حافظهی ادبی شعر معاصر را به خود اختصاص دادهاند. تا جایی که به ضرس قاطع میتوان حضورشان را در صفحات تاریخ شعر فارسی بیمانند دانست. با این حال از آن جا که شعر در طول قرنها به عنوان هنر ملی ما ایرانیان شناخته شده است، و هنوزهم با کمی اغماض میتوان به آن با همان تفکر نگریست-اگر چه حضور مستمر فضای مجازی از سویی و توجه به داستان کوتاه و رمان از سوی دیگر، گاه تأثیری آشکار بر بیتوجهی به شعر در عصر ما داشته و دارد- با این حال به نظر میرسد، شعر امروز فارسی توانسته است، با بهرهگرفتن از مؤلفههایی نظیر: تخریب روایت خطی، فاصلهگذاری، بهرهگرفتن از امکانات داستان کوتاه و نمایشنامه، آشنایی زدایی، توجه به جریان سیال ذهن، دستیابی به شعری چند صدایی، توجه به مکالمه و گفتمان، مطایبه، طنز و گروتسک و…. وضعیتی اگر چه پرنوسان- به لحاظ جذب گسترهی مخاطبان- را در فضای سیال و لغزان ادبی این عصر، تجربه کند. اما همچنان دستیابی به اعتنایی در خور توجه را از سوی مخاطبان، در افق پیشروی خود قرار داده است.
۶- آیا شعر قائم به ذات است؟
در درازنای تاریخ شعر کلاسیک فارسی، همواره سعی بر این بوده است، تا تعریف دقیق و جامع و مانع از شعر با توجه به میزان بهرهگرفتن از سویههای حسی- بصریِ عناصر کلامی، وزنهای عروضی، آرایههای کلامی، صنایع لفظی وبلاغی، بدست آید. رهیافتهایی قطعینگر، لایتغیر و کلان که سرانجام شعر معرفتی کلاسیکرا وجودی فینفسه دانسته، و پدیدهای قائم به ذات تعبیر کردهاند، که تنهادر انحصار قالبهایی چون: رباعی، قصیده، غزل و مثنوی، شعریتاشان صورت میتوانست ببندد، و با طرح مباحثی پیرامون:صور خیال، صنایع بدیعی، عروض و قافیه، معانی و بیان، در قالب اعراض شعر، ویژگیهای فکری شاعرانمورد مداقه قرار گیرد، شاید از همین رهگذر راهی به سمت و سوی شناخت سره از ناسره در شعر هر دوره باز بیابند. به واقع آن چه سبکهای نه چندان متنوع شعر فارسی را قوام میبخشید، دقت در «چگونه گفتنِ» معناهای قطعی و یکهای بود، که میبایست به مقتضای حال و هوای عاطفی مخاطب،در شبکهای پیچیده از لایههای آوائی، واژی، دستوری و معنایی، آراسته و پیراسته، موجز و استوار بیان شود.از سوی دیگر میدانید که شعر در ذات خود، جوهری زیباییشناسانه دارد که تابع معیارهای زیباییشناختی است و هر ویژگی دیگری که در کنار آن قرار گیرد، عَرَض بر شعر شمرده میشود و به تبع شعر و ذات زیباییشناسانهی آن است که ارزش و هویت هنری- ادبی مییابد. به واقع ذات شعر ذاتی خلاقانه، آفرینشگر و نوآورانه است، که در هر عصر متناسب با ظرفیتهای زبانی- بیانی همان زمانه، شاخصهها و اختصاصات زیباییشناسانهی نگرشی- نگارشی خود را بسط و توسعه میدهد. تا جایی که به نظر میرسد میتوان در تعریف شعر از زبان دکتر کدکنی که مینویسد: «شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد»، چنین پنداشت که تعریف عاطفه و تخیل در هر عصر، متناسب با حال و هوای حسی- عاطفی مردمان همان زمانه شکل میگیرد، پس گستردگی دامنهی دریافتهای مختلف از معنای عاطفه و یا بهرهگرفتن از تخیل در شعر،فارغ از هر گونه گرایشی، میتواند وجوه ازلی – ابدی شعر را با چالش رو به رو کند.چنان که پیدایی افقهای نوظهور در دهههای اخیر، مناظر متنوعی از سرایش را پیش روی شعر فارسی گشود. مناظری که منبعث از رویکردهای متفاوت به شعر و سرایش شعرند و لاجرم شعر را از گنجیدن در فضای راکد و بستهی هر گونه تعریفی، باز میدارند. واضح است در چنین فضایی پر نوسان و در عین حال بیوقفه و پر سیلان در ادب فارسی، که ازشعر تجدد آغاز شد و با نهضت نیمایوشیج مسیر تکاملی خود را ادامه داد و از دههی چهل به این سو،با نقشی پررنگتر بر فضای شعر معاصر فارسی چیره شد، مخاطب مدام شاهد شکلگیری فضاهایی سیال و پرنوسان باشد که در هر عصر متناسب با حال و هوای فکری – عاطفی شاعران همان دوران، مؤلفهها و شاخصههای زبانی –بیانی خلاقانهی خود را طرح و شکل داده و میدهند. فضایی متفاوت که پس از به چالش کشیدن نگرشهای قطعی نگر در شعر مستقر، مختصات سرایشی خود را متناسب با نگرههای فلسفی- ادبی همان دوره ارائه نمود و در این میان قائم به ذات بودن شعر نیز با چالشی جدی رو به رو شد. از سویی تخریب کلان روایتها و از سوی دیگر مواجههی طنزآمیز با معناهای معتبر و ازلی- ابدیکه همواره در سنت ادبی شعر فارسی، از اهمیت ویژهایی برخوردار بودهاند، مسیری پرسیلانرا در فضای شعر امروز فارسی گشوده است،و همچنان که زوایای تازهای از جهان هستی را به بیانیت لغزان شعر این زمانه گره میزند، اختصاصات نوشتاری سیالی را با رویکردهای زبانی – بیانی ویژه، متناسب با مبانی زیباییشناسانهی خاص خود در شعر فارسی آفریده است. رخدادهایی که شعر را از غلتیدن در فضای خطی تعاریف راکد و منجمد باز میدارند و با گسترش تئوری مرگ مؤلف، سویههای شکننده، لغزان و چند وجهی شعر را در سطوح متکثری بازتاب میدهند.
- منبع خبر : نصیر بوشهر
Sunday, 22 December , 2024