مدتی بید بیکار شده بیدم زن و بچه هم داشتم بر خلاف طبع ام که اصلا نمی تونسم بازاری خوبی بشم دکونی خریدم و عطاری تو محل رو انداختم

* دکونداری مو *

✍️ماشاالله زنگنه

مدتی بید بیکار شده بیدم زن و بچه هم داشتم بر خلاف طبع ام که اصلا نمی تونسم بازاری خوبی بشم دکونی خریدم و عطاری تو محل رو انداختم و از تو بازار از یکی از فامیل های سببی که عطاری گوتی داشت دار و دواهای اصلی عطاری اسدوم به شرطی که بفروشم سود سی خوم وردارم و اصل مایه سی او برگردونم هم سی او خوب بید هم سی مو تا هفته اول کسی تو دکون پا هم ننهاد تا روز هشتم پیر مردی امد چسپ زخمی خرید و استارت فروش زده شد و بعد لگلگی می کردم و باهاش زندگی میچرخوندم مو سی دکون داری ساخته نشده بیدم کم رئی می کردم و اکثر مشتری ها هم زن بیدن و زنهای محل و آشنا وقتی دار و دوا و بقول دی ام داری زرد( زردچوبه) و ادویه و دوا های می خریدن و پیل می دادن که هیچ اما بعضی میخریدن و می گفتن صبا یا پس صبا پیل میارم‌ بعلامت رضا سرم زیر مینداختم و اما تو دلم فحش خوم می دادم و قابل شما نداره هم تحویلشون می دادم .
کم کم خریدهای قرضی بگیر زیاد شد و مو به خوم نهیب می زدم و خوم زیر غور و لوندمی کردم که از صبا دیگه قرضی نمیدم و سفت رو حرفم ویمیسم و تو چیش خریدار قرضی راس سیل می کنم و میگم ببخش نقد می خرم نقد هم می فروشم اما صبح که می شد اولین نفری که قرضی می برد انگاری نه مو بیدم که دیروز و دیشو فحش خوم داده بیدم که قرضی ندهم و نه تنها تو چیشاش سیل نکردم و باز سرم زیر انداختم و قابل شما نداره هم دو دسی تحویلش می دادم اصلا مو ایکاره نبیدم از ری ناچاری ای کاره شدم .
یه روز اول صبحی سی خوم قول محکم دادم که دیگه تموم شد و ایکه بگم‌مو کم رئی و زنهای محل هم بی رسیم بیلم کنار و سفت و محکم بگم قرضی نداریم و تو فکر بیدم برم بازار پوستری که تو بعضی دکون ها دیده بیدم که او که نقد می فروشه کومش قوچ و چاقن و او که قرضی مثل مو داده بید لاغر و لجمار بید بخرم که صدای گوفه ( سرفه) زنی مو از تو فکر خرید پوستر در اورد سرم بالا اوردم تا مکیه ان زن خدو معلی سلامی کردو گفت می گم ها ای موهی کو ماه من ( این ماه می زائم و فارغ میشم) امدم سی حلوای زایمون دار و دواش بخرم و لیست دوا از جیب مانتو هش در اورد گفتم تو بخوان تا ما بپیچم او میخواند مو وزن می کردم و دور کاغذ می پیچوندم گمونم ده دوازده تای دوا شدکه پیلش او زمان ( نیمه دهه شصت) ۷۰۰ تومنی شد دلم خش بید که یهو مکیه گفت بزار تو حساب تا خدو از اداره حقوق بگیره بدمت که دهنم خشک شد و زبونم قفل و سرم هم مثل همیشه امد دومن و تو نظرم امد که مرد قوچ و گوم چاق پوستری کو هی زبونک سیم در میاره و خی داره رئیم خنده میکنه که برو عمو تو ایکاره نیسی برو جنب رفیق لجمار و لاغرت ویسک از جهل امدم بگم‌قرضی نه که دلم فحش زبونم داد و گفت سی همه قرضی می دهی زن خدو بدبخت گناه کرده که گفتم باشه قابل شما نداره البته با سر زیر دادمش تا خدو حقوق بگیره و بیاد قرضش بده سرتون درد نیارم سر ماه امد قرضش نداد زایمون کرد و پسری خدا دادش حلوای زیمون خورد و جشن تو لد یکساله ای بچه گرفت جشن ورود به مدرسه اش گرفت جشن دیپلم اش گرفت حالا پسر گوت شده زن گرفته و موقعشن که زنش بره دوای زایمون بچه اولش بخره هنو پیل دوای زیمون دی بچه کو و زن خدو گیرم نیومده و شدم آدم لاغر لجمار بی پیل پوستر کو اما با زن نشسه اداره
https://chat.whatsapp.com/EoJCqCmA5Hs4D7XyHdJfmU

  • منبع خبر : نصیر بوشهر