*شاخک یا شمیرک* محل نگهداری تخم شنبلیله بصورت غلاف ?️ *پروین گلستانیان* سنت خشک کردن بدلیل نبود امکانات نگهداری و تازه نگه داشتن در کل جهان مرسوم بود گرچه امروز هم در جاهایی که امکان نگهداری بصورت امروزی وجود ندارد از روش پیشینیان بهره می گیرند مثلا در آفریقا گوشت را خشک می کردند […]

 

*شاخک یا شمیرک* محل نگهداری تخم شنبلیله بصورت غلاف

?️ *پروین گلستانیان*
سنت خشک کردن بدلیل نبود امکانات نگهداری و تازه نگه داشتن در کل جهان مرسوم بود گرچه امروز هم در جاهایی که امکان نگهداری بصورت امروزی وجود ندارد از روش پیشینیان بهره می گیرند مثلا در آفریقا گوشت را خشک می کردند برای زمان های بعدی و ساحل نشینان ماهی و میگو و غذاهای دریایی را یا خشک می کردند و یا درون نمک نگهداری می کردند و امروزه در جنوب ایران این روش کارایی دارد *.*
بهار بعد از تعطیلی نوروز فصل برداشت آخر شنبلیله یا به زبان محلی *شملی* در بوشهر بود تابستون بدلیل گرمای زیاد سبزی ها خیلی کم می شدن و سبزی ماهی که جز اصلی ترین مواد غذاهای دریایی بود دچار کمبود می شد و امکانات امروز هم برای نگهداری آن موجود نبود و امکان آن هم نبود که از استان های هم جوار این کمبود را جبران کنند امروزه ما شاهد هستیم که از اطراف کامیون کامیون سبزی و میوه وارد بوشهر می شود و راهکاری که مردم آن زمان استفاده می کردند سبزی هایی که مورد استفاده تابستان بود بصورت خشک نگهداری می کردند که یکی از این گونه سبزی ها *شملی* به زبان محلی یا شبنیله بود و در فصل بهار به صورت دسته های خیلی بزرگ در بازار فروخته می شد ، و خانواده ها به اندازه مصرف تابستان خریداری و خشک میکردند تا در نبود سبزی تازه از آن استفاده کنند تا اینجای داستان مربوط به آدم بزرگا و حالا داستان ما بچه ها شروع می شد *شملی* دارای غلافی پر از دانه های گیاه بود که ما به زبان محلی شاخک می گفتیم و ما بچه ها علاقه ی زیادی به خوردن شاخک های *شملی* داشتیم و زمانی که از مدرسه میومدیم خستگی از بدن بیرون نکرده تند تند لباس های مدرسه را عوض میکردیم و از آنجای که توی راه مدرسه اطلاع پیدا کرده بودیم که کدام خانه ی همسایه در حال پاک کردن *شملی* هستند به سرعت خودمون را به خانه مورد نظر می رساندیم صاحبخانه با کلی سفارش که *شملی ها* خراب نکنید ، هوشیار باشید به ما اجازه پاک کردن می داد پلاستیکی که از قبل آماده کرده بودیم کنارمون قرار داده و شاخک ها را جدا کرده و توی آن جمع آوری می کردیم و برگ های شملی را در تشت صاحب خانه می ریختیم و بعد از ساعت ها کار اجباری برای بدست آوردن مقداری شاخک با پلاستیکی پر از شاخک راهی خانه می شدیم و روز بعد کلی ذوق و شوق و قیافه گرفتن به همکلاسی ها اون ها را در مدرسه نوش جان می کردیم بعضی از همکلاسی های غیر بومی به شاخک های ما شمشیرک می گفتند و چه وقت هایی که دل ما را به خاطر همین شاخک ها رنجیده خاطر میکردند یا از طرف صاحبخانه و یا بچه هایی که به مدرسه شاخک آورده بودن و به ما نمیدادند هر چند که این کار ما هم به نفع ما بود و هم به سود صاحبخانه که زودتر تمام شود .
این هم برگی قدیمی و کاهی از خاطرات غر خورده بچگی .