*هفدَهُم امـــــرداد روز خبرنگار* روزخبرنگار روز شجاعت ،روز ایفاء تعهد و روز وفای به عهد است، روزیست که باید ازخودت بگذری تا ازحقوق همنوعانت نگذری ،روزخبرنگار روز پیشوایانِ نورافکنی و‌ بهتر بگویم روشنگریست و…………. نگارنده روزهائی ردای خبرنگاری را بر تن نمودم که شرایط از هر جهت دشوار بود. راه ناهموار، فضا بسته،برخوردها خشن، تنگ […]

*هفدَهُم امـــــرداد روز خبرنگار*
روزخبرنگار روز شجاعت ،روز ایفاء تعهد و روز وفای به عهد است، روزیست که باید ازخودت بگذری تا ازحقوق همنوعانت نگذری
،روزخبرنگار روز پیشوایانِ نورافکنی و‌ بهتر بگویم روشنگریست و………….
نگارنده روزهائی ردای خبرنگاری را بر تن نمودم که شرایط از هر جهت دشوار بود. راه ناهموار، فضا بسته،برخوردها خشن، تنگ نظری ها درحَدِّ اعلا ، شرح صدرها بسیار اندک،سقف آستانه تحمل ها کوتاه،هوا بس ناجوانمردانه سردبود بگونه ای که خون در رگ قلم ها منجمد شده بود..
همان قلمی که حضرت ربوبی به آن قسم خورده است…
*ن….والقلمِ و ما یسطرون*
ومن در این شرایط خبرنگار شدم و با نصیر بوشهربامدیر مسئولی جانباز سرافراز ،حسن لاوری همراه گستم واز او اموختم و نویسندگی نمودم ،گهگاهی دراتحادجنوب جنوب قلم زدم و گاهی هم با ماهنامه چشم انداز مرحوم قاضی زاده ودرآخر *سردبیرِسفیــر شدم*
*سفیرِدشتستان*
اما سفیر دشتستان تنها ۳۸ شماره مجال خودنمایی بر پیشخوانها ودَکّه های مطبوعاتی سرتاسراستان یافت وپس از آن به محاق رفت.
*سفیر در دولت دوم خرداد مجوز گرفت ودردولت مهرورزی خاموش گشت.*
اما چگونگی ظهور سفیر هم خودحکایتی جالب دارد ، پس از نشستهای پیگیر و پرتعداد میان یاران و رعایت بسیاری از خطوط و‌ محدودیتها، بالاخره در جریان یک دورهمی در کنار
*حرم شاهزاده ابراهیم* برازجان نام سفیردشتستان همانجا مصوب و شکل گرفت.
★★★
سه روز بعد در نقاط پرتردد شهر با پارچه نوشته های فسفری این جمله نقش بست.
*{سفیــرمی آید}*
طی دوهفته مردم شهرازهم میپرسیدند:سفیر؟ سفیرچیست؟
سفیرِ کیست؟
اینبار پارچه نوشته با این مضمون عوض شد:
*{[سفیرِهم*
*دشتستان*
*می آید.}]*
بازهم مردم ازیکدیگر می پرسیدند سفیر دشتستان کیست؟
پس از دوهفته این پارچه نوشته میهمان چشمان مردم خوب دشتستان شد:
*سفیردشتستان فردا از راه می رسد* برای پیشواز سفیر به دکه ها و کیوسک های مطبوعاتی مراجعه کنید.
و انصافامردم هجوم آوردند،و
سفیرشان را شناختند؛خریدند وتا اعماق دل سفیر سفرکردند.
سفیر صادق ما؛از همان شماره اول ،چشم مردم خوبمان را گرفت وبرای سفیرشان سنگ تمام گذاشتند .
خدا را شاهد و گواه میگیرم بعنوان یک خبر نگار وسردبیر سفیر تا آنجا که می توانستم و محدودیتها اجازه میدادند نوشتم؛ وهرچه ننوشتم نتوانستم!
هفته نامه سفیردشتستان روزهای یکشنبه به زیر چاپ می رفت ودوشنبه ها روی پیشخوانها می نشست، هرگز یادم نمی رود که زنده یاد حسینعلی اسلامیان پیر مطبوعات دیار،که دکه اش جلوی بیمارستان برازجان بودمی گفت از روزی که سفیر آمده آسایش ندارم!
چرا؟ چون مردم در تمام طول هفته ازمن می پرسند
*سفیرکی میاید*
وسفیردر ۲۵ مهر سال۸۵ توقیف ودبیرش راهی بازداشتگاه شد.
وسفیر دشتستان که رَهِ صد ساله را تنهادر سی وهشت شماره طی کرده بود خیلی زود جوانمرگ شد. و به بایگانی رفت. از سفیر بسیار ناگفتنی ها مانده ، امروز امافقط به اندازه روز خبر نگار اشاره ای گذرا نمودیم.
?اگر آن روزها دلسوزانه می نوشتیم ؛می خواستیم شاهد این روزها نباشیم، اما آن روزها کسی درکمان نکرد.
?و‌سخن آخراینکه من تا زنده ام به آن ردا وجلیقه شش جیب خاکی رنگ خبرنگاری ام میبالم ومباهات می کنم وآنرا به عنوان یکی از یادگاران دوره ی پر شور و‌شعور جوانی در صندوقچه ی خاطراتم گرامی خواهم داشت.
بجاست اینجا یادی از خبر نگارانی کنم که در این وادی زحمت کشیدند وقلم زدند مثل مرحوم اصغر شهنه ،امرالله ماندنی زاده، علی پیرمرادی، محمدحسین مطهری، داوود آرچین، میترا انبارکی،کنم یادشان گرامی ودوانشان شادباد.
*✒️حسین روئین تن (حـرمهاجر)*
۱۴۰۲/۵/۱۷

  • منبع خبر : اختصاصی نصیر بوشهر انلاین