*برگی ?ازخاطرات زندان* (۷) *⭕رب اشرح لی صدری.* شب پنجم بازداشتم بود، ومن بدلیل عوارض روحی روانی ومشکل جسمی مجاری… و وسواس غذایی نزیک یک هفته غذا نخورده بودم، روحیه ام داغون بود، اما تجلی شغل معلمی مانع آن میشد ک ب رسالتم عمل نکنم. زندانی جوانی بود ک بدلیل در گیری و ضرب وجرح […]
*برگی ?ازخاطرات زندان* (۷)
*⭕رب اشرح لی صدری.*
شب پنجم بازداشتم بود، ومن بدلیل عوارض روحی روانی ومشکل جسمی مجاری…
و وسواس غذایی نزیک یک هفته غذا نخورده بودم، روحیه ام داغون بود، اما تجلی شغل معلمی مانع آن میشد ک ب رسالتم عمل نکنم.
زندانی جوانی بود ک بدلیل در گیری و ضرب وجرح وارد ندامتگاه گشته بود ، مثل خودم غمین وافسرده حال مینمود.
من همیشه وقتم در کتابخانه درجستجو درکتابها ودر نمازخانه صرف میشد.
زندانیان مرحمتی واُنسی با من یافته بودند، درنماز خانه گردمیامدند ومن شغل معلمی ام را در گونه های اجتماعی برایشان تداوم میدادم .
بعداز جلسه عام کمال کنارم نشست وسفره دل گشود.
گفتم چ شداینجا اومدی.
گفت این قصه سره دراز دارد.
…. کودکی پدرم را ازدست دادم وجوانی مادرم را.
گدایی محبت میکردم. از همه جا سرکوفت خورده بودم روح وروان وروحیه ام ،شیشه ای ونازک وشکستنی شده بود بیکار وخودباطل میدانستم خودم را ،تا اینکه نازی درمسیرم قرار گرفت ویک دل نَ صددل، دل ب نازی دادم،نازی دخترمحجوب وآرامی بود، هیچی نمیگفت کاش روز اول میگفت پسر دایی ام چشم بمن دارد،اما نگفت تا من کنار بکشم.
دنیا دنیای بی رحمی هاست، جایی میخوری ک فکرشم نمیکنی.
من گهگاهی در مسیر نازی مینشستم تا اینکه پسردایی نازی مطلع شد ومن ناخاسته وبی نیت وارد گودی شدم ک اصلن بامرام وذاتم بیگانه بود.
درگیری بین من وجواد منجر ب زخمی شدن جواد شد.
کلانتری وتهیهء گزارش وحکم قاضی منجر به سه سال حبس ودیه هنگفت گشت.
امروز ک اینجاهستم دیگه هیچ امیدی به هیچ نقطه ای ندارم، ازنازی دور گشته ام وشغل قراردادی ام را ازدست داده ودارای سوء سابقه شده ام…..
?باور کنیداگر قدرتی داشتم قضات شریف را قبل ازجلوس،بر کرسی قضابا هربهانه ای دوماه روانه زندان میکر دم ، بله فقط دوماه.
البته این نظریه برای سایرین نیز صادق است کاش همه افراد درعنفوان جوانی بری یکی دوتا سه ماه راهی زندان میشدند البته بدون درج سوء سابقه تا قدر عافیت بدانند وتجربه کنند ک زندان جای خوبی نیست ودیگرهوس کاری ک منجر ب رفتن ب زندان میگردد نکنند.
*⭕اماچرا قضات*
وقتی فرعون سماجت وافراط درظلم کردوتا معرفی خودخدائی پیش رفت،خداوند به موسای نبی امــر فرمود ک بسوی فرعون برو ک او طغیان کرده.
*اِذهب الی فرعون ،انهُ طغا.*
فَقولاً لَهُ قولاً لَیّنا
درست است ک او طغیان کرده *امابا او ب زبان نرم سخن برانید*.لِعَلّهُ یِتِذَکّروا اَوُ یَخشی. شاید قانع شودو بپذیرد.
بعدازمرواداتی بین پروردگار وموسای نبی، موسا عزم رفتن نمود واو از خدا برای موفقیتش دراین ماموریت حاجتی خاست ، ?موسی ن شلاق ،ن سرنیزه ن سپاه ن خیل ونَ حِشَم خاست. اوعرض کرد.
*رب اِشرَح لی صَدری و یَسرلی اَمری وَاحلُل عُقدَه مِن لِسانی ،یَفقَهو قولی.*
{ایخدا سینه ای گشادِ بمن عطا کن تا امربرمن آسان شود،عقده های زبانم را باز کن.تا او سخنم را بآسانی بفهمد.}
انصافن کارِ قِضا وقضات و قضاوت خیلی سخت است، تخصصی است ومثل جراحی مغز وشبکیه وقرنیه حساس است بهمین خاطر مولاعلی ع محطاط در انشای رای بود.
باوجود سختی کار کاش قضات عزیز درانشای رای دقت بیشتری میکردند.
اینکه میگویم کاش قضات را دوماه اجباری زندان میکردند دلیلم این است ک بیایند مزه زندان و حواشی اش را بچشند تا بدانند زندان چیه وچگونه جائیه.
من شک ندارم انگشت شمار قضات محترمی ک اقدام بصدور رای های بلند مدت میکنند یا متوجه نیستند یک روز برزندانی چ میگذردیا سختی زندان را نمیدانند یا متوجه نیستن یکسال چقد است. قاضیان شریف شما موساهای خدائید بر کف زمین ومجری امراو، قلمتان را سلاح نکنید، رب اشرح لی بخواهید، وبخوانید، دقت بفرمائید خداوند بر یکی از بندگانش بنام فرعون غضب گرفته ک تا تجاوز ب حریم کبریایی ووحدانیتش پیش رفته، اما ب پیامبرش میفرماید با او ب درشتی سخن مگو،یخشی آرام ولَیّن،شاید برگشت، ودیده ام ک خیلیا برگشتن،مولا علی ع در جنگ باخوارج فرمود آنان راشما مَکُشید،بگذارید خودم آنها را بکشم چون وقتی میدانم در سه سلف آنها هم پشیمانی ورجعت است آنها را نمیکشم. قضات شریف، زندانی راببینید وضعیت زندگی اش را محک بزنید بعدحکم ببرید.
قضات شریف متوجه باشند ک در اخرت ضابطین وگزارش نویسان شریک عقوبت شما نیستندا. قاضی شمائید و محضر عدل الهی.
درنظر داشته باشید ک همه این زندانیانِ انشای رای تو ،روزی بسطح جامعه بر میگردند، بگذار متنبه شده برگرد ند، نِ عقده ای گشته.
البته نگرشم این نیست ک خاطی باید قدر ببیندوصدر بنشیندها ،معتقدم برای محبوس کردن شرورها ونظم برهم زنندگان باید قلم قاضی را بوسید تا اینها را اسیر کند، اما امثال کمال را معتقدم نباید از زندگی ساقط کرد،شک نکنید کمال بجامعه برمیگردد،اما کدام کمال،کمال معشوق و شغل ازدست داده وناامید⁉️،خب او چ خواهدکرد کجاخواهد رفت…
قضاوت باشما.
✍️حسین روئبن تن . حـُــر
- منبع خبر : نصیر بوشهر انلاین
مالکی مرتضی
تاریخ : 5 - اسفند - 1402
درود آزادمرد صاحب قلم قلمت چون همیشه نویسا باد
برادرجان آنجا و آنگاه که حرمت مُرشد را مُحتسب شکست. غیر از تلاش بی ثمر قلندران و خواب رمیده از چشم گزمه گان. در بُن بست های نوعربده کشان بریده از شور و شعور معرفت انتظاری نیست.
جای معلم(مُرشد)زندان نیست