امروز ۲۴ اسفند سالروز تولد رضا شاه پهلوی است. چه منتقد رضا شاه باشیم و چه نباشیم، بدون شک این گزاره را قبول داریم که رضا شاه با کمک وزرا و اطرافیانش تغییراتی اساسی در ساختار سیاسی – اجتماعی و حتی اقتصادی ایران به وجود آورد. تغییراتی که او در ایران ایجاد کرد، چنان بنیادی […]
امروز ۲۴ اسفند سالروز تولد رضا شاه پهلوی است. چه منتقد رضا شاه باشیم و چه نباشیم، بدون شک این گزاره را قبول داریم که رضا شاه با کمک وزرا و اطرافیانش تغییراتی اساسی در ساختار سیاسی – اجتماعی و حتی اقتصادی ایران به وجود آورد. تغییراتی که او در ایران ایجاد کرد، چنان بنیادی بودند که می توان ایران را به قبل و بعد از حکومت رضا شاه تقسیم کرد.
درباره تغییراتی که رضا شاه با روی کار آمدنش در ایران به وجود آورد، مقالات، کتاب ها و تحلیل های مختلفی نگارش شده است. می توان سیاست های حکومت پهلوی اول را از بعد اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی، مدنی، سیاسی و … بررسی کرد. یکی از تغییراتی که رضا شاه در ایران به وجود آورد به جایگاه «سلطنت» در ایران مربوط می شود.
در این گزارش قصد داریم به این وجه از حکومت رضاشاه اشاره داشته باشیم.
پادشاه ایران کیست؟
ایران جدید در زمان صفویه به وجود آمد. شاه اسماعیل اول از طریق پیوند مفهوم باستانی «شاه» با مذهب شیعه توانست به حکومت خودش مشروعیت ببخشد. ایرانیان مفهوم شاه شیعه را پذیرفتند و این مفهوم توانست در طول سده های بعدی به حیات خود ادامه دهد. قدرت شاه شیعه آنقدر زیاد بود که بعد از سقوط صفویه و به قدرت رسیدن نادر شاه افشار، همچنان به حیات خود ادامه داد. نادرشاه بی میل نبود که رسمیت مذهب شیعه را از بین ببرد اما از ترس ایجاد خلل در مشروعیتش دست از این کار کشید.
بعد از قتل نادر، هیچ کس نتوانست به عنوان پادشاه، قدرت خود را در ایران تثبیت کند. مردم همچنان پادشاهان صفویه را به عنوان تنها پادشاهان ایران می شناختند، چرا که آنان توانسته بودند با عنوان «شاه شیعه»، جایگاه خود را تثبیت کنند. کریم خان زند بعد از کسب قدرت، شاه اسماعیل سوم را به نحو صوری بر تخت نشاند و خود را «وکیل الرعایا» خواند. آقا محمد خان قاجار نیز با استفاده از پیوند ایل قاجار با صفویه (قاجارها یکی از ۷ قبیله قزلباش بودند که صفویه را به قدرت رساندند) توانست به حکومت خود و خاندانش مشروعیت ببخشد. تلاش های فکری زیادی در عصر پادشاهان نخستین قاجار شد تا میان صفویه و قاجار پیوند ایجاد کرده و قاجاریه را ادامه دهنده راه صفویه معرفی کند.
کتاب «رستم التواریخ» نوشته «رستم الحکماء» یکی از این تلاش ها است. نویسنده این کتاب تاریخی سعی دارد ثابت کند که آقا محمد خان احیاء کننده سلسله صفویه است و در واقع، پیوند خونی با شاهان صفوی دارد. بنابراین، پادشاهان قاجاریه نیز از طریق تمسک به مفهوم «شاه شیعه» توانستند به جایگاه و قدرت خود مشروعیت ببخشند.
در این میان، تنها رضا شاه بود که مانند نادرشاه افشار این قاعده را به هم زد. او هیچ علقه ای با قاجارها و صفویه نداشت، ادعای «شاه شیعه» بودن را نمی کرد و حتی در ابتدا نمی خواست «شاه» شود. او می خواست جایگاهی مانند آتاتورک به دست آورده و «رئیس جمهوری» مادام العمر باشد، اما با مخالفت مجلس، سعی کرد به جای احمدشاه به تخت نشسته و از سردار سپه به شاه بدل شود.
بزرگترین اشتباه پهلوی اول/ وقتی رضاخان نتوانست رضاشاه بماند
رضا شاه بیش از هر چیز، تغییری اساسی در زیست و فرهنگ اجتماعی ایرانیان به وجود آورد. او سعی کرد ساختار بوروکراتیک ایران را تغییر داده و از طریق تمرکز ثروت دولتش بر شهرسازی، تغییرات مدنی گسترده ای در ایران به وجود آورد. در زمان سلطنت رضا شاه، ساخت و ساز فراوانی انجام شد و شهرها تحولات زیادی پیدا کردند.
حاصل این اقدامات، ایجاد گروه های کارگر شهری، کارمندان دولتی، دانشجویان و صاحبان مشاغل نوین بود. مجموعه این گروه ها «طبقه متوسط شهری» را ایجاد کردند؛ طبقه ای که در شهرهای بزرگ و مراکز تحول یافته استان ها و ایالات زندگی می کردند و سبک زندگی شان مدرن و غربی بود.
تغییری که در ایران به وجود آمد، در ترکیه نیز به وجود آمده بود. در آنجا، آتاتورک شروع به مدرن سازی شهرها و ایجاد طبقه متوسط کرده بود. او قدرتش را به دست طبقه متوسط شهری ترکیه داد و سعی کرد از طریق اعطاء قدرت به اعضاء این طبقه، قدرت خود را تثبیت و حکومت خود را مشروع سازد.
آتاتورک جانشین خلفاء (سلاطین) عثمانی بود اما نه خود را خلیفه می نامید و نه داعیه سلطانی داشت. او حتی نام «عثمانی» را ملغی و کلمه «ترکیه» را برای کشوری که حاکمش بود، انتخاب کرد. با این حال، آتاتورک توانست قدرت خود را تثبیت کرده و تا امروز نیز به عنوان «پدر ترکیه جدید» شناخته شود.
اصولا تغییر سیاست و اتحاد با یک طبقه یا نهاد برای کسب مشروعیت، روش هر شاه یا فرمانروایی است که ادامه دهنده راه حکام قبلی نیست و در واقع «بدعت گذار» محسوب می شود. این مساله در زمان های بسیار دور نیز دیده می شود. برای مثال، مامون، خلیفه عباسی که برادرش امین را کشته و خلافت را غصب کرده بود، برای کسب مشروعیت ابتدا با شیعیان و سپس با ایرانیان متحد شد، تا از این طریق، بتواند جلوی شورش عباسیان را بگیرد.
یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران، میان دو انقلاب» معتقد است که بزرگترین مشکل و اشتباه رضا شاه ادامه ندادن راه آتاتورک بود. آتاتورک که مانند رضا شاه «بدعت گذار» بود، قدرت خود را با طبقه متوسط شهری شریک شد و از این طریق، توانست مشروعیت نسبی کسب کند. این در حالی است که رضا شاه، اعضاء طبقه متوسط شهری ایران را سرکوب کرد و حاضر نشد آنها را در قدرت خود شریک کند.
بسیاری از روشنفکران طبقه متوسط ایران در دهه دوم قرن ۱۴ شمسی یا در زندان بودند و یا به فرنگ رفته بودند. محمدعلی فروغی که رضاشاه را به قدرت رسانده بود، از قدرت کنار رفته و عزلت گزیده بود، تیمورتاش کشته شده بود، صادق هدایت و روشنفکران هم مسلک او به خارج رفته و افسرده شده بودند، چپ هایی مانند تقی ارانی و اعضای گروه ۵۳ نفر در زندان بودند و تمام قدرت در دست سرپاس مختاری و نظامیان نزدیک به رضا شاه بود. این اقدام باعث ناامید شدن طبقه متوسط، دوری آنان از رضا شاه و از بین رفتن مشروعیت او گردید. به همین دلیل، به محض سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰، هیچ اقدامی از جانب اعضاء طبقه متوسط شهری صورت نگرفت و ارکان قدرت او مانند دولت نادرشاه افشار به سرعت از بین رفت و اگر تلاش های محمد علی فروغی و جلب رضایت متفقین نبود، شاید فرزند او نیز به عنوان شاه جدید ایران انتخاب نمی شد و سلسله پهلوی قبل از شکل گیری از بین می رفت.
- منبع خبر : خبرفوری
Saturday, 23 November , 2024