دکتر عباس حاتمی: اخیراً متنی از همکار محترم آقای دکتر رنانی منتشر شده است که در آن ضمن دعوت به رای دادن، مشارکت در انتخابات اخیر نوعی قمار دانسته شده است. این یادداشت می کوشد نشان دهد نه تنها کنشگران و رای دهندگانی مانند ایشان، بلکه اصلاح طلبان و حاکمیت نیز در این دوره از انتخابات قمار کرده […]
دکتر عباس حاتمی:
اخیراً متنی از همکار محترم آقای دکتر رنانی منتشر شده است که در آن ضمن دعوت به رای دادن، مشارکت در انتخابات اخیر نوعی قمار دانسته شده است. این یادداشت می کوشد نشان دهد نه تنها کنشگران و رای دهندگانی مانند ایشان، بلکه اصلاح طلبان و حاکمیت نیز در این دوره از انتخابات قمار کرده اند. به این معنا دوره “قمار بزرگ“ در حوزه سیاست ورزی ایران فرا رسیده است. از آنجا که چرایی قمار رای دهندگان به طور ضمنی در یادداشت ایشان آمده است، این متن تنها به موضوع قمار اصلاح طلبان و حاکمیت در انتخابات اخیر میپردازد.
یک: قمار اصلاح طلبان: این بخش نشان می دهد اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات به چهار دلیل زیر قمار کردهاند یا در حال قمار هستند.
- دلیل اول: نحیف بودن بدنه اجتماعی حامی
میزان قدرت اجتماعی یک رئیس جمهور، عنصری تعیین کننده در میزان قدرت سیاسی اوست. برای نشان دادن میزان قدرت اجتماعی رئیس جمهور، یکی از شاخصهای مهم، وضعیت بدنه اجتماعی حامی و به طور مشخص میزان رای او در انتخاباتی است که برگزیده شده است. میزان این حمایت اجتماعی میتواند بر اعتماد به نفس، میزان تاثیرگذاری، قدرت چانهزنی و در کل قدرت سیاسی او مستقیم و غیرمستقیم تاثیرگذار باشد. برآوردهای ما نشان میدهد بدنه اجتماعی حامی اصلاح طلبان و کاندیدای پیروز آنان در این دوره از انتخابات نحیف و ضعیف بوده است.
برای آنکه وزن بدنه اجتماعی حامی رئیس جمهور را نشان دهیم، یک راه محاسبه نسبت تعداد آراء رئیس جمهور به کل تعداد افراد واجد شرایط رای دادن است. بررسی های مقدماتی نشان می دهد رئیس جمهور منتخب فعلی کمترین میزان آراء نسبت به واجدین شرایط رای را میان تمامی روسای جمهور قبلی ایران و لاجرم کمترین میزان حمایت اجتماعی را داشته است. چنانکه میانگین آرای روسای جمهور نسبت به واجدین شرایط اخذ رای در سیزده دوره انتخابات ریاست جمهوری ۴۷ درصد بوده است. این میزان در انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهوری به کمی بیش از ۲۶ درصد (یا ۱۶ میلیون به ۶۱ میلیون) رسیده است. به عبارتی دیگر رئیس جمهور فعلی تنها حمایت حدود ۲۶ درصد از واجدین شرایط را داشته است. زمانی نه چندان دور این رقم برای دور اول آقای خاتمی در حدود ۵۵ درصد و برای دور دوم بیش از ۵۱ درصد بود. این نسبت اکنون نصف شده است و لاجرم بدنه اجتماعی دولت جدید نیز به همین نسبت نصف شده است. زمانیکه بدنه اجتماعی حامی یک رئیس جمهور نحیف باشد، به طور مستقیم و غیرمستقیم روی توان و قدرت سیاسی او تاثیر منفی میگذارد. این موضوع ممکن است برای یک رئیس جمهور اصولگرا به دلیل همراهی بیشتر نهادهای انتصابی زیاد مسالهساز نباشد، اما برای یک رئیس جمهور غیر اصولگرا مساله ساز خواهد شد. بنابراین احتمال موفقیت رئیس جمهور در این وضعیت ممکن است تا حدی کاهش یافته و ریسک عدم موفقیت او افزایش یابد.
- دلیل دوم: لرزان و ناپایدار بودن بدنه اجتماعی
دومین قمار اصلاح طلبان این است که آنها تنها با بدنه اجتماعی نحیف روبه رو نیستند، حمایت اجتماعی همین بدنه نیز لرزان است. برای آنکه این موضوع را نشان دهیم کافی است نتایج انتخابات همین دوره را بررسی کنیم. چنانکه می دانیم در انتخابات اخیر حدود ۳۰ درصد از بدنه اجتماعی اصلاح طلبان یعنی چیزی نزدیک به ۶ میلیون به سختی و تنها در دور دوم انتخابات حاضر شدند از جناح سیاسی خود حمایت کنند. احتمالا بخشی از آرای آنها نیز سلبی و بیشتر به دلیل “ترس از رقیب و نه میل به رفیق“ بوده است. بنابراین ما با یک بدنه اجتماعی حامی روبه رو هستیم که تنها حدود ۷۰ درصد از آنها یعنی چیزی حدود ۱۰ میلیون رای دهنده را تشکیل میدهد و بدنه اجتماعی کمابیش پایداری محسوب می شود. حداقل۳۰ درصد این بدنه رای ناپایدار، مقطعی و تا حدی سلبی دارد و ممکن است تنها در شرایطی خاص به میدان آید. این موضوعات به ما میگوید این بدنه اجتماعی اولاً نحیف است، ثانیاً حتی بخشی از این بدنه اجتماعی نحیف هم یک بدنه اجتماعی حامی ناپایدار محسوب میشود.
- دلیل سوم: پیروزی نامطمئن و شکننده انتخاباتی
سومین قمار مربوط به نوع پیروزی اصلاح طلبان است. ممکن است تصور کنیم که اصول گرایان شکست سختی خوردهاند و اصلاح طلبان پیروزی درخشانی کسب نمودهاند. اما موضوع به این سادگی نیست. به چند دلیل؛ دلیل اول آنکه باید بپذیریم اصلاح طلبان به این دلیل در انتخابات پیروز شدهاند، که بخشی از اصول گرایان در انتخابات شرکت نکردند. تنها یک لحظه تصور کنید که حدود ۲۲ میلیون نفری که در انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری به کاندیدای اصولگرا رای دادند، این بار به همین میزان در انتخابات شرکت میکردند. مشخص بود که آنها پیروز انتخابات بودند. اما این بار الگوی انتخاباتی انگلستان را در ایران تجربه کردیم که همین چند روز پیش در آن کشور برگزار شد و حزب کارگر به این دلیل توانست در انتخابات پیروز شود که رای دهندگان محافظه کار در انتخابات شرکت نکردند یا برخی رای دهندگان به دلیل تنفر از محافظه کاران و نه تمایل به سیاستهای حزب کارگر به این حزب رای دادند. بنابراین باید به شیوه ای بحث برانگیز پذیرفت که «ما نبردیم، آنها شکست خوردند». به این معنا این پیروزی سراسر به دلیل حمایت گسترده بدنه اجتماعی از اصلاح طلبان نبوده است، به دلیل انفعال سیاسی بخشی از بدنه اجتماعی اصولگرایی نیز بوده است. به عبارتی دیگر، اصول گرایان کمتر به اصلاح طلبان و بیشتر به خودشان باختند. به همین دلیل این شیوه از پیروزی اصلاح طلبان را باید با احتیاط بررسی کرد؛ چراکه یک پیروزی مطمئن محسوب نمی شود. زمانیکه پیروزی شما ناشی از وضعیتی است که در آن امکان مداخلهای ندارید (در این جا عدم مشارکت اصول گرایان) و تنها نتیجه این وضعیت بر روی سرنوشت انتخاباتی شما تاثیر مثبت گذاشته است، این پیروزی نامطمئن محسوب می شود.
دلیلی دیگری نیز وجود دارد که نوع پیروزی اصلاح طلبان را ریسک آمیز نشان می دهد. این پیروزی اصلاح طلبان به همان میزان که نامطمئن است، شکننده نیز محسوب می شود. در ادبیات انتخابات و ذیل یک نظام انتخاباتی دو حزبی، زمانیکه کاندیدایی با بیش از ۶۰ درصد آراء پیروز انتخابات و برنده با کمتر از ۴۰ درصد بازنده انتخابات باشد، اصطلاح «پیروزی قاطع» به کار برده میشود. اگر نسبت آرای کاندیدای پیروز به کاندیدای شکست خورده را در این انتخابات حدود ۵۴ به ۴۴ ( به همراه دو درصد آرای باطله) در نظر گیریم، مشخص می شود که این پیروزی از نوع پیروزی های شکننده بوده است و اختلاف رای دو نفر به کمتر از ۱۰ درصد رسیده است. در تاریخ رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری این میزان فاصله به طور خاص زمانیکه تنها دو کاندیدا اصلی وجود داشته اند، بی سابقه بوده است. در این جا پیروزی شکننده است؛ چراکه از میان دهها احتمال، بازنده تنها اگر قادر شود کمی بیش از ۵ درصد آرای بدنه اجتماعی رقیب را در انتخابات بعدی بگیرد، پیروز انتخابات خواهد بود. بر این اساس، رقیب انتخاباتی دیگر در این جا در سایه نمی ماند، سایه به سایه رقیب پیروز را دنبال میکند. اگر این ریسک مدیریت نشود، احتمال یک دورهای شدن پیروزی اصلاح طلبان بالا میرود.
- دلیل چهارم: مشکلات بزرگ با توانی اندک
آخرین قمار، مربوط به مشکلاتی است که بزرگ و عمده هستند و لاجرم حل آنها دشوار به نظر می رسد. تصور کنید شما با دولتی روبه رو هستید که بدنه اجتماعی ناپایدار و کوچکی دارد، پیروزی نامطمئن و شکنندهای کسب نموده است و حالا میخواهد موضوعات بسیار مهمی مانند برجام،FATF ، طرح صیانت، طرح نور، لایحه عفاف و حجاب، تورم افسار گسیخته، رکود، کسری بودجه، ناترازی انرژی، بحران آب و سایر مسائل این چنینی را حل کند و با پیروزی احتمالی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، کسری سرمایه اجتماعی و مجلسی غیر همراه، نیز روبه رو باشد. بالطبع در این شرایط کار دشوار میشود و زمانیکه بدنه اجتماعی یک نیروی سیاسی نیز ضعیف و لرزان باشد، حل مشکلات بزرگ و عمده، بسیار دشوارتر می شود. در حالیکه بدنه اجتماعی این دولت در حد یک فولکس واگن است، اما رفع مشکلات پیش روی آن تنها در توان یک بولدزر به نظر میرسد.
دو: قمار حاکمیت
موضوعات چهارگانه بالا موضوعاتی بودند که اصلاح طلبان روی آن قمار بزرگی کرده اند. حداقل تا این جا اوضاع برای اصلاح طلبان مایوس کننده به نظر میرسد. اما یک مساله میتواند کل وضعیت را تا حد زیادی به نفع اصلاحطلبان تعدیل نموده و امیدوارکننده باشد. این مساله قمار حاکمیت بر روی اصلاح طلبان است. بر این اساس، اولاً این تنها اصلاح طلبان نیستند که روی بدنه نحیف و لرزان اجتماعی و مشکلات بزرگ قمار کرده اند، حاکمیت نیز با تایید صلاحیت پزشکیان، روی همین اصلاح طلبی نحیف قمار کرده است. ثانیاً این قمار حاکمیت، روی اصلاح طلبان تحت شرایطی می تواند به هم راستایی قابل توجه و کم سابقه حاکمیت با اصلاح طلبان بیانجامد و شانس موفقیت آنها را در یک بازی سرنوشت ساز افزایش دهد.
اجازه دهید این موضوع را کمی توضیح دهیم. در ادبیات اعتراضات سیاسی این ایده پذیرفته شده ای است که قدرت زمانیکه یک دست شود، اعتراضات نیز یک دست شده، کانون و جهتی واحد پیدا می کند. برعکس قدرت که پخش شود، به همین نسبت اعتراضات نیز در کانونهای متعددی پخش شده، قدرتِ هم افزا و جهت مشترک آنها گرفته شده و لاجرم بهتر کنترل و مدیریت می شوند. تجربه سه سال گذشته ایران، به حاکمیت نشان داده است که یکدست شدن قدرت تا چه اندازه خطرناک بوده است. حاکمیت متوجه شده است که در چند سال اخیر چگونه مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری برای اولین بار حتی به زیر ۴۰ رسید و اینکه در جهان تنها ۴ درصد از کشورها چنین نرخ مشارکتی دارند. همانطورکه متوجه شده است چگونه بزرگترین و گسترده ترین اعتراضات ایران پس از انقلاب در همین دوره یکدست شدن قدرت یعنی سال ۱۴۰۱روی داد. به همین دلیل به نظر می رسد اکنون ضرورت گذار به ساخت غیر یکدست قدرت در بدنه حاکمیت بیش از هر زمان دیگری درک شده است. گواه مشخص این موضوع نیز تایید حداقل یک کاندیدای اصلاح طلب در این دوره و سلامت برگزاری انتخابات آن بود.
همین طور تا حدی مشخص است که از نظر حاکمیت، پزشکیان گزینه مناسبی برای این گذار – حتی در اشکال نیم بند آن– است. ظاهراً حاکمیت تقریباً پذیرفته شده است که هیچ اصلاح طلبی مانند پزشکیان اصول گرا نیست و تایید صلاحیت او از میان دهها اصلاح طلب، مؤید همین موضوع است. به همین دلیل اگر او تحمل و همراهی نشود، این یعنی یکی دیگر از آلترناتیوهای خود حاکمیت برای غیر یکدست سازی قدرت یعنی «اصلاح طلبیِ تا حدی اصولگرا» نیز دیگر کار نمی کند. این موضوع میتواند خطرناک باشد؛ چراکه حاکمیتی که آلترناتیوهای درونی برای خود خلق نکند، آلترناتیوهای بیرونی را در دسترس قرار می دهد. در این وضعیت هر قدر مسیر آلترناتیوهای درونی بستهتر شود، برعکس، مسیر برای آلترناتیوهای بیرونی بازتر می شود. شاید پزشکیان یکی از آخرین آلترناتیوهای درونی حاکمیت برای اصلاح و تغییرات معقولی باشد که بدنه اجتماعی ولو نحیفی دارد. به این معنا شکست پزشکیان به همان میزان که شکست او دیده می شود، شکست حاکمیت در اصلاح از بالا نیز دیده می شود. بالطبع زمانیکه مسیر اصلاحات از بالا شکست خورد یا بسته شود، ممکن است تغییر از پایین مطلوبیت و توجیه بیشتری پیدا کند. این به ویژه در زمانیکه میل به تغییر زیاد است، مساله ساز می شود.
جمع بندی کنیم؛ به نظر میرسد اصلاحطلبان و حاکمیت در یک مقطع زمانی هر دو با هم و همزمان در بازی انتخابات قمار کردهاند. این وضعیت تقریباً نادر و همین طور واجد اهمیت است. اهمیت دارد؛ چراکه این قمار، آنها را وارد یک بازی مشترک کرده، سرنوشتشان را بیش از پیش به هم گره زده است. اما در این جا موضوع مهم، نه خود قمار بلکه نتیجه آن است. به نظر می رسد نتیجه قمار این دو بیشتر می تواند به دو سناریو، یعنی سناریوی باخت– باخت یا سناریوی برد– برد تبدیل شود.
سناریوی اول: بازی باخت- باخت
در بازی اول اگر اصلاح طلبان در دوره پیش رو ناموفق ظاهر شوند یا ببازند، حاکمیت برنده بازی نیست، او نیز بازنده خواهد بود. این وضعیت را “ترکیب بازنده“ می نامیم که از یک سو حاکمیتی بی ثبات با آلترناتیوهای درونی از دست رفته و از سویی دیگر، دولتی فشل دارد. برای نمونه یک لحظه تصور کنید حاکمیت نتواند تضاد و کارشکنی اصولگرایان حامی جلیلی را نسبت به پزشکیان کاهش دهد و یا نتواند یا نخواهد گروههای قدرت ضد دولت را مهار کند و در اثر همین وضعیت زمینه موفقیت دولت چهاردهم فراهم نشود، یا اگر رویارویی و کارشکنی ها بسیار آشکار شود و پزشکیان مطمئن شود اصولگرایان قصد زمین زدن او را دارند، احتمال زیادی وجود دارد که پزشکیان (با توجه به روحیاتش) صادقانه با مردم صحبت کند و از قدرت خداحافظی کند. این شیوه از کناره گیری برای حاکیمت بسیار پرهزینه خواهد بود. در این وضعیت اینکه اعتراضاتی پیرامون همین موضوع در کشور شروع شود و لاجرم وقوع بی ثباتی سیاسی بسیار محتمل است.
بالطبع از آنجاکه ما از سال ۹۶ در دوره فشردگی وقوع اعتراضات قرار گرفته ایم، اولاً اعتراضات احتمالی ناشی از کنارهگیری پزشکیان به شدت برای حاکمیت، بی ثبات کننده خواهند بود. ثانیاً این بی ثباتی برای حاکمیتی که درگیر بحث احتمالی جانشینی خواهد بود، نه خطرناک بلکه بسیار خطرناک است. نهایتاً حداقل ۵ میلیون رای دهنده تحریمی اما مردد این دوره، به احتمال قریب به یقین دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهند کرد. بدین سان این رای دهندگان نیز به تحریم کنندگان همیشگی یا به افرادی خواهند پیوست که آلترناتیوهای بیرونی را ترجیح می دهند. به خاطر خواهیم داشت یک حاکمیت معقول هیچ گاه بدنه اجتماعی اپوزیسیون برانداز خود را توسعه نمی دهد، بلکه آن را تضعیف می کند. اگر کاری غیر از این را انجام دهد، حاکمیتی“ معقول“ نیست، حاکمیتی “خودبرانداز“ است. این بازی دو سر باخت اصلاح طلبان و حاکمیت، تنها می تواند برندهای خارج از این بازی داشته باشد. این برنده حامیان آلترناتیوهای بیرون از ساختار فعلی خواهند بود. در این حالت اصلاح طلبان و حاکمیت بازی میکنند، اما برنده در جایی بیرون از زمین بازی آنها تعیین می شود. به بیانی دیگر، بازی دو سر باخت آنها تنها به نفع طرف سومی یا براندازانی است که دشمن هر دوی آنها هستند. بنابراین آنها در این وضعیت، اولاً عملاً در زمین دشمن مشترک خود بازی می کنند، ثانیاً نتیجه ای را رقم می زنند که این دشمن می خواهد.
سناریوی دوم: بازی برد- برد
برعکس اگر اصلاح طلبان در قدرت موفق شوند، حاکمیت نیز برنده شده است. این ترکیب برنده، حاکمیتی باثبات، زایش گرِآلترناتیوهایِ درونی و دولتی کارآمد است. حاکمیت در این وضعیت نشان می دهد، زایش گر آلترناتیوی تقریباً جدید به نام” اصلاح طلبیِ تا حدی اصولگرا “است و این آلترناتیو کارآمدی نیز دارد. در اثر این وضعیت، حاکمیت نه تنها آراء موجود، بلکه بخشی از آرای تحریمی ها را نیز در آینده به دست خواهد آورد و بدنه اجتماعی حامی خود را گسترده تر خواهد ساخت. در این وضعیت حاکمیت می تواند اعتماد و سرمایه اجتماعی از دست رفته خود را تا حدی ترمیم نموده، مقبولیت خود را بهبود بخشد. همین طور می تواند کما فی السابق، انواع ناکارآمدی های سیستم را به اصلاح طلبان نسبت دهد. اما در این بازی شاید مهمترین موضوع، مسائل مربوط به بحران جانشینی باشد.
تجربه نشان داده است که نظام های سیاسی یکی از بی ثبات ترین دوره های خود را زمانی طی کرده اند که درگیر موضوع جانشینی بوده اند. بالطبع اگر رئیس جمهور منتخب در دوره پیش رو موفق شود، ثبات نظام سیاسی یکی از پیامدهای تبعی این موفقیت است که بیش از همه برای حاکمیت در دوره جانشینی مهم است. درست است که بیثباتی سیاسی برای تمامی نظام های سیاسی خطرناک است، اما برای یک نظام سیاسی درگیر موضوع جانشینی، بسیار خطرناک و یک سّم مهلک است. به این معنا، شرط بنیادین موفقیتِ گذار آرام در این دوره، ثبات سیاسی است و یکی از ابزارهای رسیدن به چنین ثباتی، موفقیت حکومت در قدرت است. به عبارتی دیگر، ثبات حاکمیت در این جا تا حدی منوط به موفقیت حکومت در قدرت است. این را میتوان معادله “ثبات حاکمیت/ موفقیت حکومت ” نامید. در این وضعیت اگر بازنده ای قابل تصور باشد، این بازنده خارج از بازی این دو بازیگر داخلی، یعنی حامیان آلترناتیوهای بیرونی یا براندازان خواهد بود.
نکته مهم در این جا این است که بازی با حاصل جمع صفر تقریباً دیگر در دسترس این بازیگران داخلی قرار ندارد. به بیانی دیگر، انتخاب حوزه سیاست ورزی ایران در دوره کنونی، انتخاب بازی باخت- باخت یا بازی برد- برد است. انتخابی دیگر، یعنی بازی «یک طرف برنده – یک طرف بازنده» یا بازی با حاصل جمع صفر، فعلاً در دسترس بازیگران داخلی ایران نیست. مهمتر اینکه بازی باخت – باخت گرچه برای هر دو طرف نامطلوب است، اما به نظر می رسد این عدم مطلوبیت متوازن نیست.کفه عدم مطلوبیت حاکمیت، احتمالاً سنگین تر از کفه عدم مطلوبیت اصلاح طلبان است. در ادبیات سیاسی موفقیت و شکست دولتها امری طبیعی است، اما بی ثباتی سیاسی حاکمیت در دوره احتمالی جانشینی، برعکس غیر طبیعی و به شدت آسیب زا است. منطقاً ولی به شیوه ای بحث برانگیز، حاکمیت در این جا باید حتی بیش از خود اصلاح طلبان، برای موفقیت این دولت کوشش کند یا کاتولیک تر از پاپ برای آنان باشد. بر اساس همین منطق و از آنجاکه انتظار همراهی اصول گرایان با این دولت چندان محتمل نیست، اینکه حاکمیت حتی از توان خود برای همراهی حداقلی اصول گرایان با این دولت استفاده نمایید نیز نباید چندان دور از انتظار باشد. این ها انتظارات غیر معقولی نیستند، اما به شرط آنکه حاکمیت معقولی وجود داشته باشد. سوای منطق، عقل نیز به ما می گوید انسان عاقل نباید روی ” اسب باخته“ قمار کند. همین عقل می گوید قمار روی “اسب چند بار باخته“جهل بسیط“ نیست، نوعی جهل“ مرکب” است؛ به ویژه زمانیکه اسب برنده فعلاً در دسترس قرار دارد؛ البته فعلاً.
ناشناس
تاریخ : 3 - مرداد - 1403
حاکمیت و اصلاح طلبی تاحدی اصولگرا … در جایی به برد – برد میرسد که مشکلات اقتصادی را حل ، حضورش در نظام بین المللی مرد پذیرش باشد ، اف ای تی اف را بپذیرد ، تا امنیت سرمایه گذاری و اسباب داخلی و خارجی آن فراهم شود ، اینها همه در گروی تقابل با کاسبان تحریم است و مستخدمین آنها. آیا نظر مردم در برخورد با نوامیس شان نیز تامین میشود؟
اینها را در کنار آمادگی روسیه برای امضای قرارداد جدید هم بایست در نظر گرفت . الله اعلم .
ناشناس
تاریخ : 3 - مرداد - 1403
حاکمیت و اصلاح طلبی تاحدی اصولگرا … در جایی به برد – برد میرسد که مشکلات اقتصادی را حل ، حضورش در نظام بین المللی مورد پذیرش باشد ، اف ای تی اف را بپذیرد ، تا امنیت سرمایه گذاری و اسباب داخلی و خارجی آن فراهم شود ، اینها همه در گروی تقابل با کاسبان تحریم است و مستخدمین آنها. آیا نظر مردم در برخورد با نوامیس شان نیز تامین میشود؟
اینها را در کنار آمادگی روسیه برای امضای قرارداد جدید هم بایست در نظر گرفت . الله اعلم .