نصیربوشهرآنلاین ـ عبدالرحیم کارگر: با او در یک کوچه نشو نما یافتیم ؛الفبا را به یک مدرسه آموختیم ؛ اوقات فراغت را کنار هم به سر بردیم ؛ دریا عشق و ماوایمان بود و دو روح بودیم به یک جسم . می خواهم آن روی سکه ی جنگ را هم بگویم . حکایت شهید خورشید […]
نصیربوشهرآنلاین ـ عبدالرحیم کارگر:
با او در یک کوچه نشو نما یافتیم ؛الفبا را به یک مدرسه آموختیم ؛ اوقات فراغت را کنار هم به سر بردیم ؛ دریا عشق و ماوایمان بود و دو روح بودیم به یک جسم .
می خواهم آن روی سکه ی جنگ را هم بگویم .
حکایت شهید خورشید خلیلی نخستین شهید از بندر بوالخیر تنگستان بوشهر ومادر داغدارش را می گویم.
جنگ به ما تحمیل شد و مانند هر ایرانی عزت مند به جبهه رفت و در بلندی های کردستان جان شیرینش را برای ایران در طبق اخلاص گذاشت و تقدیم کرد.
از مادرش می خواهم بگویم و داغ بر دل نشسته اش .
او بعد از مرگ جگر گوشه اش سال ها زنده ماند ولی دیگر زندگی نکرد .
سی واندی سال” دی رود دی رود” کرد و لحظه ای نبود که خورشید کنارش نباشد .اشک حرمان خورشید نور بصر را از او گرفت و سال های آخر عمر را بی خورشید دیدگان گذراند ..
هر چند که ۴۴سال است که در جنگ و یا حالت جنگی قرار داریم ولی نمی خواهیم بیشتر شاهد اشک های مادران ،بیوه زنی خواهران و یتیمی فرزندان باشیم .
باز این روزها با شر مطلق خاورمیان یعنی اسراییل دست به دوال کمر شده ایم .
به این کاری ندارم ایدئولوژی ها چه می گویند و چه می خواهند .ولی به آنجا که پای بودن و نبودن من وایران در میان است کار دارم .
جنگ را رفته ایم و دیده ایم که هیچ خیر وصلاحی در آن نیست .
ویرانی است از پی ویرانی ؛
مرگ است از پی مرگ؛
و همه می دانند که در جنگ فاتح ومفتوح همگی شکست خورده هستند.
نمی خواهیم باز موشک ها بر بالای سرمان به پرواز در آیند .
نمی خواهیم باز پالایشگاهایمان ،پتروشیمی هایمان و زیر ساخت هایمان به تلی از ویرانه بدل شود همانطور که شد .
نمی خواهیم با موشک هایمان زندگی همسایه هایمان را چون زندگی خود سازیم .
هر چه می خواهید به من بگویید.
ترسو ،بز دل ، جنگ گریز ،سازشکار …
من جنگ را نمی خواهم که پس از چهل سال به تازگی بر سر قبر خورشید به یاد دوران نوجوانی وجوانی مان باز گریستم .
من متنفرم از این جدایی ها .متنفرم از بریدن ها ،دریدن ها ،شکستن ها .
هر چه می خواهید بگویید که من نمی خواهم دیگر شاهد مرگ عزیزان وکوری مادران باشم .
دیگر نمی خواهیم ناقوس جنگ به صدا در آید و بر طبل بمب وموشک کوبیده شود.
به خدا این چند روز عمر می خواهیم زندگی را زندگی کنیم و دیگر بس است آژیر جنگ شنیدن .
خسته ایم خسته .
خسته ایم از شمشیر داموکلس جنگ .
خسته ایم از شاخ و شونه کشیدن ها.
خسته ایم از زیستن زیر سایه ی نکبت بار جنگ .
و اگر نظر مردم را هم می خواهید عاجزانه استدعا داریم یک همه پرسی در مورد این مساله ی حیاتی انجام بدهید و سپس ریل سیاستگذاری را به میدان جنگ ببرید که خرد جمعی اشتباه نمی کند و اگر هم اشتباه کند پای تاوان آن می ایستد.
و باز این بیت ملک الشعرای بهار را تکرار می کنم ..
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
- منبع خبر : نصیر بوشهر آنلاین
Saturday, 23 November , 2024