گفتاری از محمدجواد کاشی درباره نوسازی گفتمان اصلاح‌‏طلبی وقتی از گفتمان اصلاحات حرف می‌زنیم در واقع همه ما در یک نکته توافق‌نظر داریم و آن این‌که زمانی  گفتمان مؤثر و بسیج‌کننده در عرصه سیاسی ایران بوده، اما امروز قدرت خود را تا حد فراوانی از دست داده است. منظور من این نیست که این گفتار […]

گفتاری از محمدجواد کاشی درباره نوسازی گفتمان اصلاح‌‏طلبی

وقتی از گفتمان اصلاحات حرف می‌زنیم در واقع همه ما در یک نکته توافق‌نظر داریم و آن این‌که زمانی  گفتمان مؤثر و بسیج‌کننده در عرصه سیاسی ایران بوده، اما امروز قدرت خود را تا حد فراوانی از دست داده است. منظور من این نیست که این گفتار تماماً مرده است، حداقل انتخابات اخیر نشان داد اینگونه نیست که واقعاً بگوییم گفتمان اصلاح‌طلبی مرده است، اما گفتمانی بسیار کم‌جان است.

در واقع مفاهیمی که این گفتمان از آن استفاده می‌کند و هنوز هم کم و بیش به آن اشاره می‌شود، معنای مؤثری در عرصه عمومی ایجاد نمی‌کند و مردم چیز زیادی از آن نمی‌فهمند و نمی‌‎دانند مفاهیمی مثل دموکراسی، جامعه مدنی، توسعه سیاسی امروزه دقیقاً یعنی چه و اهمیت آنها در چیست، اما روزگاری اینگونه نبود؛ پس این گفتار آسیب‌دیده، ضعیف و کم‌جان است. بنابراین یک اتفاق نظر درباره نوسازی این گفتمان وجود دارد.

از سوی دیگر همه ما ضمن اینکه می‌پذیریم این گفتار کم‌جان است و چندان در عرصه سیاسی دلالت‌گری ندارد، اما هم‌زمان همه ما این فرض را داریم که ضروری است این گفتمان احیا، نوسازی و معنی‌دار شود. چراکه نه می‌شود وضع موجود را تحمل کرد و یک حس جمعی داریم که وضع موجود با یک شیبی به سمت انحلال و سقوط پیش می‌رود و هم‌زمان با گفتار براندازانه نیز هم‌نظر نیستیم که یک راه‌حل آخرالزمانی برای حل مسائل امروز وجود دارد و ما هیچ‌کدام نمی‌خواهیم با این انگاره که هرچه شود بهتر از امروز است تن به راه‌حل آخرالزمانی دهیم. این گفتار اصلاح‌طلب اگر هنوز معنایی دارد به این دلیل است که بین این دو ورطه ایستاده است. شاید اگر نام دیگری ظهور کند، تمام بساط این گفتمانِ کم‌جان را جمع کند. بنابراین در این دو مورد دست‌کم پشت تیتر «نوسازی گفتمان اصلاح‌طلب» این توافق‌نظرها وجود دارد.

میدان فقیر منازعات اصلاح‌طلبی

من خودم وابسته به اصلاح‌طلبان هستم و از پروژه اصلاح‌طلبان دفاع کرده‌ام و همیشه کنار اصلاح‌طلبان بوده‌ام اما بر این نکته اصرار دارم که اگر  از نوسازی گفتار اصلاح‌طلبان سخن می‌گوییم، مراد بر این نیست که اصلاح‌طلبان را از این فشار بیرون بیاوریم و از در حاشیه بودن نجات دهیم. واقعاً اگر گفتار اصلاح‌طلبان کم‌جان شده و نسل آنها پیر شده، بودن جریان اصلاحات در جمهوری اسلامی مبارک است اما متاسفانه الان این حضور به دوره‌های انتخاباتی محدود شده است. سروصدای اصلاح‌طلب‌ها موقع انتخابات بلند می‌شود، یکدفعه ظهور می‌کنند، ادعاهایی می‌کنند، گاهی التماس می‌کنند و گاهی فشار می‌آورند که اجازه دهید به مجلس نماینده بفرستند و در ریاست‌جمهوری نماینده‌ای داشته باشند.

من این میدان را نفی نمی‌کنم و خیلی هم مبارک است اما این میدان و حد و حدودی که اکنون اصلاح‎طلبان در منازعات سیاسی دارند بسیار فقیر و محدود است. امروز به هزاران دلیل اصلاح‌طلب‌ها چند شاخه شده‌اند، فقر تئوریک دارند و توان خیلی از کارها را که ۲۰ سال و ۳۰ سال پیش داشتیم دیگر ندارند. اما مقصود من این نیست که برای جریان مشخص اصلاح‌طلبان که یکی از افراد آن خود من هستم، راهی باز کنیم و آنها را از اینکه در گوشه صحنه سیاسی هستند نجات دهیم. من فکر می‌‎کنم شاید قدر اصلاح‌طلبان فقط همین است که در حال انجام آن هستند و شاید مقصود من از نوسازی گفتمان اصلاح‌طلبان تنها در این است که از کدام سمت حرکت کنیم و ادعای اینکه گفتمانی موجود است و می‌توانم آن را عرضه کنم ندارم. اما در همین حدِ نشان دادن راه هم، شاید نسل دیگری باید ظاهر شوند که جور دیگری خود و میدان و افق‌ها را تفسیر کنند، باید افراد جوان‌تر و پرانرژی‌تری باشند و تجربه خودمان را در اختیار نسل دیگری که امید داریم ظهور کند بگذاریم و بگوییم شاید از راهی که می‌گوییم بشود به نتیجه رسید.

مباحث نظری پیرامون «گفتمان»

آنچه که امروز از آن حرف می‌زنم کمتر به معنای دقیق و آکادمیک مصداق گفتمان است، شاید بیشتر مصداق ایدئولوژی است و بیشتر از ایدئولوژی نوسازی اصلاح‌طلبان حرف می‌زنم تا ایدئولوژی نوسازی گفتمان اصلاح‌طلبی. چراکه «گفتمان» مفهوم انتزاعی‌تری است و اشتباهاً در داده‌های سیاسی ایران «ایدئولوژی» در دو سه دهه اخیر به معنی «گفتمان» نامگذاری شده است.

بنابراین اگر مواردی را مصداق ایدئولوژی می‌دانم تا گفتمان بر من ایراد نگیرید. اما ایدئولوژی چیست؟

از نظر من ایدئولوژی یک نظم کلامی است که چند ویژگی دارد. اولاً برخاسته از آلام و رنج‌هایی است که مردم به نحو زیرپوستی در تجربه روزمره خود با آنها مواجه هستند. پیرامون آن رنج یک نظام معارف و نظام ارزشگذاری ایجاد و هدفگذاری می‌شود و با این کار یک جماعت هم‌پیمان و هم‌بسته ایجاد و یک ایدئولوژی مؤثر و قدرتمند در عرصه سیاسی ایجاد خواهد شد.

اما بر مبنای ایدئولوژی‌ها افراد متفاوت و ناهمسان گرد هم جمع می‌شوند و ایدئولوژی آنها را هم‌بسته و همسان می‌سازد و این کار به اعتبار یک هسته شبه‌قدسی شکل می‌گیرد. منظور من از شبه‌قدسی، چیزی، امری و یا ایده‌ای است که به هر دلیل محترم دانسته می‌شود و خدشه به آن را تاب نمی‌آورند. در واقع امر مقدس انگاشته‌شده‌ای است که یک ایدئولوژی را دارای زور و قدرت می‌کند و افراد را وادار می‌کند که از منافع و قلمروهای خصوصی خود عقب‌نشینی کنند و وارد یک میدان اجتماعی و عمل جمعی و غایات جمعی شوند.

برای مثال ناسیونالیسم ایرانی یک امر و غایت شبه‌قدسی دارد و آن ریشه‌های تاریخی فرهنگ ایرانی است؛ «ایرانیت»، «تاریخ ایران»، «فرهنگ درخشان ایران» یک وجه شبه‌قدسی دارند و انگار بر دوش ما ایرانیان این زمان باری را نهاده است و ما باید از آن تبعیت کنیم و چهره پاک آن ایرانیت نباید مخدوش شود. در اندیشه اسلامی ما خداوند را داریم و خداوند یک هستی والای استعلایی است که ما، همگان، باید با پرستش او اجتماع سیاسی و خانوادگی خود را بسازیم. ما به احترام او که هستی والا است یکدیگر را محترم می‌شماریم، به هم اعتماد می‌کنیم، خیال می‌کنیم هم‌سرشت شدیم؛ صرفاً به این باور که ستایشگر خداوند هستیم، و جمع مومنان را تشکیل می‌دهیم.

از دست رفتن برخی ایدئولوژی‌های جهانی

از سوی دیگر در گفتار اصلاح‌طلبان که نظم گفتاری دموکراسی در ایرانِ بعد از انقلاب است، آزادی انسان، خرد مفاهیم استعلایی محترم شمرده شده است که راجع به آنها بحث نمی‌کنیم. اینها اصول مسلمی هستند که اجتماع خود را پیرامون ایمان به آن شکل می‌دهیم. آزادی و خرد دو انگاره رادیکال خرد، اثر روشنگری مدرنیته ایرانی و به‌ویژه اندیشه دموکراسی‌خواه که اصلاح‌طلبان نیز در همان مسیر بودند، ایده‎های قدسی آنها را شکل می‌دهد. همه مسئله و بحث امروز من بر سر سنخ این ایده‌های قدسی و محترم شمرده شده است.

ادعای بنده این است که از لحظه ورود ما به جهان مدرن تا دهه هفتاد که اصلاح‎طلب‌ها ظهور کردند، با یک جنسی از گفتمان و ایده‌های محترم و قدسی مواجه بودیم که به‌رغم تفاوت‌ از نظر فرم و صورت‌بندی و ساختار ایدئولوژیک اما شبیه هم هستند. هرچند که روبه‌روی هم بودند و خون همدیگر را ریختند، اما ساختارهای کم و بیش مشابهی داشتند. اما به تدریج به دلیل تحولات بین‎المللی، تحولات تکنولوژیک، تحولات اقتصادی و… در عرصه جهان امروز که تنها منحصر به ایران نیست، این سنخ از ایدئولوژی‌ها یکباره قدرت و توان خود را از دست داده‌اند.

اصلاح‌طلب‌ها نیز جزو همین ماجرا هستند. یک توفانی شده و یکباره عصر برخی سخن‌ها به پایان رسیده و یا تضعیف شده و به دوران دیگری در حال نزدیک شدن هستیم که باید به روش دیگری به ایدئولوژی، زبان، کلام و سیاست نظر کنیم. بنابراین باید ابتدا ببینیم سنخ اول چه مشخصاتی دارد و تا به امروز در صد و اندی سال چه کارنامه‌ای داشته و باید خودمان را مهیای چه فهم تازه‌ای از گفتمان، ایدئولوژی و سیاست کنیم.

اگر نگاهی به تاریخ ایران داشته باشید، همه نظام‌های ایدئولوژیکی که مؤثر واقع شدند، از ناسیونالیسم دوره مشروطه گرفته که در رضاخان تجلی یافت و در دوره پهلوی ادامه یافت و در جمهوری اسلامی با نظام گفتاری دیگری شکل دیگری پیدا کرد و بعد گفتار اصلاح‌طلبان دهه هفتاد که به نظر من رادیکال‌ترین گفتار مقابل جمهوری اسلامی بود، همه اینها در این مشخصاتی که می‌گویم مشترک هستند.

زایش گفتمان

آن چیزی که سرآغاز زایش گفتمان‌ها است، از درون منازعات بالفعل سیاسی آن دوره‌ها بیرون نیامده است، یا فیلسوف‌ها، یا متکلمان، اساتید دانشگاه، متخصصان توسعه و در مجموع افراد اهل تخصص و دانش چه از نوع دانش سنتی و چه از نوع مدرن، حرف‌هایی زده‌اند. مثلاً در دوران مشروطه یک نفر گفته است که خورشید تمدن ایران افول کرده، عده‌ای به خورشید تمدن ایران باستان اشاره کردند و عده‌ای به اصل زرین تمدن اسلامی. عده‌ای گفتند احکام خدا در ایران تعطیل شده و عده‌ای هم گفتند ضروری است جامعه ایران ترقی پیدا کند.

همه این امر محترم و شبه‌قدسی که در آن صورت‌بندی می‌شود از سوی کسانی است که اهل فرهنگ و علم و فلسفه هستند و بسیاری از اینها ذاتاً سیاسی و یا فعالان سیاسی نیستند اما مفاهیم ارزشمند و نظام‌های کلامی ارزشمندی تولید می‌کنند که عده‌ای را متوجه خودشان می‌کند. یک بازارگرمی درست می‌کند که همان بازارگرمی و اتفاق نظری که بین یک عده تولید می‌شود قابلیت ورود به عرصه سیاسی را ایجاد و بتواند یک سوژه جمعی در عرصه سیاست خلق کند. اما مسئله این است که آیا کانون این نظام‌های کلامی واجد قدرت ربط مستقیمی به آلام اینجا، اکنون و فوری مردمانی که با هم زندگی می‌کنند دارد؟

اینگونه نیست و کسانی طرح مسئله می‌کنند که زندگی روزمره و مردمان عامه را تحقیر می‌کنند، کسانی که یک نظام کلامی بسیار ارزشمند، متعالی، فلسفی، کلامی، فقهی و علمی طرح مسئله‎‎هایی می‌کنند و جمع همدلی می‌سازند و وارد سیاست می‌شوند و بعد از آلام مردم تغذیه می‌کنند. مثلاً درباره گفتمان اصلاحات، از چهره‌های بزرگ خالق آن دکتر سروش و دکتر بشیریه و… هستند که حرف‌های متعالی بسیار می‌زنند.

آن وقت کار امثال من چیست که برویم در جاهای مختلف و بگوییم که مثلاً آقایانی که رنج‌تان فقر یا تحقیر است، دیدگاه این افراد در عرصه سیاسی رنج شما را برطرف می‎کند. همین‌ گونه می‎شود که توده‌های عظیمی در شبکه‌ای از مفاهیمی که چیزی از معانی دقیق آن نمی‌دانستند جمع شده و اصلاح‌طلبان از آلام روزمره مردم برای نظام کلامی که اساساً گوهره سیاسی نداشته استفاده کرده و یک قدرت عظیم خلق می‎کردند. اشکال این گفتمان‌ها چه بود؟

اِشکالِ نظام‌های کلامی در ایران

عین این مشکل که گفتمان اصلاح‌طلبی داشت را  discourse(گفتمان) انقلاب اسلامی هم داشت، در این گفتمان هم ایدئولوگ‌ها و متفکرانی بودند که خودشان مستقیماً مردان جدال سیاست به معنای واقعی نیستند، مفاهیم متعالی می‎گفتند که به زندگی روزمره مردم به گونه‌ای وصل می‌شد و از آن انرژی عظیمی خلق می‌شد. اشکال این نظام‌های کلامی چیست؟ و چرا می‌گویم در حال پشت سر گذاشتن آنها هستیم؟ سرشت اینها سیاسی نیست و این نظام‌های کلامی معمولاً رژیم‌های قدرتمند حقیقت می‌سازند، مرزهای روشن من و غیر می‌سازند و هویت‌ساز هستند و بعد خیال می‌کنند نسخه‌ای برای رستگاری جمعی دارند. بنابراین هر کس در این خیر جمعی نیست به رنگی و برچسبی رانده می‌شود.

همه ما قدرت زیادی برای برچسب‌زنی و طرد غیر داریم و ساختن یک خیمه‌ که ساکنان آن، نمایندگان واقعی خیر عمومی هستند، اینها هستند و ولاغیر. حاملان آن حقیقتی که نجات جمعی را رقم می‌زنند، در واقع اصحاب این خیمه هستند. اما سیاست و سیاست‌ورزی سرشت دیگری دارد. در تعریف آرنتی آن‌چیزی که میدان عمل سیاست و میدان حیات سیاسی را از قلمروهای دیگر متمایز می‌کند کثرتِ تقلیل‌ناپذیری آن است. کثرت تقلیل‌ناپذیر که ریشه‎های یونانی دارد و حتی به جای آرنت می‎توان آن را به ارسطو نسبت داد.

فرق جامعه سیاسی با گله همین است که جامعه سیاسی کثرت تقلیل‌ناپذیر دارد و سخن سیاسی و عمل سیاسی آن سخن و عملی است که میان این کثرت تقلیل‌ناپذیر، تعادل موقت برای تحقق مقصود مشخصی ایجاد کند. اینکه خیال شود بتوان همه را یک‌صدا کرد و بیان کرد که یک حقیقت وجود دارد و دیگران باطل هستند، و فکر کرد که در جامعه سیاسی می‌توان یکی از اینها را مسلط کرد و همه را قانع و همراه کرد؛ حالا یا با گفت‌وگو، یا با سرکوب و اجبار و طرد، در واقع با این خیال منطق حیات سیاسی کشته و دیگر خواهان آن رویه، مرد سیاسی نیست. البته این نقدها شاید خیلی کمتر به گفتار اصلاح‌طلبان بچسبد چراکه اصلاح‌طلبان آخرین حلقه این سنت هستند و تنها مقداری از این سنت را دارند.

با یک جامعه متکثر تقلیل‌ناپذیر مواجه هستیم

اگر خیال کنید که حقیقت را پیدا کردید و می‌توانید با هر حربه‌ای یک جمعیت کثیر را همراه کنید، یعنی فهمی از سرشت اجتماع سیاسی ندارید. امر شبه‌قدسی و محترم سرشت سیاسی وقتی از جایی بیرون از حیات سیاسی وام گرفته می‌شود و وارد میدان سیاست می‌شود، این میدان را تخریب می‌کند. اخیراً عبارتی از آرنت خواندم که بسیار راه‌گشا است. آرنت چرا در میدان متکثر حوزه سیاست که خیر اعلا را پیش می‌برد، فیلسوفان را تحقیر می‌کند؟

آرنت از منطق زندگی روزمره در جهان سایه‌ها که افلاطون از آن سخن گفته دفاع می‌کند و می‎گوید مردم در جهان سایه‎ها با همان نور کم و مهتاب راه‌شان را پیدا می‎کنند اما این فیلسوف‌ها چشم‌شان به خورشید خورده و وقتی به جهان سایه‌ها باز می‌گردند کور هستند و چشم‌شان جایی را نمی‌بیند و اینها راه خود را هم بلد نیستند و می‌خواهند در جهان سایه‌ها حضور داشته‎باشند و همین‎ها جهان را مختل می‌کنند.

در واقع حیات سیاسی و نظام‌های کلامی را که مفاهیم شبه‌قدسی را اختیار کردند که بیرون از منطق زندگی روزمره اینجا و اکنون بنا شده و اختیار شده است و حول و حوش یک نظام معرفتی ساخته شده و حالا جمع اقلیت شورمند وفاداران به آن نظام کلامی شکل گرفته‌اند، این اقلیت می‌خواهند رستگاری جمعی را شکل دهند و در نتیجه کارشان به همان جایی می‌رسد که انقلاب ایران رسید. در واقع وقتی اقلیت شورمند به حاکمیت می‌رسند، یاد نگرفته‌اند که قرار است مردم زندگی کنند و خیلی زود کار آنها به خشونت و سرکوب می‌رسد چراکه راهی جز خشونت و سرکوب نمی‌ماند.

اما صاحبان گفتمان‌های دموکراتیک در ایران یک بداقبالی در این صد و اندی سال داشته‌اند و گفتمان اصلاح‌طلبان نیز از منظر فرم همان بداقبالی‌ها را داشته است. در واقع کلام قرار نیست نجات‌بخش باشد و ما باید از درون منطق اینجا و اکنونی حیات سیاسی، مسئله خودمان را پیدا کنیم و کلام را به خدمت بگیریم. پس مسئله چیست؟

ما با یک جامعه متکثر تقلیل‌ناپذیر مواجه هستیم. در این جامعه دین قدرت فراوانی دارد، دینداران سیاسی امروز یک اقلیت قدرتمند هستند و هم‌زمان جریان‌هایی با شمار فراوان کسانی را داریم که نمی‌خواهند زیر چتر این جریان زندگی کنند و یک زندگی هدونیسمی (لذت خواهی) را اختیار کرده‌اند. ما ذهنیت‌های جهان‌روا داریم که در تعلقات ملی خودشان را تعریف نمی‌کنند. الان ذهنیت‌هایی را داریم که حتی در اجتماع جامعه ایران منتظر فرصت هستند تا از این اجتماع فرار کنند. تازه همه اینها بسته‌های کلی است و در هر کدام از آنها تنوع‌های گوناگونی وجود دارد. در همین انتخابات دیدید که چه کثرتی درون دینداران سیاسی وجود دارد، در بین دموکراسی‌خواهان نیز کثرت صداها وجود دارد و ما با کثرت صداها مواجه هستیم و انتظار اینکه هر نظام کلامی بتواند ما را از شر این کثرت رها کند، ما را در دام صورت‌بندی‌های گذشته می‌گذارد.

یک بار برای همیشه باید باور کنیم عصر آن گفتمان‌ها گذشته است. زبان و کلام و گفتمان تنها یک کار می‌توانند انجام دهند، اینکه کثرت نامتعین، پیرامون حل مسئله‌های  مشخص، سازماندهی و همگرایی‌های موقت ایجاد کنیم و آلام‌مان را نیز از دل خود مردمان و زنان و کودکان و نوجوانانی که اینجا زندگی می‌کنند بگیریم و مسئله را از همین‌جا دریافت کنیم. ما مسئله را از دل زندگی روزمره می‌گیریم و آن کلام‌ها را ابزار می‌کنیم و کلام‌هایی که در خدمت همگرایی موقت برای حل مسائل مشخص هستند را به خدمت ‎می‎گیریم. میراث ایران اسلامی محترم است، اسلام و دموکراسی‌خواهی منابع بسیار محترم و قدرتمند و ارزشمندی هستند اما اینها ابزارهایی هستند که همگرایی‌های موقت ایجاد می‌کنند.

توصیه‌هایی برای نوسازی گفتمان اصلاحات

من توصیه‎هایی برای نوسازی گفتمان اصلاحات دارم؛ اول اینکه به نظر من انتخابات خیلی مهم است، صندوق آرا خیلی مهم و ارزشمند هستند، اما این انحطاتی که دچار آن شدیم، مبنی بر اینکه صبح تا شب بنشینیم و هسته همه ماجرای سیاسی را به روز انتخابات تعمیم دهیم، این هم جزئی از حیات سیاسی امروز ما است و باید به آن اهمیت داد اما نوسازی گفتمان اصلاح‌طلب با محوری کردن مقوله صندوق و انتخابات به جایی نمی‌رسد. انحصار اینکه جماعت اصلاح‌طلب می‌خواهند چکار کنند یا جماعت تحریمی می‌خواهند چکار کنند، خرد سیاسی را در جامعه ایران زایل کرده است.

توصیه من این است که این را انقدر کانونی نکنیم، از طرفی گفتار اصلاح‌طلب گفتاری است در درون میدان عملی و اینجا و اکنونی مردمان و خلق سیاست. اگر سیاست را با تعریف آرنتی یعنی ایجاد همگرایی‌ها و هماهنگی‌های موقت میان نیروهای متکثر برای حل مشکلات مشخص بدانیم، اتفاقاً به این معنا، سیاست گاهی خود ضایع می‌شود. الان شخصیت ما این است که یا تحریم‌کننده انتخابات هستیم، یا شرکت‌کننده‌ای هستیم که اکراه داریم آیا شرکت کنیم یا نه و یا شرکت می‌کنیم. برای مثال الان چه چیزی در جامعه ایران حیاتی‌تر از مقوله آب است؟

اگر از زاویه سیاست به مقوله آب نگاه کنیم، این مقوله مخیله ویرانگر جمعی ایجاد کرده است. در نسل جدید به کرات می‌شنوید که می‌گویند اصلاً مسئله جمهوری اسلامی نیست و این تمدن دارد زایل می‌شود. ببینید که فرونشست در اصفهان چه کرده، شهری که یکی از کانون‌های هویت جمعی ما است، در حال نابودی است. به موضوع محیط زیستی آن کاری ندارم، اما این بحران دارد یک مخیله سیاسی ایجاد می‌کند که کار دیگر تمام است.

وقتی یک منطقه در حال از دست دادن زیست محیطی است، اصلاً صحبت از دموکراسی و اسلام و اینها مطرح نیست. آب همین الان دارد در خلق مخیله سیاسی ما بازی می‌کند و همگرایی منفی ایجاد می‌کند و یک کلام سیاسی است و مرد سیاسی یا سخنور سیاسی قدرتمند کسی است که بتواند مقوله آب را وارد قلمرو زندگی سیاسی کند و به جای اینکه آب تولید یک مخیله ویرانگر جمعی در عرصه سیاست کند، از درون آن یک همگرایی عملی برای رفع این مشکل ایجاد کند. اگر آب را تبدیل به یک میانجی سیاسی کنید، می‌بینید که گرایش‌های سیاسی مختلف؛ چپ، لیبرال‌ها، جهان‌گراها، اسلام‌گراها و همه به میدان می‌آیند و یک همگرایی موقت میان کثرت‌های نامتعین جامعه ایرانی برای حل یک مشکل پیدا می‌شود.

الان در اندیشه‌های سیاسی متأخر، وقتی سخن از هابز می‌شود، می‌گویند او تنها به یک لویاتان اعتقاد داشت اما جامعه سیاسی مستعد صدها لویاتان است. الان اگر یک اجتماع همگرای هم‌عزمی ایجاد کنید و برای آن نظام معرفتی بسازید؛ یعنی نظام سیاسی‎ و بحث انتقادی به دلیل سیاست‌های ویرانگر در حوزه آب داشته باشید، این نظم کلامی پیرامون مفهوم آب از دل دشواری‌های منطق زندگی روزمره درآمده است و آن امر شبه‌قدسی‌اش آب، زمین و زندگی است که مفاهیم درون منطق ملموس زندگی روزمره هستند و کسی نیامده دال قدسی را از بیرون به آن تزریق کند.

اینها همان آلامی هستند که از مردم تا حکومت در آن دخیل هستند و همه را می‌شود در اینجا محاکمه کرد و به همه نشان داد که چگونه دارند غیراخلاقی عمل می‌کنند و یک همگرایی پیرامون رفع این مشکل خلق کرد. آن‌وقت یک لویاتان ساختی، لویاتانی که لزوماً هابزی نیست، یک لویاتان مدنی است یعنی یک نظام کلامی که مسلح به یک امر قدسی است، دستورات اخلاقی دارد، سوژه همگرای اخلاقی خود را می‌سازد، و آن هویتی که من راه رستگاری را نشان می‌دهم هم نمی‌سازد. اتفاقا همه اینها را به طور موقت پیرامون این ابژه جمع می‌کند.

فقر، شکاف طبقاتی، گروه‌های طرد شده، همه اینها و همه آلام مردم در زندگی روزمره مصداق‌هایی هستند که می‌توان با آنها خلق گفتار سیاسی کرد و جامعه مدنی را به این معنا در عرصه عمومی قدرتمند کرد. بنابراین نوسازی گفتمان اصلاحات به معنای یک نظام کلامی نیست، کثرتی از نظام‌های کلامی است که لویاتان‌های خود را می‌سازند و آتوریته‌های خود را خلق می‌کنند؛ آتوریته‌ای که لزوماً همدیگر را طرد و نفی هم نمی‌کنند و چه‌بسا در هم تداخل نیز دارند. بنابراین فکر می‌کنم فهم ما از گفتمان باید عوض شود؛ چراکه باید از دوره گفتمان‌های یکپارچه که سر آنها بیرون از حیات سیاسی است و تنها پا و دست آنها در حوزه سیاست است، فاصله بگیریم و با این منطق جدید مسئله منطق سیاست را از درون منطق زندگی روزمره پیدا کنیم و باور کنیم که با «نوسازی گفتمان اصلاح‌طلبی» با کثرت گفتمان‌ها موضوعیت پیدا می‌کند؛ گفتمان‌هایی که هر کدام تعامل اجتماعی دارند و می‌توانند با هم هم‌افزایی کنند.

  • منبع خبر : هم میهن