مان همه‌ی چراغ‌ها را خاموش می‌کند تا تو با چراغی دیگر خانه‌ی درونت را روشن‌تر کنی… «تنها در هنر است که رنج صدای واقعی خود را پیدا می‌کند. » تئودور آددرنو از میان فلسفه‌های دوران جدید فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم به‌همان اندازه که فلسفی است، به‌همان اندازه هم با ادبیات و هنر و بطور ویژه با رُمان […]

مان همه‌ی چراغ‌ها را خاموش می‌کند تا تو با چراغی دیگر خانه‌ی درونت را روشن‌تر کنی…

«تنها در هنر است که رنج صدای واقعی خود را پیدا می‌کند. »
تئودور آددرنو
از میان فلسفه‌های دوران جدید فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم به‌همان اندازه که فلسفی است، به‌همان اندازه هم با ادبیات و هنر و بطور ویژه با رُمان هم‌نشینی دارد.
بسیاری از نویسندگانی که امروزه آنان را به عنوان متفکران یا فیلسوفان وجودی و اگزیستانسیال می‌شناسیم خود را پیش و بیش از هر چیز یک نویسنده می‌دانستند. نوشته‌های کسانی چون ژان پل سارتر، آلبر کامو، گابریل گارسیا مارکز و …. سبب شد که برخی این جریان فکری را صرفاً مکتبی ادبی تلقی کنند.
اما پیش از آن در قرن نوزدهم نیز شاهد آفرینش شاهکارهایی در قالب ادبی با مضامین فلسفه‌ی اگزیستانسیال هستیم. آثار نویسندگانی چون فئودور داستایوفسکی و لئو تولستوی این پیوند را با فلسفه وجودی(اگزیستانسیال) داشته‌اند که لبریز‌ از مسائل تجربه‌ی انسانی چون مرگ، آزادی، تنهایی، رنج، بیگانگی، کرانمندی و …. بوده‌اند. حتی پیش از آن نیز نویسندگان روزگار روشنگری آثاری فلسفی بسیاری از خود به‌جا گذاشته‌اند. گزیده‌های گوته، کاندید ولتر، امیل روسو و …. آثار‌ی هستند سرشار از درون‌مایه‌های فلسفی‌ ژرفی چون دلهره‌ها و دغدغه‌های وجودی آدمی را تصویر کرده‌اند.

رمان در معنای جدیدش که بسیاری از صاحب‌نظران آغاز آن را با خلق دن‌کیشوت سروانتس مرتبط می‌دانند با تمرکز بر شخصیت‌های غیرافسانه‌ای به شرح و تفسیر مسائل انسانی و بیشتر طبقه متوسط و هژمونی فرهنگی این طبقه پرداخته است. تحولیِ ادبی که بیش از هر جریان فکری با فلسفه‌ی وجودی عجین است. این قرابت و تجلی بر مضامین فلسفه‌‌های وجودی در موقعیت‌های ناآرام، تاریک، دلهره‌آور و وانهادگی آدمی در جهانی بی‌سرانجام تکیه دارد.

◾️این‌دست رمان‌ها به لحاظ آنکه بمثابه‌ی فلسفه با بنیاد فلسفی و بیان زندگی در جهانی سرشار از تعارض، دلهره، رنج، دشواری و تراژدی زندگی انسان عادی و زمینی را ترسیم می‌کنند، برای انسان روزگار مدرنیته که در کشاکش رقابت‌ها، تبلیغات و وعده‌های مقتدرانه علوم پوزیتیویستی سرگشته‌تر و گم‌گشته‌تر از هر دورانی به دنبال جعل هویتی جدید از خود در جهان برآمده(جهانی که در آن اثری از زوال نباشد) بمثابه‌ی درمان نیز است. انسانی که در عصر غلبه‌ی بینش تکنولوژی‌‌ مُصرّانه در پی زدودن ردِ زمان و زوال بر جسم خود به تکاپویی غریب گرفتار آمده و با تمام توان سعی در سرکوب یا فروکاست وجه تراژدی زندگی دارد. انکاری که تجلی‌ و ظهور آن در وعده‌ها و شعارهای انگیزشی فریبکاری که با فروختن رویاهای رنگین کوششی ریاکارانه بر پرده‌افکنی بر حقیقت جهان دارند. در این‌حال نقش رمان بمثابه‌ی فلسفه و درمان چیست؟ بسادگی در چشاندن ذره ذره طعم تراژدی و تناهی…. اندک اندک ما را مهیای رویارویی با جهانی ناپایدار و غیرایستا در همه ابعاد و ساحاتش می‌کند.

◾️از جانبی از دوران کهن بسیاری اندیشمندان بر آن بوده‌اند که ضرورت فلسفه درمان است. چرا که اگر فلسفه در مواجهه با هولناک‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین وضعیت‌های زندگی به کار نیاید، کسب و پرداختن آن جز هدر دادن زمان چه می‌تواند باشد؟
🟥 چرا رمانِ فلسفی بمثابه‌ی درمان است؟

◾️این امر اساسی وجود دارد که بسیاری از مفاهیم و موضوعات فلسفی از پیچیدگی‌هایی برخوردارند که محتمل است در ابتدا نتوان با آنها رابطه‌‌ای دوسویه و عمیق برقرارکرد. اما رمان با طرح همان مضامین و موضوعات فلسفی با رنگ‌وبویی آشناتر با تجربه‌ی زیسته‌ی آدمی درمی‌آمیزد.

◾️اما هر دو (فلسفه و رمان) یا رمان بمثابه‌ی فلسفه و درمان به‌جای توصیف انسان کامل، افسانه‌ای یا چهره‌های آرمانی و آسمانی به انسانی با گوشت و پوست و خون معمولی انسان می‌پردازند که در بدنمندی ناپایدار خود و در جهانی ناپایدار در پیکار نیروهای درون و بیرون خود گاه پیروز و گاه مغلوب است. گاه از سویدای دل شاد و خرسند و گاه گریان و مغبون خود را درمی‌یابد. موجودی که وجه بنیادین‌اش یقینی‌نبودن و عدم‌اطمینان اوست. در مستوری و نامستوری خود، جهان و دیگران را می‌فهمد.

◾️در حالی‌که این انسان به قلمرو اعجاز از هر نوع آن چه ادیان و چه علم راهی ندارد، به‌جای قهرمانان مقدس ماورایی که پر از یقین و دور از خطا هستند با پذیرش فروتنانه‌ی تناهی‌ از آدمی اِعاده‌ی حیثیت می‌‌کند. چرا که یادآوری  تناهی‌هایمان چه در قدرت و چه در ضعف  ما را نه شرمسار که  آسوده خاطر می‌کند که ما انسانیم.

◾️رمان بمثابه‌ی فلسفه کاشف از بینشی است که نه بر علت و معلول پدیدارها، بلکه بر نسبت بطن و ظهور پدیدارها بر ما استوار است.

◾️ رمان بمثابه‌ی فلسفه بر خلاف متون موعظه‌وار ما را داوری نمی‌کند. بلکه می‌گذارد با همه‌ی نقائص و تضادهایمان سهمی از حقیقت داشته باشیم.

◾️رمان بمثابه‌ی فلسفه سفری به اعماق و دیدار با زوایای پنهان‌ وجود است.  سفری که پس از دیدار مجال می‌دهد از نو در آشتی با خود درآئیم.