شهر در خلوت ودیدار. همرهانش درگریستن است… خلوت خانه ای است . بدون دوست…اینجا. .. قوری روی َسماور عطر چای… انتظار در پنجره ها پیداست.. اگر چه دیدار دلتنگی میکند. و هر روز وشام.. در کوچه سرک میکشد.. اما کوچه ها هنوز دلبری میکنند.. ودریا دریا دلتنگ دوستان.. شهر دیگر خلوت است.. چونکه دیارمان درانتطار […]
شهر در خلوت ودیدار.
همرهانش درگریستن است…
خلوت خانه ای است .
بدون دوست…اینجا. ..
قوری روی َسماور عطر چای…
انتظار در پنجره ها پیداست..
اگر چه دیدار دلتنگی میکند.
و هر روز وشام..
در کوچه سرک میکشد..
اما کوچه ها هنوز دلبری میکنند..
ودریا دریا دلتنگ
دوستان..
شهر دیگر خلوت است..
چونکه دیارمان درانتطار است همچون….
شب که میشود..
شبچره های بسیار دیگر نیست.
خواب میبرد… دراین تنهایی.
هر روز این خلوت خانه درانتطار است..
دروعدگاه.. تا تو پیدا شوی و بیایی..
و عشق سرک میکشد در این عاشقی و تنهایی. شهر
اینجا…. بندر است. .
.
.
- نویسنده : غلامرضا گلستانیان نصیر بوشهر
Monday, 4 August , 2025