بندر لاور در گذر زمان *حکومت حسن زارسین صفر قسمت ششم: ظهور نامدار احمد ابول سال ۱۲۹۱ خورشیدی یکی از سال‌های پر بارش برای مردم بندر لاور بود. اهالی در آن سال چهارپایان فربه و گندمزارهای خرم خود را نگاه می‌کردند و سالی پرنشاط را به یکدیگر بشارت می‌دادند. با رسیدن نوروز، سفرهای دریایی از […]

بندر لاور در گذر زمان
*حکومت حسن زارسین صفر
قسمت ششم: ظهور نامدار
احمد ابول سال ۱۲۹۱ خورشیدی یکی از سال‌های پر بارش برای مردم بندر لاور بود. اهالی در آن سال چهارپایان فربه و گندمزارهای خرم خود را نگاه می‌کردند و سالی پرنشاط را به یکدیگر بشارت می‌دادند. با رسیدن نوروز، سفرهای دریایی از سر گرفته شد و حسن‌زارسین صفر به همراه دیگر مردان بندر، سوار بر جهازات خود رو به دریا نهادند. تعداد مردانی که به دریا می‌رفتند به حدی زیاد بود که در این شرایط، زنان و کودکان و مردان کهنسال، تنها ساکنان بندر می‌شدند. این سفرها طولانی بود و از چندماه تا یک سال را دربرمی‌گرفت. به همین دلیل زنان بندر، علاوه بر خانه‌داری، برخی کارهای مردانه چون جمع‌آوری محصولات کشاورزی را نیز بر عهده می‌گرفتند.
لاور سرزمین ثروت‌ها و فرصت‌ها بود. بسیاری آرزومند کسب بخشی از ثروت مردم زحمتکش بندر بودند. در این میان افرادی خود را به بندر رسانده و با زحمت و مرارت، تلاش می‌کردند در کسب ثروت با مردم مشارکت کنند و گروهی دیگر از راههای نامشروع در پی استحصال یا مصادره دسترنج مردم بودند.
در یکی از روزهایی که مردان در سفر بودند و زنان مشغول اداره امور خانه و آبادی، یکی از یاغیان معروف دشتی، به نام «نامدار»، فرزند احمد ابول، متصرف روستای طوی‌دراز، واقع در آن سوی کوه مند و روبروی لاور از فرصت استفاده کرده، به لاور درآمد و چند بار بندر را به باد یغما داد. ساکنان بندر نیز که عده‌ای زن و کودک و پیران کهنسال بودند، قدرت ممانعت نداشتند. آن‌ها منتظر بازگشت مردان خود بودند. پس از چندی، مردان لاور یکی پس از دیگری سررسیدند و در نهایت حسن نیز به آب‌های لاور رسید. او هنگامی که در زَهْرِ لاور لنگر انداخته بود، از حوادث بندر آگاه شد. نامدار برای حسن پیغام فرستاد که از ورود به لاور خودداری کند، اما حسن بدون هر اندیشه‌ای راهی بندر شد و به منزل خود رفت. او با نامدار دیدار کرد و از او خواست تا ضمن عودت دادن اموال غارتی از لاور خارج شود. اما نامدار مقاومت کرد و خواهان خروج حسن شد. مجادله بالا گرفت و حسن پیشنهاد کرد که برای زورآزمایی به بیرون از آبادی بروند. هر دو پذیرفته و راهی تپه‌های اطراف چاه دریشکت شدند. نامدار به اتفاق یکی از همفکران خود به نام عباس بن محمد کلبیایی به آنجا رفت و حسن با برادرش خود را به میدان رساند، نامدار و همراهش وقتی به تنگیل‌های نزدیک چاه رسیدند، بدون این که حسن را دیده باشند، فریاد زدنذ: «حسن از لاور برو». حسن هم پاسخ داد که لاور خانه‌ی اجداد من بوده و من حاکم موروثی این بندرم، هرگز اینجا را ترک نخواهم کرد و تو باید لاور را رها کنی. نامدار دوباره فریاد کشید از اینجا دور شو. حسن پاسخ داد اگر نروی ترا با تفنگم می‌زنم. نامدار و نوکرش در حین صحبت، خود را آرام‌آرام به حسن نزدیک می‌کردند به طوری که امکان داشت، بر حسن مسلط شوند. حسن که آن‌ها را زیر نظر داشت، دست راست عباس بن محمد کلبیایی را نشانه گرفت و شلیک کرد، گلوله به هدف اصابت کرد و خون جاری شد. اما نامدار عقب ننشست و دوباره عربده‌ کشید. حسن او را تهدید کرد که برگردد، اما چون نامدار را در کشتن خود مُصِر دید، تیری به طرف او انداخت و او را نقش بر زمین کرد، سپس با تیر دیگری به زندگی او پایان داد. زنانی که برای بردن آب، بر سر چاه دریشکت آمده بودند، هلهله‌کنان به سوی لاور دویدند و خبر مسرت‌بخش مرگ نامدار را به اهالی رساندند. حسن به آبادی برگشت و به سوی خانه‌ پدری خود رفت.
بنایی که خانه پدری حسن شمرده می‌شد، در واقع مقر اداره امور بندر نیز بود، این بنا ساختمانی بزرگ از جنس سنگ و گچ و چهری بود که در مرکز وسیع‌ترین تپه‌ی لاور و مشرف به دریا برپا شده بود. این سازه به سبک خانه‌های حکومتی آن روزگار «بالاخانه‌ای» نیز داشت که حسن و پدرانش از آنجا خشکی و دریا را زیر نظر داشتند. ادامه دارد…
با من بمان
مهدی حاج‌حسین محمودی
.

  • نویسنده : مهدی حاج حسین محمودی نصیر بوشهر