✍ محمد رجبی: ‏برای دوست نازنین، جناب دکتر علیرضا قیامتی. ‏ ‏بگیتی به از راستی پیشه نیست ‏ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست. ‏برخی از مخالفان فردوسی، ابیاتی را از داستان‌های شاهنامه، گزینش کرده‌ و بر اساس آن، فردوسی را زن ستیز می‌دادند!؟ چنین کاری نارواست! گروه دیگری، در برابر آنان، بخش‌هایی از شاهنامه را […]

✍ محمد رجبی:
‏برای دوست نازنین، جناب دکتر علیرضا قیامتی.
‏ ‏بگیتی به از راستی پیشه نیست
‏ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست.
‏برخی از مخالفان فردوسی، ابیاتی را از داستان‌های شاهنامه، گزینش کرده‌ و بر اساس آن، فردوسی را زن ستیز می‌دادند!؟ چنین کاری نارواست! گروه دیگری، در برابر آنان، بخش‌هایی از شاهنامه را در پاکی زن‌ها، پیدا کرده‌اند و فردوسی را، ستایشگر زنان نامیده‌اند! شوربختانه هر دو نگاه، بی‌پایه و شعاری است! فردوسی داستان سترگی سروده که شخصیت‌های متفاوتی در آن نقش دارند! همه‌ی اشخاص زمینی‌اند؛ وشرایط، آنان‌را دگرگون می‌سازد. گاهی شاد و غمگینند ! جایی نرم و خشکند، زمانی خردورز و گاهی خرد گریزند! از نگاه فردوسی هر افریده‌‌ای که جنبش و نوسان دارد. اشتباه می‌کند.! فریدون و کیخسرو، بهترین پادشاهان شاهنامه. اشتباه می‌کنند!
‏فریدون در بخش کردن گستره‌اش، به فرزندان، فاجعه ببار می‌آورد. و باعث جنگ ایران و توران می‌گردد!
‏کیخسرو، پادشاه دادگر و مهربان، پدر مادرش، افراسیاب را با دست خود گردن می‌زند.!
فردوسی، قهرمانانی آفریده که مشهور ترینشان، پهلوان بی‌همال، رستم دستان است!
‏*زبان داستانی فردوسی:*
‏از جهان پهلوان، انسانی زمینی و گناهکار ساخته!
‏۱- نشستن رستم بر تخت افراسیاب و فرمان به کشتار و غارت تورانیان:
همان کشتن و غارت اندر گرفت – ازو بوم و بر، دست بر سر گرفت . ز توران زمین تا به سقلاب و روم – ندیدند یک مرز آباد و بوم . همه سر بریدند برنا و پیر –
زن و کودک و خرد، کرده اسیر .
: این‌جا، از بیدادگری رستم و کشتن بیگناهان و رفتار ناپسندش سخن گفته!
۲ – رفتن رستم به شبستان سودابه.
تهمتن برفت از بر تخت اوی – سوی کاخ سودابه، بنهاد روی –
‏ز پرده به گیسوش بیرون کشید – ز تخت بزرگیش در خون کشید .
‏به خنجر به دو نیم کردش به راه – نجنبید بر جای کاووس شاه .
رستم به شاه می‌گوید:
تو را مهر سودابه و بد خویی –
‏ ز سر برگرفت افسر خسروی . کسی کو بود مهتر انجمن –
‏کفن بهتر او را ز فرمان زن . سیاوش به گفتار زن شد به باد – خجسته زنی کو ز مادر نزاد .
‏همان ماه هاماوران را بکشت – نیارست گفتن کس او را درشت . خشم رستم، انسان را آزرده
‏می‌سازد و بداندیشی او نسبت به سودابه‌ی بدسگال. رفتار و گفتار و پندار، او را آشکار می‌سازد! ‏جناب آقای دکتر قیامتی، پژوهشگر خوب شاهنامه، این ابیات را از فردوسی می‌دانید؟ یا نه؟ در سخنرانی‌تان آورده‌اید: که زن و اژدها هردو در خاک به …! در نسخه‌های معتبر وجود ندارد؟
‏و به‌گونه‌ای سوال مسئله را پاک می‌کنید!
ابیاتی که از زبان رستم آمده، زن ستیزتر از زن و اژدهاست!؟
پژوهشگر بزرگ شاهنامه استاد جلال خالقی مطلق، که عمرش دراز باد. می‌فرماید:
‏ در داستان سیاوش که همه منتظرند او از کوه آتش بگذرد:
این گونه آمده:
‏نهادند هیزم دو کوه بلند-
شمارش گذر کرد بر چون و چند-
ز دور، از دو فرسنگ هرکس بدید-
چنین جست باید بلا را کلید-
همي‌خواست دیدن درِ راستی-
ز کار زن آید همه کاستی-
چُنین داستان سر بسر بشنوی-
به آید ترا گر به زن نگروی .
استاد خالقی می.گوید: در برخی از چاپ‌های شاهنامه، پس از این بیتها که بی‌گمان اصلی است، دو بیت زیر مي‌آید:
به گیتی بجز پارسا زن مجوی-
زن بدکنش خواری آرد به روی-
زن و اژدها هر دو را خاک به-
جهان پاک ازین هر دو ناپاک به .
استاد می‌فرماید: بیت مذکور در چاپ کلکته و بمبئی، آمده و به چاپهای کم اعتبار مانند شاهنامه‌ی چاپ امیربهادر. و شاهنامه‌ای که انتشارات ایران باستان به یاد جشن هزارمین سال فردوسی منتشر کرده و چاپ امیرکبیر و چاپ دبیرسیاقی، راه یافته است. [۱[
با ستایش از استاد خالقی مطلق، منظور این دو بیت سودابه است، نه همه‌ی زن‌ها. وانگهی، بیت اول درست و پذیرفته است! یعنی زن پرهیزگار را، به‌همسری برگزین.! بیت دوم هم به زن بدکنش وابسته هست، بگونه‌ای، هر دو بیت بدکنشی سودابه را آشکار می‌سازد.!
جناب دکتر قیامتی فرموده‌اید: ابیات مهراب کابلی، ربطی به فرهنگ ایران ندارد؛ و آیین زن ستیزی تازیان را با تعریض یا کنایه مسخره کرده! فردوسی بی شک نژاد پرست نیست!
مهراب، بخاطر رودابه که با زال پنهانی دیدار داشته، خشمگین شمشیری بر می‌دارد و به زنش سیدخت می‌گوید:
همی گفت؛ رودابه را رود خون-
به‌روی زمین بَر کنم هم کنون-
مرا گفت چون دختر آمد پدید-
ببایستش اندر زمان سر بُرید-
نکُشتم، بِگشتم ز راه نیا –
کنون ساخت بر من چنین کیمیا-
پسر کو ز راه پدر بگذرد-
دلیرش ز پشت پدر نشمرد .
جناب قیامتی، زن بگور کردن دختران، دستانزد یا (ضرب‌المثلی) است که می‌گفتند، ولی انجام نمی‌دادند. قرآن هم آن‌را آورده؟ اگر چنین بود نسل اعراب از بین می‌رفت! پس حضرت محمد، چگونه زاده شد؟! پیش از اسلام شهروندان مکه، مردمان با فضیلتی بودند، جامعه‌ای سکولار داشتند و اعتقادات دیگران را تحمل می‌کردند.!
هر پدری چون مهراب، بشنود که دخترش بدون، پیوند همسری در آغوش پسری، کامروایی کند. خشمگین می‌گردد! و قصد کشتنش دارد.! رودابه باعث ننگ مهراب شاه کابل شده:
تنش گشت لرزان و رخ لاجورد-
پر از خون جگر، دل پر از باد سرد .
‏عشق بازی رودابه با زال، آبروی شاه کابل را برده؛ و بدین سبب قصد کشتنش رودابه دارد!
آقای قیامتی در ادامه فرموده‌اید: رفتار و گفتار قیصر روم، کاری به آیین ایران ندارد؟!
گشتاسب ناشناس به روم آمده و کارگری می‌کند، برای نان و گذران زندگی . قیصر می‌خواهد سه دخترش را شوهر دهد. دختران آزادند شوهر خود را گزینش کنند!
نامزدای ازدواج به کاخ قیصر می‌آیند، صاحب‌ خانه‌ی گشتاسب، به او می‌گوید: تو هم بیا و ببین؟! گشتاسب همراه او می‌آید و در گوشه‌ای می‌نشیند. کتایون در خواب جوان زیبایی دیده، گشتاسب مانند همان جوان است و کتایون او را انتخاب می‌کند. یکی از نزدیکان به قیصر خبر می‌دهد: چو دستور آموزگار آن بدید – هم اندر زمان پیش قیصر دوید .
قیصر، از اینکه دخترش فرد ناشناس و تهیدستی را پذیرفته، نگران می‌شود:
چنین داد پاسخ که دختر مباد-
که از پرده، عیب آورد بر نژاد-
اگر من سپارم بدو دخترم-
به ننگ اندرون پست گردد سرم-
هم او را، و آن‌را که او برگزید-
به کاخ اندرون سر بباید برید .
قیصر با کتایون گفت و‌گو می‌کند که چرا این مرد را انتخاب کردی؟ اینک برو با وی زندگی کن!
چو بشنید قیصر بر آن برنهاد-
که دخت گرامی به گشتاسپ داد-
بدو گفت با او برو همچنین-
نیابی ز من گنج و تاج و نگین .
قیصر، با آزادگی نظر دخترش را می‌پذیرد و آسیبی به آن‌ها نمی‌رساند.!
آقای قیامتی، در ادامه گفته‌اید: اسفندیار بخاطر مادرش از زن به خوبی سخن گفته:
همان مادرم دخترِ قیصرست-
کجا بر سر رومیان افسرست- همان قیصر از سلم دارد نژاد‌-
‏ز تخم فریدون با فر و داد-
همان سلم پور فریدون گرد-
که از خسروان نام شاهی ببرد-
پرستنده بودی همی با نیا-
نجویم همی زین سخن کیمیا .
در این ابیات اسفنریار، جایگاه خود و اجدادش را به رستم می‌گوید، فردوسی دانای کل داستان، رفتار انسان‌ها را می شناسد. قهرمانانش، در شرایط‌های مختلف دگرگون می‌شوند. رستم هم اینگونه بزرگی‌ خاندانش را بیان می‌دارد:
همان مادرم دخت مهراب بود-
بدو کشور هند شاداب بود-
که ضحاک بودیش پنجم پدر-
ز شاهان گیتی برآورده سر-
نژادی از این، نامورتر کراست-
خردمند، گردن نپیچد ز راست .
این دو پهلوان، جایگاه اجداد خویش را می‌ستایند. پس از نگاه این دو، سلم و ضحاک ماردوش شخصیت خوبی می‌شوند!؟
‏جناب استاد قیامتی، در بیتی که اورده‌ام، شما، گفته‌اید: اسفندیار، زنان و مادرش را به‌خوبی ستوده‌ا؟
‏ولی در ابیاتی دیگر. اسفندیار، به مادرش که او را، اندرز داده و گفته: تا پدرت زنده‌است، خواستار تاج تخت از او نباش، بعد از او پادشاهی به تو می‌رسد:
چنین گفت با مادر اسفندیار –
که نیکو زد این داستان هوشیار-
که پیش زنان راز هرگز مگوی-
چو گویی سخن بازیابی به کوی-
مکن هیچ کاری به فرمان زن-
که هرگز نبینی زنی رای زن .
این‌هم زن ستیزی از زبان اسفندیار شاهزاده ایرانی، نه، مهراب تازی و قیصر انیرانی؟
به افراسیاب پادشاه توران خبر می‌دهند که دخترت، پسر بیگانه‌ای را به کاخش برده و با او کامروایی می‌کند. کار زشت دختر ، افراسیاب را خشمگین می‌سازد و لرزان می‌گوید:
کرا در پس پرده دختر بود-
اگر تاج دارد بد اختر بود-
کرا دختر آید بجای پسر-
به از گور، داماد ناید بدر-
ز کار منیژه دلش خیره ماند-
قراخان سالار را پیش خواند-
بدو گفت ازین کار ناپاکِ زن-
هشیوار با من یکی رای زن-
قراخان چنین داد پاسخ بشاه-
که در کار هشیارتر کن نگاه .
شاهکار فردوسی، برای پیشبرد داستان‌، قراخان و سیندخت را می‌آورد.
جناب دکتر قیامتی، آیا دیالوگ‌ها و تناقض‌های زن ستیز، در شاهنامه اندیشه‌ی فردوسی است؟ یا گفت‌وگوی شخصیت‌هاست برای«آرک داستانی» و «کمان روایی» که روند داستان را با گره افکنی و گره گشایی پیش می‌برد؟!
در جایی دیگر گفته‌اید: فردوسی بانوان را برتر از مردان بیان نموده و بیت را آورده‌اید:
‏چو ناسفته گوهر سه دخترش- بود-
نبودش پسر دختر افسرش بود .
این را شاه یمن در ستایش دخترانش گفته! در جای دیگرآ شاهنامه از خوشحالی پسران فریدون سخن آمده:
ز سالش چو یک پنجه اندر کشید-
سه فرزندش آمد گرامی پدید-
به بخت جهاندار هر سه پسر-
سه خسرو نژاد از در تاج زر .
جناب دکتر قیامتی، بیت دیگری را در ستایش زنان آورده‌ای! داستانش چنین است که شخصی، از زیبایی سودابه به کاووس خبر می‌هد:
بهشتی‌ست آراسته پرنگار-
چو خورشید تابان به خرم بهار-
نشاید که باشد به جز جفت شاه-
چه نیکو بود، شاه را جفت ماه .
کاووس دلباخته‌ی سودابه دختر شاه هاماوران می‌شود، پدرش به کاووس می‌گوید:
مرا در جهان این یکی دخترست-
که از جان شیرین گرامی‌ترست-
که پاکیزه تخمست پاکیزه تن-
ستوده به هر شهر و هر انجمن .
بعد می‌بینیم، سودابه از نگاه قهرمان‌ها، چه اژدهای پلیدی می‌شود؟ ‏
فردوسی آگاه‌ترین داستان‌سرای کلاسیک جهان‌است. رخداد های شاهنامه هم لیریک و اپیک و دراماتیک است. به‌گونه‌ای، تغزلی و حماسی و نمایشی است.
ادامه دارد…

  • نویسنده : محمد رجبی مدیر گروه رهپویان شاهنامه نصیر بوشهر