حمیدرضا عابدیان – ظاهرا ستاره اقبال مولوی عبدالحمید در مقیاس ملی در حال افول است و ظاهرا کم نیستند کسانی که از وضعیت جدید خرسند باشند. از برخی رقبای داخلی مولوی که جایگاه ملی او برایشان مایه حسرت است، اگر بگذریم؛ دیگرانی نیز هستند که مایلند تا عرصه سیاست در ایران، جایگاه کوتاهقدان و کمخردان […]
حمیدرضا عابدیان – ظاهرا ستاره اقبال مولوی عبدالحمید در مقیاس ملی در حال افول است و ظاهرا کم نیستند کسانی که از وضعیت جدید خرسند باشند.
از برخی رقبای داخلی مولوی که جایگاه ملی او برایشان مایه حسرت است، اگر بگذریم؛ دیگرانی نیز هستند که مایلند تا عرصه سیاست در ایران، جایگاه کوتاهقدان و کمخردان باشد.
مولوی اما طی سالهای متمادی از زاویه یک رجل ملی به امر سیاسی ورود کرده بود و مواضع اصلاحجویانهاش که از محرومترین بخشهای سرزمینمان به گوش میرسید، امیدها برمیانگیخت. او در نقطهای از صلح و سلام پاسداری کرده و میکند که از مستعدترینها برای قیام علیه تبعیض و نابرابری ست.
مذاکرات کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری اخیر با مولوی که به منظور کسب پشتیبانی او انجام میشد و همچنین، حساسیت افکارعمومی نسبت به موضع مولوی در قبال این انتخابات، مبین وزن این رهبر روحانی در سپهر سیاسی ایران و عمق تاثیرگذاری او در بخشهای قابلتوجهی از جامعه خارج از هر آیین و مذهب بوده و مولوی را در جایگاه یک رجل ملی قرار داده است.
اینکه مولوی چگونه به این جایگاه دست یافته، نیازمند یک مطالعه جداگانه است؛ اما تقریبا برای نخستینبار است که در تاریخ این سرزمین، مواضع یک رهبر روحانی اهل سنت آن هم از یکی از محرومترین نقاط ایران تا این اندازه مورد توجه قرار میگیرد.
اینکه در برآمدن یک رجل ملی علاوه بر منش و کنش فردی و همچنین زمینههای اجتماعی و تاریخی و یا شرایط سیاسی و اقتصادی چه شاخصههای دیگری ممکن است موثر باشند، یک بررسی مجزا میطلبد.
اما واقع آن است که این یک پروسه طبیعی و زمانبر است و نمیتوان امید بست که به کمک مدیا بتوان برای روز مبادا چهرههایی را برکشید و در چنین جایگاهی قرار داد.
از این منظر، یکی از مبرمترین وظایف کنشگران مدنی، حفاظت از این سرمایههای اجتماعی است؛ هرچند هیچ نیرویی به اندازه خود آنان نمیتواند در حفاظت از چنین موقعیت سترگی نقش ایفاء کند.
بااینحال، باید توجه داشت که صرف یک موضع انتخاباتی و یا یک موضعگیری سیاسی درباره تحولات داخلی یک کشور همسایه نباید به مستمسکی برای تخریب موقعیت و منزلت این چهره نجیب ملی بدل شود.
در مورد مواضع مولانا درباره تحولات اخیر افغانستان، آنچه که کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفته، تقابلی است که با “اشغال” دیده میشود.
مولانا بعنوان یک رهبر روحانی و البته ملی، بیش از هرچیزی، از اینکه یک نیروی داخلی در یک کشور اسلامی توانسته به یک اشغال خارجی خاتمه بدهد، خشنود شده است [بدون پرداختن به تاریخچه پیدایش این گروه و ماهیت آن که محل مناقشه است].
دو دیگر اینکه مولانا بر این اندیشه است که امکان برپایی یک حکومت عادلانه بر مبنای شریعت وجود دارد. حاق مساله این است. به جای تخریب او، بیایید با او گفتوگو کنیم.
از او بپرسیم که چهل سال تجربه حکومت دینی در ایران، آیا صرفا بدلیل ابتناء بر نظریهای در اندیشه سیاسی شیعی بود که به شکست انجامید و در دستیازی به عدالت ناکام ماند یا آنکه اساسا رویای تاسیس یک حکومت عادلانه بر مبنای شریعت یک رویای دستنایافتنی است؟
همچنین، اجازه بدهیم تا او از ما بپرسد که یک حکومت غیرملی و پوشالی و وابسته به یک قدرت خارجی اما مقید به ارزشهای نو را ترجیح میدهیم یا کماکان مایلیم تا تحولات اجتماعیمان درونزا و بدون اشغال و دخالت خارجی پی گرفته شود؟
پیششرط اسقاط ایران، خالی شدن میدان سیاست از رجالی است که در بزنگاهها نقشآفرینند. حواسمان باشد. آنهایی را که ساختهایم، بیمحابا بر زمین نزنیم.
Monday, 25 November , 2024