محمدعلی اسلامی ندوشن: ▪️همهٔ نویسندگان و گویندگان مهم قرن پنجم و ششم و هفتم، از غزنوی به این سو، از ناهنجاری‌های روزگار شکایت دارند. غزّالی از تعیّن مدرسه چشم می‌پوشد، و خود را آوارهٔ یار و دیار می‌کند. خیّام، دلزده به گوشه‌ای می‌خزد و سنایی، عطّار و ناصرخسرو، هریک به سبک خود، به زندگی رایج […]

محمدعلی اسلامی ندوشن:

▪️همهٔ نویسندگان و گویندگان مهم قرن پنجم و ششم و هفتم، از غزنوی به این سو، از ناهنجاری‌های روزگار شکایت دارند. غزّالی از تعیّن مدرسه چشم می‌پوشد، و خود را آوارهٔ یار و دیار می‌کند. خیّام، دلزده به گوشه‌ای می‌خزد و سنایی، عطّار و ناصرخسرو، هریک به سبک خود، به زندگی رایج پشت پا می‌زنند. آنگاه یورش مغول می‌آید و فاجعه را به اوج می‌رساند. بعضی از حکایت‌های مثنوی – که گاه از مستهجن بودن هم پرهیز ندارند – گواه بارزی هستند به انحطاطِ زمان و اُفتِ اخلاق. در مثنوی حدّ میانه به ندرت رعایت می‌شود. زندگی یا در اوج معنویّت است یا فروافتاده در تالاب.

چند نمونه:
حکایت آن قاضی که با زنِ شوهردارِ مُراجعِ خود قصد زنا دارد، در حالی که خود باید حافظِ ناموس مردم باشد؛ حکایت صوفی و فقیه و سیّدی که به باغ مردم به دزدی می‌روند؛ حکایت خاتون و خرش؛ زاهد و کنیزکِ حوروَش؛ زن بدکاره و درخت امرود.
#مولانا آن‌ها را برای عبرت خوانندگانش آورده تا بگوید که یک جامعهٔ مشوّش تا چه پایه می‌تواند به تدنّی فروافتد. از نظر طبایع حسّاس وضع به قدری ناگوار می‌نموده که پس از چند قرن تجربه، به این نتیجه رسیده بودند که آن‌چه مقبول طبع عرف و جامعه است وارونهٔ آن را خواستار شوند و حتّی از نفی و انکار عقل و علم – که دو پایهٔ زندگی بر آنها قرار دارد – اِبا نورزند.
مولانا در این مورد نمی‌تواند در دام تناقض نیفتد. گاه علم و عقل را می‌ستاید و گاه آنها را می‌نکوهد برحسب آنکه چگونه به کار برده شوند.

نزد او و عارفان همفکر او، تزویر و سالوس، سرچشمهٔ همهٔ فسادها شناخته می‌شوند، و هر ابزاری که در خدمت آنها قرار می‌گیرد مطرود است؛ از طرز سلوک و بیخ حلق حرف زدن تا برسد به ثروت‌اندوزی و مقام پرستی.
سر‌سپردگی شوریده‌وار وی نیز به شمس تبریزی – به عقیدهٔ من – علّت اصلیش آن بوده که او در مصاف با سوداگران ایمان، بهادری بی‌پروا بوده است.
انسان خاکی– آسمانی مولانا در عین واجد‌بودن همهٔ صفات انسانی باید نیمهٔ معنوی خود را از نظر دور ندارد. از جمعِ فرد فرد این کوشندگان، جامعه‌ای پدید می‌آید که بیشتر قابل قبول و بیشتر شایسته نام انسان باشد. مقصد نهایی در کُنه کار همین جهان است. عظمت کار مولانا هم در همین است، هر چند به ظاهر تبدّل فلزّ بشر را خواستار شده باشد.
چنین امری امکان پذیر نیست.
«گفت آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست.» ولی همین آرزو کردن، دل به آن سپردن و در کلامی بدین پهناوری، به بیان آوردن، کتاب او را یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های دنیا کرده است.

 

  • منبع خبر : جام جهان بین