محمدرضا شفیعی کدکنی: ▪️شعر‌های عرفانی دو‌گونه‌اند: شعر‌هایی که موضوع عرفانی دارند و شعر‌هایی که سِتِ set عرفانی دارند و ابزار و اصطلاحات عرفانی در آنها دیده می‌شود. حافظ در عصری که زندگی می‌کرد نفسش مرتبط بوده است با عرفان و جریان‌های عرفانی آن روز. این‌گونه می‌توان غزل‌های حافظ را طبقه‌بندی کرد: غزل‌های خالصاً موضوعاً و […]

محمدرضا شفیعی کدکنی:

▪️شعر‌های عرفانی دو‌گونه‌اند:
شعر‌هایی که موضوع عرفانی دارند و شعر‌هایی که سِتِ set عرفانی دارند و ابزار و اصطلاحات عرفانی در آنها دیده می‌شود.
حافظ در عصری که زندگی می‌کرد نفسش مرتبط بوده است با عرفان و جریان‌های عرفانی آن روز. این‌گونه می‌توان غزل‌های حافظ را طبقه‌بندی کرد:
غزل‌های خالصاً موضوعاً و تجربتاً عرفانی و غزل‌های تاریخی و غزل‌های ساده‌ای که فرکانس عرفانی در آن کم است و غزل‌هایی که اوج شاعری حافظ است و آن غزل‌هایی است که تکامل شعر مُغانهٔ فارسی است و آن نقطهٔ مرکزیِ حافظانگی در غزل حافظ است.
یک هوشیاری در آوردن این غزل به اول دیوان هست و آن این است که با زبان عربی آغاز می‌شود که برای اکثریت جامعه نامفهوم است. در یک جامعهٔ مذهبی این‌گونه مقدس‌تر می‌نماید و برای انسان چیزی که درک نمی‌شود عزیزتر می‌شود و به همین دلیل در مسایل دینی هم نکته‌های «نمی‌دانم» بسیار است.
خود مصراع اول که عربی است برای تودهٔ مردم که عربی نمی‌دانستند یک حرمت و قدسیتی دارد. زیارتنامه‌هایی که ما می‌خوانیم اگر فارسی‌اش را بخوانیم حسی به ما دست نمی‌دهد. عربی بودن زمینه‌ای است برای قدسی شدن و حرمت بیشتر.
شاید اگر بخواهیم سبک حافظ را در یک غزل بشناسیم این غزل کافی است بخصوص بیت «به می سجّاده رنگین کن…» که همهٔ عناصر هنری حافظ فهرست‌وار در آن منعکس شده است. کمتر غزلی است که این ویژگی را داشته باشد.

این‌که بیت اول این غزل را یزید گفت افسانه است و شایعه؛ به‌خصوص که مردم به چیز‌هایی که نمی‌دانند علاقهٔ بیشتری نشان می‌دهند. این عربی مفرّسِ ایرانی و قرن هشتمی است. خود ایرانی‌ها بسیاری مصراع‌ها که می‌تواند مادر این مصراع حافظ باشد گفته‌اند. در کتاب الشواهد و الأمثال ابونصر قُشیری یک چنین بیتی از خمریاتِ قبل از حافظ ایرانیان وجود داشته است. در اغلب این خمریات ساقی را مورد خطاب قرار می‌دهند اما این گونه و با این بافت خیر.
عشق و ساقی دو رویهٔ یک سکه‌اند. وقتی یک منظومهٔ هنری بخواهد پیام اصلیش این باشد که عقل در الاهیات هیچ‌کاره است دیگر تمام تم‌ها در خدمت این معنی خواهند بود. عشق و ساقی از ابزارهای مرکزی چنین منظومهٔ هنری خواهند بود. این فکر که عقل در الاهیّات کارگر نیست اندک‌اندک تعبیر عشق را گرفت. تمام ادب صوفیه و همهٔ شاهکارهای ادب عرفانی ما اگر یک پیام داشته باشد آن یک پیام این است که برای درک عالم غیب که عرصهٔ تجربهٔ دینی است عقل، عقل منطقی، و تجربه‌های خردگرایانهٔ انسان هیچ‌کاره است. بسیاری از شاعران بدون دانستن آن این را زمینهٔ شعر خود کرده‌اند و تسلیم این فرهنگ شده‌اند و به کوبیدن عقل منطقی و ستایش عشق پرداخته‌اند.

کلمات از لحاظ فلسفی و منطقی دوجورند کلمات گزارشی و عاطفی. کلمات گزارشی کلماتی است که وقتی ما می‌شنویم در هر حالتی که باشیم، شاد یا غمگین و… یک معنی از آن می‌فهمیم. اما در جملهٔ «عجب صبحِ زیبا و باشکوهی است» ما با سه کلمهٔ عاطفی روبه‌روییم. «عجب»، «زیبا و باشکوه» که به تعداد شنوندگان و لحظه‌ها حالاتشان معنا می‌دهد. همه معنی این کلمه را می‌فهمیم اما این یک تفاهم اقناعی است نه یک تفاهم منطقی. شاید مطالعات زبان‌شناسی نشان دهد که زبان فارسی کلمات عاطفی‌اش بیشتر از زبان انگلیسی است. پس بر سر کلمات عاطفی نباید بحث و جدل کرد.
مهم‌ترین کدِ عاطفی در شعر حافظ کلمهٔ عشق است. خاستگاه آن نزاع‌های اشاعره و معتزله است که با غلبهٔ اشاعره و کنار رفتن عقل در درک ایمان، عشق جانشین این مسئله شده است. بنابراین هزاران معنا دارد که نباید سعی کرد آن را به زبان منطقی تفسیر کرد. می‌توان فضایی ایجاد کرد که مخاطب ما را اقناع کند و هیچ‌کس هم نمی‌تواند آن را رد کند.
ویتگنشتاین اگر به دعای سحر و این قسمت برسد که «اللهم اِنّی أسئلک مِن جَمالک بأجمله…» اصلا آن را قبول نخواهد داشت و در نظرش معنی نخواهد داشت. اما برای ما این‌‌قدر مقدس و تأثیر‌گذار است.

 

  • نویسنده : محمدرضا شفیعی کدکنی
  • منبع خبر : این کیمیای هستی