بخش سوم کتاب انسان خداگونه با عنوان ‘انسان خردمند کنترل را از دست میدهد’ سعی در پاسخ به سؤالاتی نظیر: آیا انسانها بر جهان حکومت می کنند و به آن معنا می دهند؟ چگونه زیست فنآوری و هوش مصنوعی بشریت را تهدید می کنند؟ چه کسی وارث بشر خواهد شد و چه دین جدیدی جایگزین […]
بخش سوم کتاب انسان خداگونه با عنوان ‘انسان خردمند کنترل را از دست میدهد’ سعی در پاسخ به سؤالاتی نظیر: آیا انسانها بر جهان حکومت می کنند و به آن معنا می دهند؟ چگونه زیست فنآوری و هوش مصنوعی بشریت را تهدید می کنند؟ چه کسی وارث بشر خواهد شد و چه دین جدیدی جایگزین انسانگرایی خواهد شد؟ ظاهرا پیش فرض این است که اکنون کیش یا مرامی با عنوان یا مضمون انسانگرایی کیش غالب جهان است و این کیش یا مرام سایر باورها و اعتقادات چه دینی مذهبی و چه غیر دینی را واپس زده و خود یکه تاز میدان جوامع بشری است، درصورتی که اهمیت انسان در همه ادیان و باورها محوریت دارد و ذاتاً ظهور و بروز دین، یا مکتب و مرام به منظور اعتلای انسان است، حال کیش خدا محور باشد یا اخلاق گرا، طبیعت گرا و ماتریالیسم. درست است که فناوری هدفش ایجاد رفاه بیشتر و آسایش نوع بشر است و علم می کوشد تا زوایای تاریک ذهن بشر از محیط پیرامون را روشن سازد، ولی خدامحوری ادیان، از زرتشت گرفته تا یهودیت، مسیحیت و اسلام و حتی ادیانی که وحدانیت را مبنا قائل نیستند و مکاتب عرفانی قدیم و نوظهور، همگی هدفشان معنی بخشی به زندگانی نوع بشر است، لذا مردود اعلام نمودن ادیان و بر سریر نشاندن مرامی با عنوان انسانگرایی، مصادره یک طرفه موضوع باورهای روحانی نوع بشر است، هراری فرض را بر این گذاشته که در فصول قبل، این موضوع را به اثبات رسانده است.
نویسنده با توجه به پیشرفت علم و دانش و بهره گیری تکنولوژی از دانش و خلق محصولات دانش بنیان، به زیبایی نقش فناوری های پیشرفته را در عصر حاضر و آینده به تصویر کشیده است و مبتنی بر همین پیشرفت ها می گوید عصر انسان آزاد، عصر ارزشمندی فرد به پایان خود نزدیک می شود و فلسفه لیبرالیسم و به نحوی دمکراسی رو به افول است. او می نویسد:
“لیبرالها از بازار آزاد و انتخابات آزاد حمایت می کنند، زیرا معتقدنـد کـه هـر انسانی یک شخصیت ارزشمند خودویژه اسـت و انتخابهـای آزادانـۀ او منبـع نهـایی اقتدار است. سه تحول عملی در قرن بیست و یکم می تواند این اعتقاد را منسوخ سازد:
۱. از آنجا که انسانها کارایی اقتصادی و نظامی خود را از دسـت می دهنـد، نظام اقتصادی و سیاسی آنها را فاقد ارزش قلمداد خواهد کرد.
۲ . نظام کماکان ارزش را در انسانها بـه طـور جمعی خواهـد یـافت، نـه در تک فرد.
۳. نظـام میتوانـد کماکـان در فردیتهـای یگانـه ارزش بیابـد، امـا اینهـا سرآمدان جدیدی از اَبَرانسانهای تحول یافته هستند، نه تودههای مردم.”
هراری توجیهات خوبی برای این بیانات ارائه می نماید، زمانی بسیج توده ها برای حصول پیروزی در جنگ ، رسیدن به مقاصد سیاسی و حاکمیت تعیین کننده بود ولی اکنون با فناوری های نوظهور و گسترش فناوری اطلاعات، IT ، و نرم افزاری، شبکه های هوشمند و در آینده نچندان دور اینترنت اشیاء ، IOT ، فردیت به معنای اپراتور دیگر جایگاه خویش را از دست خواهد داد. بلی، همه این دستآوردهای تکنولوژی تک تک افراد را وادار به تبعیت از خود خواهد کرد، دیری نخواهد پائید که شغلهای اپراتور محور از بین خواهند رفت، رانندگی خودرو، شغل هایی در کارخانجاتی که نیاز به نیروی کارگر ساده حتی ماهر دارند، اتوماسیون ماشین آلات و ابزارآلات، دیگر این نیاز را از بین خواهد برد، مدیران می توانند از راه دور بر فرایندهای تولید و حتی خدمات، کنترل کامل داشته باشند، فروشگاه ها، محصولات خود را از طریق نرم افزارهای اینترنت پایه، و پرنده های قابل هدایت هوشمند با حداقل خطا به دست مشتریان می رسانند، و هزاران نمونه دیگر از عصر شبکه مجازی، حتی گردهمایی ها و کنفرانس هایی که در گذشته و هم اکنون با مسافرت شرکت کنندگان در یک شهر و یک مکان انجام می پذیرفت و می پذیرد رفته رفته کم رنگ و حتی از بین خواهند رفت و جای خود را به ویدئو کنفرانس ها و مشارکت های مجازی خواهند داد، و گرچه شیوع ویروسی همانند کووید ۱۹ در اواخر سال ۱۹۱۹ و ابتدای ۲۰۲۰ بر سرعت این تحولات افزود اما همه این دست آوردها و پیشرفت ها، برای آسایش فرد فرد انسان ها است، اگر شغلی به دلیل اتوماسیون ها از بین می رود بی شک ده ها شغل دیگر پدید خواهد آمد، شغل هایی که نیاز به طراح دارند، فکر و اندیشه در مشاغل امروز و فردا جای نظارت و حضور فیزیکی خواهد گرفت، پس نمی توان هویت فردی را مطابق نظریه هراری نادیده گرفت، سیل مهاجرت متخصصین، دانشمندان و صاحبان تفکر به کشورهای پیشرو دلیلی بر تحول شغلی است و ارزشمندتر شدن انسان متفکر و مسلط به دانش روز، همین روند مهاجرت دیر یا زود کشورهای عقب مانده و در حال توسعه که مهاجرت مغزها از آنها صورت می گیرد واخواهد داشت تا به فکر پرورش نیروهای متخصص در زمینه های فناوری روز باشند.
لذا نه تنها بر خلاف ادعای هراری که می گوید انسان ها در معرض خطر از دست دادن ارزش خود هستند، ارزشمندی فردی فروکش نخواهد کرد بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل خواهد شد.
یووال نوح هراری ظاهراً به شدت تحت تأثیر عصر ماشین و اینترنت و شبکه قرار گرفته است، او همه پدیده ها را در قالب الگوریتم می بیند، درست است که چه اپراتور روبات باشد چه انسان، در فراینده ها یک سلسله عمل ها مطابق یک الگوریتم انجام می شود، ولی اتوماسیون هر چقدر هم که پیشرفت کند و روبات ها جایگزین عملیات های انسانی شوند، ولی روح حاکم بر یک کنش انسانی هیچگاه از بین نخواهد رفت و جای خود را به ماشین نخواهد داد، لذت و شور وهیجانی که شما از تماشای یک مسابقه فوتبال می برید را چگونه به یک روبات انسان نما منتقل می کنید، لبخندی که با دیدن دوست دیرین، یار یا نوه تان بر لبانتان نقش می بنند چطور؟ ادراکی که شما از تماشای مناظر طبیعی دارید، ادراکی که از نگاه به یک شاخه گل زیبا دارید و هزاران مورد دیگر چطور؟ مگر اینکه ما نیز روبات باشیم و اینگونه که جناب هراری می گوید ماشینی بیاندیشیم:
“۱) موجودات زنده الگوریتم هستند. هر حیوانی از جمله انسان خردمنـد مجموعی از الگوریتمهای زنده است که طی میلیونها سـال تکامـل، توسـط انتخاب طبیعی شکل گرفته است.
۲ ) محاسبات الگوریتمی متأثر از موادی کـه محاسـبه گر را سـاخته نیسـتند. صرف نظر از این که شما از یک تکه چوب درسـت شـده باشـید، یـا آهن یـا پلاستیک، دو به علاوۀ دو چهار خواهد شد.
۳ ) پس دلیلی وجود ندارد تا فکر کنیم که الگوریتمهای زنده قادرند کارهـایی را انجام دهند که الگوریتمهای غیر زنده هرگز قادر به تکرار یا انجام بهترشان نیستند.”.
در جای جای کتاب کلمه الگوریتم به چشم خواننده می خورد، الگوریتم لاتین شده الخوارزمی است، الگوریتم مجموعهای متناهی از دستورالعملها است، که به ترتیب خاصی اجرا میشوند و مسئلهای را حل میکنند. به عبارت دیگر یک الگوریتم، روشی گام به گام برای حل مسئله است، نمودار نشاندهنده یک الگوریتم را فلوچارت گویند، نگاهی کاملاً ماشینی به انجام یک فرایند. هراری بنا به مطالعات روانشناسانه و شبیه سازی رفتاری جانوران و همچنین مطالعات علوم شناختی (Cognitive Science) تمامی رفتارهای انسان را همانند الگوریتم ماشینی می بیند، درست است که برای هر رفتاری می توان یک الگوریتم متصور بود، ولی هراری هیچ اشاره ای به منطق حاکم بر یک الگوریتم رفتاری انسان ندارد، یک الگوریتم ماشینی کاملاً قابل پیش بینی خواهد بود، ولی آیا رفتار آدمی حتی با پی بردن بر منطق حاکم بر الگوریتم رفتاری کاملاً قابل پیش بینی و پیشگویی است؟ برای پاسخ نیاز به تحقیق چندانی نیست، رفتار برخی حاکمان کنونی جهان، از جمله دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا موارد نقضی است بر استدلال آقای هراری. شاید به همین دلیل ایشان یکی از منتقدین ریاست جمهوری کنونی آمریکا باشد.
افول لیبرالیسم در قرن بیست ویکم از جمله پیش بینی های کتاب است، گسترش فناوری دیجیتال، خدمات شبکه محور، اتوماسیون و هوشمندسازی اشیاء و ظهور فناوری هایی که می توانند مکنونات و احساسات درون انسان را رصد کنند و باعث می شوند سیستم ها شما را از خود شما بهتر بشناسند از جمله دلایل هراری در این ادعا است، یووال می گوید منطق لیبرالیسم بر آزادی فردی استوار است و اصالت را به فرد می دهد، شعار لیبرالیسم مبنی بر حق ‘با مشتری است’ و مشتری همان فرد منفرد و آزاد است، هر فرد یا من، منی که می توانم همه چیز در مورد خودم بدانم که هیچ کس دیگر ی نمی تواند به آنها پی ببرد، زیرا فقط خود من می توانم به حریم درونی آزادیم دسترسی داشته باشم و فقط خود من هستم که نجوای ضمیر حقیقی ام را بشنوم. نویسنده با استناد به علوم زیستی و شناختی می گوید:
“موجودات زنده الگوریتم هستند و انسـانها یگانه نیسـتند، بلکـه مجمـوع گستردهای از الگوریتمهای متفاوت هستند و از اینرو فاقد یـک نـدای درونی واحد یا یک ضمیر یگانه اند. الگوریتمهای تشکیل دهندۀ یک انسان آزاد نیسـتند. آنهـا توسـط ژنهـا شکل گرفتهانـد و متـأثر از فشـارهای محیطی هسـتند و تصمیماتشـان یـا جبری است و یا تصادفی، اما آزادانه نیست. به دنبال اینها یک الگوریتم خارجی به طور نظری میتواند مرا بسیار بهتر از من بشناسد. الگـوریتمی کـه بـر تمـام دسـتگاههای جسـمی و مغـزی من کنـترل دارد، دقیقـاً می دانـد کـه من کیسـتم، چـه احساسـی دارم و چـه می خـواهم. وقـتی یـک چـنین الگـوریتمی متکامـل شـد، میتوانـد جـای رأی دهنده، مشتری و بیننـده را بگـیرد. آنگـاه الگـوریتم بهـتر از هـر کسـی می داند، حق همیشه با الگوریتم است و زیبایی در محاسبات الگوریتم است”. یووال نوح هراری لیبرالیسم را بسیار کانالیزه و محدود تعریف می کند، درست است که لیبرالیسم آزادی شخصی را مهمترین هدف سیاسی میداند ولی به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید جدی دارد. شاخههای مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاستهای متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آنها به صورت عمومی در مورد چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولتها، نقش بسزای قانون، تبادل آزاد ایدهها، و یک سیستم شفاف دولتی. حال این مفاهیم تحت هر عنوانی باشند، چه لیبرالیسم یا هر ایسم دیگر، توسعه و پیشرفت فناوری نمی تواند و نباید نقض کننده این موارد باشد، چه فناوری و دانش عملی در اعصار گذشته، حال و آینده، همگی برای رفاه بشریت است،اینکه نظام و سیستم با پیشرفت فناوری ما را از خود ما بهتر بشناسد، چیز بدیعی نخواهد بود، بدیهی است که یک پزشک، یک روانشناس و مشاور بیمار را از بابت نوع بیماری، تشخیص و درمان بیمار را از خود بیمار بهتر خواهد شناخت و این مختص عصر حاضر و قرن بیست ویکم نیست و نخواهد بود، در گذشته و هم اکنون یک متخصص با طرح پرسش هایی و جواب های مربوطه، انجام آزمایش و تصویر برداری پی به مشکل و ناراحتی جسمی و روحی بیمار می گردند و نسخه درمانی صادر می کنند، در آینده و تا حدودی هم اکنون این فرایند یا به قول هراری الگوریتم خودکار و اتوماتیک شده است و حتی سیستم های هشدار سلامتی قبل از ابتلا شما را آگاه خواهند کرد و اصل اولویت پیشگیری قبل از درمان را معنی می بخشند، لذا به نظر می رسد، روند پیشرفت فناوری، نه تنها ارزشمندی فرد را خدشه دار نخواهد کرد، بلکه جامعه را با افراد سالمتر، مجهزتر و آگاه تر بنا خواهد نهاد.
هراری می گوید فناوری قرن بیست و یکم به یک امپراتوری بی بدیل تبدیل می شود و اقتدار انسان ها را از آنها سلب می کند، فناوری های نوین قرن بیست و یکم می توانند انقلاب انسان گرا مد نظر لیبرالیست ها را متوقف کنند و اقتدار انسان را از بین ببرد و به جای آن الگوریتم های غیر انسانی را بر انسان ها حاکم گردانند، او نرم افزار ناوبری و مسیریاب ویز (Waze) را مثال می زند که چگونه استقلال در انتخاب مسیر را از شما می گیرد و به جای شما تصمیم می گیرد که از چه مسیری به هدف و مقصد برسید، جالب است، هراری از چه منظری به این پدیده ها می نگرد، تمام این نرم افزارها، و اپلیکیشن ها و الگوریتم ها همگی جهت رفاه افرادند، با مثال های جالب ایشان نه تنها زمان کرامت انسان ها به پایان نخواهد رسید و افول نخواهد کرد بلکه، کرامت و منزلت انسانی به تعالی خود نزدیکتر خواهد شد، چه اینکه ما با به کارگیری فناوری های نوظهور با صرف زمان کمتر، هزینه کمتر و بهره وری بیشتر به اهدافمان خواهیم رسید، حال حتی چه مشکلی وجود دارد که تعیین اهدافمان را هم به نرم افزار بسپاریم، نرم افزاری جامع و هوشمند که جای مشاورین کنونی را خواهد گرفت، آیا اگر هم اکنون همه ما برای تعیین رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب محل سکونت حل مشکل حقوقی قضایی و حتی ازدواج به یک آژانس و بنگاه یا مشاور تحصیلی و حقوقی یا خانواده مراجعه می کنیم، آزادی خویش را به حراج گذاشته و حق انتخاب را از خود سلب نموده ایم؟ هراری در ادامه ظاهراً متوجه می شود که قدری زیاده روی کرده است و دنیایی دهشتناک را در قرن بیست ویکم به تصویر کشیده است، او می گوید: “دسـتگاه شـما را از خودتـان هم بهـتر می شناسـد و از این رو مهمتـرین تصمیمات را برایتان خواهد گرفت، و شما هم به این دلیل کـاملاً خوشـنود خواهیـد شد. این، لزوماً دنیای بدی نخواهد بود؛ این یک دنیای پسالیبرالی خواهد بود“، قطعا دنیای بدی نخواهد بود و همچنین بر خلاف نظر هراری ارزش فردی نیز خدشه دار نخواهد شد، بلکه فرد به یمن تکنولوژی هوشمند ابزاری را در خدمت دارد که بهترین تصمیمات را می تواند بگیرد، از بهترین خدمات بهداشتی و پزشکی برخوردار خواهد بود و با هم نوعان خویش به نحوه شایسته تر تعامل خواهد کرد.
تفکر ماشینی نزد هراری ارج و منزلت زیادی دارد و در هر فرصتی در صدد دفاع از شبیه سازی موجود زنده با ماشین است، اگر انسان تاکنون با دانش سلول های بنیادی در سطح ابتدایی قادر به شبیه سازی برخی موجودات شده، اساس و بنیاد این کار اصولاً با استفاده از سلول های زنده بوده است نه جان دادن به جمادات، هوش مصنوعی، پدیده ای است که با استفاده از یک سری الگوریتم ها، و بانک داده ها فرایندی را دنبال و ورودی هایی را تحت فراینده تعریف شده ای به یک سری خروجی معنی دار تبدیل می نماید، اگر در شاخه مهندسی متالورژی، فلزات یا مواد حافظه دار یا مواد هوشمند داریم، این حافظه یا هوش به هیچ وجه از نوع هوش جانداران و انسان نیست بلکه ناشی از رفتار فیزیکی آن مواد است که منشأ آن در ساختار مولکولی یا هندسه و چیدمان مولکولی آنان است و این مواد قدرت تشخیص هوشمند ندارند، رفتاری فیزیکی و شیمیایی یک فلز یا ترکیب شیمیایی در یک دمای خاص ناشی از هوشمندی پویا و دینامیک آن ماده نخواهد بود. ولی هراری تأکید دارد که موجودات زنده همگی همانند ماشین و رایانه مجری نوعی الگوریتم اند وبس:
“ اســتفادۀ زیست شناسی از دیتائیسم (Dataism)بود که پیشرفت اندک موجود در زمینۀ علم کامپیوتر را بــه عظیم ترین حادثۀ جهانی بدل کرد، که شاید به طور کامل مـاهیت حیـات را دگرگـون کند. شاید شما با این اندیشه موافق نباشید، که موجودات زنـده الگـوریتم هسـتند، و اینکه زرافه، گوجه فرنگی و انسان تنها روشهای متفاوتی از پردازش اطلاعات هستند. اما لازم است بدانید که این حقیقت تخطی ناپذیر علم امـروز اسـت و در حـال تغیـیر جهان، در فراسوی قدرت شناخت است”. برابر دانستن موجود زنده خصوصاً انسان با یک ماشین، حتی ماشین فوق هوشمند، بی انصافی به خرد ناب انسانی است.
در بحث استفاده نظام های سیاسی، دولت ها، احزاب و کنشگران دنیای اقتصاد از داده ها و اطلاعات، و پردازش آنها جهت رهنمون ساختن مجموعه های خویش به سمت و سوی صحیح و احصاء بهترین و عالیترین نتایج همانگونه که هراری در بخش های پایانی کتاب مورد کنکاش قرار داده است شکی وجود ندارد،این مهم نه تنها در عصر حاضر، بلکه در تمام ادوار تاریخ تنها راه پیروزی و موفقیت است، و اصولاً ابداع ماشین، رایانه و هر گونه محصول فناورانه حاصل دستیازی و بکارگیری صحیح داده ها و پردازش اطلاعات است. نگاه تک بعدی به انسان و در نظر نگرفتن ابعاد مختلف وجودی انسان، باعث می شود نگاهی ماشینی یا حداکثر حیوانی به انسان داشته باشیم، که در این صورت طبق استنتاج یووال نوح هراری با پیشرفت علم و تکنولوژی، اولویت از انسان به الگوریتم منتقل و بشر به اسارت ماشین در خواهد آمد، این پیش بینیی حاصل آنگونه نگاه محدود و تک بعدی به ماهیت بشر است که فضایی منفی و بدبینانه را ایجاد می نماید.
کنجکاوی در شناخت جهان، پی بردن به رموز هستی، و شناخت قوانین طبیعی و اکتشاف اصول حاکم بر جهان هستی که خود منشأ تدوین علوم طبیعی نظیر فیزیک، نجوم، شیمی و سایر علوم پایه گردیدند، سئوالاتی نظیر از کجا آمده ام، به کجا می روم، آمدنم بهر چه بود، و نظائر آن باعث گسترش فلسفه و حکمت و منطق گردید. علوم طبیعه و مابعدالطبیعه را نمی توان در ظرف تقدم تأخری گنجاند، گرچه پیشرفت انسان در علوم طبیعی باعث گردید پرسشهای فلسفی او نیز شکل بهتری بخود گیرند، ولی حتی قبل از اینکه انسان با علوم پایه آشنا گردد، پرسشهای فلسفی در ذهن او غلیان می نموده و در پی پاسخ بوده است.
ابن طفیل اندلسی در کتاب گرانسنگ خود، “حی بن یقظان یا زنده بیدار” ، داستان شگفت انگیز آدمی را به تصویر می کشد که در جزیره ای دور افتاده به تنهایی و به دور از جوامع بشری حتی بی خبر از وجود هم نوعی چگونه طی طریق می کند و همه ابعاد وجود بشری را کنکاش می نماید و راه تکامل را به تنهایی در می نوردد، ابن سینا و سهروردی نیز داستانی مشابه حی بن یقظان دارند که استاد بدیع الزمان فروزانفر همگی را یکجا در مکتوبی ارزشمند عرضه داشته است.
دکتر ویکتور فرانکل نیز در ماجرایی مستند سرنوشت خود و رهایی و نجاتش از اردوگاه کار اجباری آشویتس به یاری بعد روحانی وجود خود به زیبایی در کتاب “ انسان در جستجوی معنا” به رشته تحریر در آورده است.
انسان از جمله موجوداتی است که ویژگی تکاملی در او همواره پر رنگ بوده است و در درازنای تاریخ نمود داشته است، غیر از انسان موجودات دیگری نیز هستند که زندگی جمعی دارند، زنبور عسل، مورچگان و نظایر آن. ولی تفاوت فاحش انسان از سایر موجودات تلاش در تکامل بخشی به این زندگی جمعی و حتی فردی بوده است، زندگی جمعی سایر موجودات خود دنیایی شگفت انگیز است ولی این شگفتی در ذات آن موجود است و از همان ابتدا وجود داشته و تفاوت چندانی در طول تاریخ حیاتشان نداشته است. لیکن انسان، با قدرت اندیشه، اعصار مختلف تاریخی برای خود آفریده است، عصر مفرق و آهن، عصر کشاورزی و عصر پیشا مدرنیته و عصر مدرنیته(با محوریت اتم) و پست مدرنیته(با محوریت فناوری ارتباطات، IT). اگر انسان با سایر موجودات تفاوت نداشت، تا کنون در همان مراحل اولیه باقی می ماند و دوره های تکاملی را طی نمی نمود.
حال وجود آدمی چه ابعادی دارد و هر کدام چه ویژگی ای دارند خود جای بحث و گفتگوی بسیار دارد، بطور کلی وجود آدمی را در دو بعد جسمانی و روحانی خلاصه می کنند، افلاطون معتقد بود بُعد روحانی جوهری است قدیم که قبل از بُعد جسمانی، موجود بوده و بعد که بُعد جسمانی پدید آمد، روح از مرتبه خود تنزل می کند و به بدن تعلق میگیرد. این نظریه به وسیله ارسطو، درهم شکسته شد، وی معتقد بود که در نظریه افلاطون به جنبه وحدت و وابستگی بعد روحانی و جسمانی توجه ای نشده است و نمیتوان علاقه روح و بدن را سطحی انگاشت، ارسطو، رابطه روح و بدن را از نوع علاقه صورت و ماده دانست. بوعلی سینا، نظریه ارسطو را تأیید می نماید، با این تفاوت که به یک نوع وحدت و ارتباط واقعی و جوهری میان بعد روحانی و جسمانی قائل است.
و در ادامه صدر المتألهین، بر اساس حرکت جوهری، معتقد است که مبدأ تکوین نفس و روح، ماده جسمانی است، و هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود به موجودی غیرمادی تبدیل شود و به تدریج خاصیت مادی بودن را از دست بدهد.
حال دانشمندان و اندیشمندان حوزه انسانی و روانشناسی، مراتب نیازهای بشر را در ابعاد مختلف وجودی انسان مورد کنکاش قرار داده و به مطالعه آن پرداخته اند، شیخ فریدالدین عطار هفت وادی عشق را پیش می کشد که بیشتر جنبه روحانی دارد و بُعد جسمانی را در سایه بُعد روحانی می بیند و آبراهام مازلو آمریکایی هرم سلسله مراتبی نیاز انسان را مطرح می کند که وزنه ترازوی مازلو به سمت بُعد جسمانی کشش دارد، هر چند در هردو نظریه هر دو ابعاد وجود دارند.
در هر حال به نظر می رسد بیشتر مصایب بشر مربوط است به نگرش غیر متوازن فردی و اجتماعی او به ابعاد وجودی خودش، در نگاه فردی، اگر شخص فقط به بُعد جسمانی معطوف باشد، ممکن است از جسمی سالم و قوی برخوردار باشد، ولی همین فرد سالم و بی عیب و نقص از منظر جسمانی در صورتی که به ابعاد روحانی نظیر عواطف و احساسات و علائق روحانی بی تفاوت باشد، دچار امراضی روانی می گردد که این امراض، به مرور به بُعد جسمانی نیز کشیده شده و بدن را بیمار می گرداند، و بلعکس، اگر شخص فقط به بُعد روحانی متمرکز گردد، بُعد جسمانی مختل گردیده و اختلال در بُعد جسمانی، قدرت بُعد روحانی را به زوال می کشاند.
از منظر اجتماعی نیز امور به همین منوال است، هرم سلسله مراتبی مازلو، نگاه دارد به نیازهای اجتماعی بشر و نیازهایی از جنس جسمانی با رگه هایی از نیازهای روحانی. جوامع غربی خواسته یا ناخواسته، الگوی سلسله مراتبی مازلو را دنبال نموده اند.
انسان کامل از نگاه فردی و آرمان شهر از نگاه اجتماعی الگوهایی هستند که به تمام ابعاد زندگی بشر نگاه متوازن دارند. انسانی که تک بعدی بیاندیشد ، چه بعد جسمانی و چه بعد روحانی محکوم به شکست است و جوامعی نیز که ابعاد مختلف نیاز انسان را مد نظر نداشته باشد، باز محکوم به فروپاشی اند، رویکرد متوازن چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، حرکتی بی نقص بسوی تکامل و راه وصول به انسان کامل و ساخت آرمان شهر خواهد بود.
- نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
- منبع خبر : نصیر بوشهر
Friday, 4 July , 2025