دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت چهارم، قسمت پایانی)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت چهارم، قسمت پایانی)
شناسه خبر : 2354 | تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۲ | تعداد دیدگاه : 0 |

بخش سوم کتاب انسان خداگونه با عنوان ‘انسان خردمند کنترل را از دست میدهد’ سعی در پاسخ به سؤالاتی نظیر: آیا انسانها بر جهان حکومت می کنند و به آن معنا می دهند؟ چگونه زیست فنآوری و هوش مصنوعی بشریت را تهدید می کنند؟ چه کسی وارث بشر خواهد شد و چه دین جدیدی جایگزین […]

بخش سوم کتاب انسان خداگونه با عنوان ‘انسان خردمند کنترل را از دست میدهد’ سعی در پاسخ به سؤالاتی نظیر: آیا انسانها بر جهان حکومت می کنند و به آن معنا می دهند؟ چگونه زیست فنآوری و هوش مصنوعی بشریت را تهدید می کنند؟ چه کسی وارث بشر خواهد شد و چه دین جدیدی جایگزین انسانگرایی خواهد شد؟ ظاهرا پیش فرض این است که اکنون کیش یا مرامی با عنوان یا مضمون انسانگرایی کیش غالب جهان است و این کیش یا مرام سایر باورها و اعتقادات چه دینی مذهبی و چه غیر دینی را واپس زده و خود یکه تاز میدان جوامع بشری است، درصورتی که اهمیت انسان در همه ادیان و باورها محوریت دارد و ذاتاً ظهور و بروز دین، یا مکتب و مرام به منظور اعتلای انسان است، حال کیش خدا محور باشد یا اخلاق گرا، طبیعت گرا و ماتریالیسم. درست است که فناوری هدفش ایجاد رفاه بیشتر و آسایش نوع بشر است و علم می کوشد تا زوایای تاریک ذهن بشر از محیط پیرامون را روشن سازد، ولی خدامحوری ادیان، از زرتشت گرفته تا یهودیت، مسیحیت و اسلام و حتی ادیانی که وحدانیت را مبنا قائل نیستند و مکاتب عرفانی قدیم و نوظهور، همگی هدفشان معنی بخشی به زندگانی نوع بشر است، لذا مردود اعلام نمودن ادیان و بر سریر نشاندن مرامی با عنوان انسانگرایی، مصادره یک طرفه موضوع باورهای روحانی نوع بشر است، هراری فرض را بر این گذاشته که در فصول قبل، این موضوع را به اثبات رسانده است.
نویسنده با توجه به پیشرفت علم و دانش و بهره گیری تکنولوژی از دانش و خلق محصولات دانش بنیان، به زیبایی نقش فناوری های پیشرفته را در عصر حاضر و آینده به تصویر کشیده است و مبتنی بر همین پیشرفت ها می گوید عصر انسان آزاد، عصر ارزشمندی فرد به پایان خود نزدیک می شود و فلسفه لیبرالیسم و به نحوی دمکراسی رو به افول است. او می نویسد:

“لیبرالها از بازار آزاد و انتخابات آزاد حمایت می کنند، زیرا معتقدنـد کـه هـر انسانی یک شخصیت ارزشمند خودویژه اسـت و انتخابهـای آزادانـۀ او منبـع نهـایی اقتدار است. سه تحول عملی در قرن بیست و یکم می تواند این اعتقاد را منسوخ سازد:
۱. از آنجا که انسانها کارایی اقتصادی و نظامی خود را از دسـت می دهنـد، نظام اقتصادی و سیاسی آنها را فاقد ارزش قلمداد خواهد کرد.
۲ . نظام کماکان ارزش را در انسانها بـه طـور جمعی خواهـد یـافت، نـه در تک فرد.
۳. نظـام میتوانـد کماکـان در فردیتهـای یگانـه ارزش بیابـد، امـا اینهـا سرآمدان جدیدی از اَبَرانسانهای تحول یافته هستند، نه تودههای مردم.”

هراری توجیهات خوبی برای این بیانات ارائه می نماید، زمانی بسیج توده ها برای حصول پیروزی در جنگ ، رسیدن به مقاصد سیاسی و حاکمیت تعیین کننده بود ولی اکنون با فناوری های نوظهور و گسترش فناوری اطلاعات، IT ، و نرم افزاری، شبکه های هوشمند و در آینده نچندان دور اینترنت اشیاء ، IOT ، فردیت به معنای اپراتور دیگر جایگاه خویش را از دست خواهد داد. بلی، همه این دستآوردهای تکنولوژی تک تک افراد را وادار به تبعیت از خود خواهد کرد، دیری نخواهد پائید که شغلهای اپراتور محور از بین خواهند رفت، رانندگی خودرو، شغل هایی در کارخانجاتی که نیاز به نیروی کارگر ساده حتی ماهر دارند، اتوماسیون ماشین آلات و ابزارآلات، دیگر این نیاز را از بین خواهد برد، مدیران می توانند از راه دور بر فرایندهای تولید و حتی خدمات، کنترل کامل داشته باشند، فروشگاه ها، محصولات خود را از طریق نرم افزارهای اینترنت پایه، و پرنده های قابل هدایت هوشمند با حداقل خطا به دست مشتریان می رسانند، و هزاران نمونه دیگر از عصر شبکه مجازی، حتی گردهمایی ها و کنفرانس هایی که در گذشته و هم اکنون با مسافرت شرکت کنندگان در یک شهر و یک مکان انجام می پذیرفت و می پذیرد رفته رفته کم رنگ و حتی از بین خواهند رفت و جای خود را به ویدئو کنفرانس ها و مشارکت های مجازی خواهند داد، و گرچه شیوع ویروسی همانند کووید ۱۹ در اواخر سال ۱۹۱۹ و ابتدای ۲۰۲۰ بر سرعت این تحولات افزود اما همه این دست آوردها و پیشرفت ها، برای آسایش فرد فرد انسان ها است، اگر شغلی به دلیل اتوماسیون ها از بین می رود بی شک ده ها شغل دیگر پدید خواهد آمد، شغل هایی که نیاز به طراح دارند، فکر و اندیشه در مشاغل امروز و فردا جای نظارت و حضور فیزیکی خواهد گرفت، پس نمی توان هویت فردی را مطابق نظریه هراری نادیده گرفت، سیل مهاجرت متخصصین، دانشمندان و صاحبان تفکر به کشورهای پیشرو دلیلی بر تحول شغلی است و ارزشمندتر شدن انسان متفکر و مسلط به دانش روز، همین روند مهاجرت دیر یا زود کشورهای عقب مانده و در حال توسعه که مهاجرت مغزها از آنها صورت می گیرد واخواهد داشت تا به فکر پرورش نیروهای متخصص در زمینه های فناوری روز باشند.

لذا نه تنها بر خلاف ادعای هراری که می گوید انسان ها در معرض خطر از دست دادن ارزش خود هستند، ارزشمندی فردی فروکش نخواهد کرد بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل خواهد شد.
یووال نوح هراری ظاهراً به شدت تحت تأثیر عصر ماشین و اینترنت و شبکه قرار گرفته است، او همه پدیده ها را در قالب الگوریتم می بیند، درست است که چه اپراتور روبات باشد چه انسان، در فراینده ها یک سلسله عمل ها مطابق یک الگوریتم انجام می شود، ولی اتوماسیون هر چقدر هم که پیشرفت کند و روبات ها جایگزین عملیات های انسانی شوند، ولی روح حاکم بر یک کنش انسانی هیچگاه از بین نخواهد رفت و جای خود را به ماشین نخواهد داد، لذت و شور وهیجانی که شما از تماشای یک مسابقه فوتبال می برید را چگونه به یک روبات انسان نما منتقل می کنید، لبخندی که با دیدن دوست دیرین، یار یا نوه تان بر لبانتان نقش می بنند چطور؟ ادراکی که شما از تماشای مناظر طبیعی دارید، ادراکی که از نگاه به یک شاخه گل زیبا دارید و هزاران مورد دیگر چطور؟ مگر اینکه ما نیز روبات باشیم و اینگونه که جناب هراری می گوید ماشینی بیاندیشیم:
“۱) موجودات زنده الگوریتم هستند. هر حیوانی از جمله انسان خردمنـد مجموعی از الگوریتمهای زنده است که طی میلیونها سـال تکامـل، توسـط انتخاب طبیعی شکل گرفته است.
۲ ) محاسبات الگوریتمی متأثر از موادی کـه محاسـبه گر را سـاخته نیسـتند. صرف نظر از این که شما از یک تکه چوب درسـت شـده باشـید، یـا آهن یـا پلاستیک، دو به علاوۀ دو چهار خواهد شد.
۳ ) پس دلیلی وجود ندارد تا فکر کنیم که الگوریتمهای زنده قادرند کارهـایی را انجام دهند که الگوریتمهای غیر زنده هرگز قادر به تکرار یا انجام بهترشان نیستند.”.
در جای جای کتاب کلمه الگوریتم به چشم خواننده می خورد، الگوریتم لاتین شده الخوارزمی است، الگوریتم مجموعه‌ای متناهی از دستورالعمل‌ها است، که به ترتیب خاصی اجرا می‌شوند و مسئله‌ای را حل می‌کنند. به عبارت دیگر یک الگوریتم، روشی گام به گام برای حل مسئله است، نمودار نشاندهنده یک الگوریتم را فلوچارت گویند، نگاهی کاملاً ماشینی به انجام یک فرایند. هراری بنا به مطالعات روانشناسانه و شبیه سازی رفتاری جانوران و همچنین مطالعات علوم شناختی (Cognitive Science) تمامی رفتارهای انسان را همانند الگوریتم ماشینی می بیند، درست است که برای هر رفتاری می توان یک الگوریتم متصور بود، ولی هراری هیچ اشاره ای به منطق حاکم بر یک الگوریتم رفتاری انسان ندارد، یک الگوریتم ماشینی کاملاً قابل پیش بینی خواهد بود، ولی آیا رفتار آدمی حتی با پی بردن بر منطق حاکم بر الگوریتم رفتاری کاملاً قابل پیش بینی و پیشگویی است؟ برای پاسخ نیاز به تحقیق چندانی نیست، رفتار برخی حاکمان کنونی جهان، از جمله دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا موارد نقضی است بر استدلال آقای هراری. شاید به همین دلیل ایشان یکی از منتقدین ریاست جمهوری کنونی آمریکا باشد.
افول لیبرالیسم در قرن بیست ویکم از جمله پیش بینی های کتاب است، گسترش فناوری دیجیتال، خدمات شبکه محور، اتوماسیون و هوشمندسازی اشیاء و ظهور فناوری هایی که می توانند مکنونات و احساسات درون انسان را رصد کنند و باعث می شوند سیستم ها شما را از خود شما بهتر بشناسند از جمله دلایل هراری در این ادعا است، یووال می گوید منطق لیبرالیسم بر آزادی فردی استوار است و اصالت را به فرد می دهد، شعار لیبرالیسم مبنی بر حق ‘با مشتری است’ و مشتری همان فرد منفرد و آزاد است، هر فرد یا من، منی که می توانم همه چیز در مورد خودم بدانم که هیچ کس دیگر ی نمی تواند به آنها پی ببرد، زیرا فقط خود من می توانم به حریم درونی آزادیم دسترسی داشته باشم و فقط خود من هستم که نجوای ضمیر حقیقی ام را بشنوم. نویسنده با استناد به علوم زیستی و شناختی می گوید:
“موجودات زنده الگوریتم هستند و انسـانها یگانه نیسـتند، بلکـه مجمـوع گستردهای از الگوریتمهای متفاوت هستند و از اینرو فاقد یـک نـدای درونی واحد یا یک ضمیر یگانه اند. الگوریتمهای تشکیل دهندۀ یک انسان آزاد نیسـتند. آنهـا توسـط ژنهـا شکل گرفتهانـد و متـأثر از فشـارهای محیطی هسـتند و تصمیماتشـان یـا جبری است و یا تصادفی، اما آزادانه نیست. به دنبال اینها یک الگوریتم خارجی به طور نظری میتواند مرا بسیار بهتر از من بشناسد. الگـوریتمی کـه بـر تمـام دسـتگاههای جسـمی و مغـزی من کنـترل دارد، دقیقـاً می دانـد کـه من کیسـتم، چـه احساسـی دارم و چـه می خـواهم. وقـتی یـک چـنین الگـوریتمی متکامـل شـد، میتوانـد جـای رأی دهنده، مشتری و بیننـده را بگـیرد. آنگـاه الگـوریتم بهـتر از هـر کسـی می داند، حق همیشه با الگوریتم است و زیبایی در محاسبات الگوریتم است”. یووال نوح هراری لیبرالیسم را بسیار کانالیزه و محدود تعریف می کند، درست است که لیبرالیسم آزادی شخصی را مهم‌ترین هدف سیاسی می‌داند ولی به صورت کلی، لیبرالیسم بر حقوق افراد و برابری فرصت تأکید جدی دارد. شاخه‌های مختلف لیبرالیسم ممکن است سیاست‌های متفاوتی را پیشنهاد کنند، اما همه آن‌ها به صورت عمومی در مورد چند قاعده متحد هستند، از جمله گسترش آزادی اندیشه و آزادی بیان، محدود کردن قدرت دولت‌ها، نقش بسزای قانون، تبادل آزاد ایده‌ها، و یک سیستم شفاف دولتی. حال این مفاهیم تحت هر عنوانی باشند، چه لیبرالیسم یا هر ایسم دیگر، توسعه و پیشرفت فناوری نمی تواند و نباید نقض کننده این موارد باشد، چه فناوری و دانش عملی در اعصار گذشته، حال و آینده، همگی برای رفاه بشریت است،اینکه نظام و سیستم با پیشرفت فناوری ما را از خود ما بهتر بشناسد، چیز بدیعی نخواهد بود، بدیهی است که یک پزشک، یک روانشناس و مشاور بیمار را از بابت نوع بیماری، تشخیص و درمان بیمار را از خود بیمار بهتر خواهد شناخت و این مختص عصر حاضر و قرن بیست ویکم نیست و نخواهد بود، در گذشته و هم اکنون یک متخصص با طرح پرسش هایی و جواب های مربوطه، انجام آزمایش و تصویر برداری پی به مشکل و ناراحتی جسمی و روحی بیمار می گردند و نسخه درمانی صادر می کنند، در آینده و تا حدودی هم اکنون این فرایند یا به قول هراری الگوریتم خودکار و اتوماتیک شده است و حتی سیستم های هشدار سلامتی قبل از ابتلا شما را آگاه خواهند کرد و اصل اولویت پیشگیری قبل از درمان را معنی می بخشند، لذا به نظر می رسد، روند پیشرفت فناوری، نه تنها ارزشمندی فرد را خدشه دار نخواهد کرد، بلکه جامعه را با افراد سالمتر، مجهزتر و آگاه تر بنا خواهد نهاد.
هراری می گوید فناوری قرن بیست و یکم به یک امپراتوری بی بدیل تبدیل می شود و اقتدار انسان ها را از آنها سلب می کند، فناوری های نوین قرن بیست و یکم می توانند انقلاب انسان گرا مد نظر لیبرالیست ها را متوقف کنند و اقتدار انسان را از بین ببرد و به جای آن الگوریتم های غیر انسانی را بر انسان ها حاکم گردانند، او نرم افزار ناوبری و مسیریاب ویز (Waze) را مثال می زند که چگونه استقلال در انتخاب مسیر را از شما می گیرد و به جای شما تصمیم می گیرد که از چه مسیری به هدف و مقصد برسید، جالب است، هراری از چه منظری به این پدیده ها می نگرد، تمام این نرم افزارها، و اپلیکیشن ها و الگوریتم ها همگی جهت رفاه افرادند، با مثال های جالب ایشان نه تنها زمان کرامت انسان ها به پایان نخواهد رسید و افول نخواهد کرد بلکه، کرامت و منزلت انسانی به تعالی خود نزدیکتر خواهد شد، چه اینکه ما با به کارگیری فناوری های نوظهور با صرف زمان کمتر، هزینه کمتر و بهره وری بیشتر به اهدافمان خواهیم رسید، حال حتی چه مشکلی وجود دارد که تعیین اهدافمان را هم به نرم افزار بسپاریم، نرم افزاری جامع و هوشمند که جای مشاورین کنونی را خواهد گرفت، آیا اگر هم اکنون همه ما برای تعیین رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب محل سکونت حل مشکل حقوقی قضایی و حتی ازدواج به یک آژانس و بنگاه یا مشاور تحصیلی و حقوقی یا خانواده مراجعه می کنیم، آزادی خویش را به حراج گذاشته و حق انتخاب را از خود سلب نموده ایم؟ هراری در ادامه ظاهراً متوجه می شود که قدری زیاده روی کرده است و دنیایی دهشتناک را در قرن بیست ویکم به تصویر کشیده است، او می گوید: “دسـتگاه شـما را از خودتـان هم بهـتر می شناسـد و از این رو مهمتـرین تصمیمات را برایتان خواهد گرفت، و شما هم به این دلیل کـاملاً خوشـنود خواهیـد شد. این، لزوماً دنیای بدی نخواهد بود؛ این یک دنیای پسالیبرالی خواهد بود“، قطعا دنیای بدی نخواهد بود و همچنین بر خلاف نظر هراری ارزش فردی نیز خدشه دار نخواهد شد، بلکه فرد به یمن تکنولوژی هوشمند ابزاری را در خدمت دارد که بهترین تصمیمات را می تواند بگیرد، از بهترین خدمات بهداشتی و پزشکی برخوردار خواهد بود و با هم نوعان خویش به نحوه شایسته تر تعامل خواهد کرد.
تفکر ماشینی نزد هراری ارج و منزلت زیادی دارد و در هر فرصتی در صدد دفاع از شبیه سازی موجود زنده با ماشین است، اگر انسان تاکنون با دانش سلول های بنیادی در سطح ابتدایی قادر به شبیه سازی برخی موجودات شده، اساس و بنیاد این کار اصولاً با استفاده از سلول های زنده بوده است نه جان دادن به جمادات، هوش مصنوعی، پدیده ای است که با استفاده از یک سری الگوریتم ها، و بانک داده ها فرایندی را دنبال و ورودی هایی را تحت فراینده تعریف شده ای به یک سری خروجی معنی دار تبدیل می نماید، اگر در شاخه مهندسی متالورژی، فلزات یا مواد حافظه دار یا مواد هوشمند داریم، این حافظه یا هوش به هیچ وجه از نوع هوش جانداران و انسان نیست بلکه ناشی از رفتار فیزیکی آن مواد است که منشأ آن در ساختار مولکولی یا هندسه و چیدمان مولکولی آنان است و این مواد قدرت تشخیص هوشمند ندارند، رفتاری فیزیکی و شیمیایی یک فلز یا ترکیب شیمیایی در یک دمای خاص ناشی از هوشمندی پویا و دینامیک آن ماده نخواهد بود. ولی هراری تأکید دارد که موجودات زنده همگی همانند ماشین و رایانه مجری نوعی الگوریتم اند وبس:
“ اســتفادۀ زیست شناسی از دیتائیسم (Dataism)بود که پیشرفت اندک موجود در زمینۀ علم کامپیوتر را بــه عظیم ترین حادثۀ جهانی بدل کرد، که شاید به طور کامل مـاهیت حیـات را دگرگـون کند. شاید شما با این اندیشه موافق نباشید، که موجودات زنـده الگـوریتم هسـتند، و اینکه زرافه، گوجه فرنگی و انسان تنها روشهای متفاوتی از پردازش اطلاعات هستند. اما لازم است بدانید که این حقیقت تخطی ناپذیر علم امـروز اسـت و در حـال تغیـیر جهان، در فراسوی قدرت شناخت است”. برابر دانستن موجود زنده خصوصاً انسان با یک ماشین، حتی ماشین فوق هوشمند، بی انصافی به خرد ناب انسانی است.
در بحث استفاده نظام های سیاسی، دولت ها، احزاب و کنشگران دنیای اقتصاد از داده ها و اطلاعات، و پردازش آنها جهت رهنمون ساختن مجموعه های خویش به سمت و سوی صحیح و احصاء بهترین و عالیترین نتایج همانگونه که هراری در بخش های پایانی کتاب مورد کنکاش قرار داده است شکی وجود ندارد،این مهم نه تنها در عصر حاضر، بلکه در تمام ادوار تاریخ تنها راه پیروزی و موفقیت است، و اصولاً ابداع ماشین، رایانه و هر گونه محصول فناورانه حاصل دستیازی و بکارگیری صحیح داده ها و پردازش اطلاعات است. نگاه تک بعدی به انسان و در نظر نگرفتن ابعاد مختلف وجودی انسان، باعث می شود نگاهی ماشینی یا حداکثر حیوانی به انسان داشته باشیم، که در این صورت طبق استنتاج یووال نوح هراری با پیشرفت علم و تکنولوژی، اولویت از انسان به الگوریتم منتقل و بشر به اسارت ماشین در خواهد آمد، این پیش بینیی حاصل آنگونه نگاه محدود و تک بعدی به ماهیت بشر است که فضایی منفی و بدبینانه را ایجاد می نماید.
کنجکاوی در شناخت جهان، پی بردن به رموز هستی، و شناخت قوانین طبیعی و اکتشاف اصول حاکم بر جهان هستی که خود منشأ تدوین علوم طبیعی نظیر فیزیک، نجوم، شیمی و سایر علوم پایه گردیدند، سئوالاتی نظیر از کجا آمده ام، به کجا می روم، آمدنم بهر چه بود، و نظائر آن باعث گسترش فلسفه و حکمت و منطق گردید. علوم طبیعه و مابعدالطبیعه را نمی توان در ظرف تقدم تأخری گنجاند، گرچه پیشرفت انسان در علوم طبیعی باعث گردید پرسشهای فلسفی او نیز شکل بهتری بخود گیرند، ولی حتی قبل از اینکه انسان با علوم پایه آشنا گردد، پرسشهای فلسفی در ذهن او غلیان می نموده و در پی پاسخ بوده است.
ابن طفیل اندلسی در کتاب گرانسنگ خود، “حی بن یقظان یا زنده بیدار” ، داستان شگفت انگیز آدمی را به تصویر می کشد که در جزیره ای دور افتاده به تنهایی و به دور از جوامع بشری حتی بی خبر از وجود هم نوعی چگونه طی طریق می کند و همه ابعاد وجود بشری را کنکاش می نماید و راه تکامل را به تنهایی در می نوردد، ابن سینا و سهروردی نیز داستانی مشابه حی بن یقظان دارند که استاد بدیع الزمان فروزانفر همگی را یکجا در مکتوبی ارزشمند عرضه داشته است.
دکتر ویکتور فرانکل نیز در ماجرایی مستند سرنوشت خود و رهایی و نجاتش از اردوگاه کار اجباری آشویتس به یاری بعد روحانی وجود خود به زیبایی در کتاب “ انسان در جستجوی معنا” به رشته تحریر در آورده است.
انسان از جمله موجوداتی است که ویژگی تکاملی در او همواره پر رنگ بوده است و در درازنای تاریخ نمود داشته است، غیر از انسان موجودات دیگری نیز هستند که زندگی جمعی دارند، زنبور عسل، مورچگان و نظایر آن. ولی تفاوت فاحش انسان از سایر موجودات تلاش در تکامل بخشی به این زندگی جمعی و حتی فردی بوده است، زندگی جمعی سایر موجودات خود دنیایی شگفت انگیز است ولی این شگفتی در ذات آن موجود است و از همان ابتدا وجود داشته و تفاوت چندانی در طول تاریخ حیاتشان نداشته است. لیکن انسان، با قدرت اندیشه، اعصار مختلف تاریخی برای خود آفریده است، عصر مفرق و آهن، عصر کشاورزی و عصر پیشا مدرنیته و عصر مدرنیته(با محوریت اتم) و پست مدرنیته(با محوریت فناوری ارتباطات، IT). اگر انسان با سایر موجودات تفاوت نداشت، تا کنون در همان مراحل اولیه باقی می ماند و دوره های تکاملی را طی نمی نمود.

حال وجود آدمی چه ابعادی دارد و هر کدام چه ویژگی ای دارند خود جای بحث و گفتگوی بسیار دارد، بطور کلی وجود آدمی را در دو بعد جسمانی و روحانی خلاصه می کنند، افلاطون معتقد بود بُعد روحانی جوهری است قدیم که قبل از بُعد جسمانی، موجود بوده و بعد که بُعد جسمانی پدید آمد، روح از مرتبه خود تنزل می کند و به بدن تعلق می‌گیرد. این نظریه به وسیله ارسطو، درهم شکسته شد، وی معتقد بود که در نظریه افلاطون به جنبه وحدت و وابستگی بعد روحانی و جسمانی توجه ای نشده است و نمی‌توان علاقه روح و بدن را سطحی انگاشت، ارسطو، رابطه روح و بدن را از نوع علاقه صورت و ماده دانست. بوعلی سینا، نظریه ارسطو را تأیید می نماید، با این تفاوت که به یک نوع وحدت و ارتباط واقعی و جوهری میان بعد روحانی و جسمانی قائل است.
و در ادامه صدر المتألهین، بر اساس حرکت جوهری، معتقد است که مبدأ تکوین نفس و روح، ماده جسمانی است، و هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود به موجودی غیرمادی تبدیل شود و به تدریج خاصیت مادی بودن را از دست بدهد.
حال دانشمندان و اندیشمندان حوزه انسانی و روانشناسی، مراتب نیازهای بشر را در ابعاد مختلف وجودی انسان مورد کنکاش قرار داده و به مطالعه آن پرداخته اند، شیخ فریدالدین عطار هفت وادی عشق را پیش می کشد که بیشتر جنبه روحانی دارد و بُعد جسمانی را در سایه بُعد روحانی می بیند و آبراهام مازلو آمریکایی هرم سلسله مراتبی نیاز انسان را مطرح می کند که وزنه ترازوی مازلو به سمت بُعد جسمانی کشش دارد، هر چند در هردو نظریه هر دو ابعاد وجود دارند.
در هر حال به نظر می رسد بیشتر مصایب بشر مربوط است به نگرش غیر متوازن فردی و اجتماعی او به ابعاد وجودی خودش، در نگاه فردی، اگر شخص فقط به بُعد جسمانی معطوف باشد، ممکن است از جسمی سالم و قوی برخوردار باشد، ولی همین فرد سالم و بی عیب و نقص از منظر جسمانی در صورتی که به ابعاد روحانی نظیر عواطف و احساسات و علائق روحانی بی تفاوت باشد، دچار امراضی روانی می گردد که این امراض، به مرور به بُعد جسمانی نیز کشیده شده و بدن را بیمار می گرداند، و بلعکس، اگر شخص فقط به بُعد روحانی متمرکز گردد، بُعد جسمانی مختل گردیده و اختلال در بُعد جسمانی، قدرت بُعد روحانی را به زوال می کشاند.
از منظر اجتماعی نیز امور به همین منوال است، هرم سلسله مراتبی مازلو، نگاه دارد به نیازهای اجتماعی بشر و نیازهایی از جنس جسمانی با رگه هایی از نیازهای روحانی. جوامع غربی خواسته یا ناخواسته، الگوی سلسله مراتبی مازلو را دنبال نموده اند.

انسان کامل از نگاه فردی و آرمان شهر از نگاه اجتماعی الگوهایی هستند که به تمام ابعاد زندگی بشر نگاه متوازن دارند. انسانی که تک بعدی بیاندیشد ، چه بعد جسمانی و چه بعد روحانی محکوم به شکست است و جوامعی نیز که ابعاد مختلف نیاز انسان را مد نظر نداشته باشد، باز محکوم به فروپاشی اند، رویکرد متوازن چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، حرکتی بی نقص بسوی تکامل و راه وصول به انسان کامل و ساخت آرمان شهر خواهد بود.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت سوم)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت سوم)
شناسه خبر : 2274 | تاریخ انتشار : ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۷ | تعداد دیدگاه : 0 |

انسان خردمند به جهان معنا می دهد، عنوان بخش دوم کتاب است، در چند گفتار ابتدایی نویسنده به اهمیت پدیده خط و کتابت می پردازد، از قوانین مکتوب عهد یونان باستان تا نقش دیوان سالاران دربار فراعنه مصر، از اسناد حسابداران مالیاتی تا گذرنامه های صادره از سوی اریستیدس دوسا مندس فرشته نجات یهودیان در […]

انسان خردمند به جهان معنا می دهد، عنوان بخش دوم کتاب است، در چند گفتار ابتدایی نویسنده به اهمیت پدیده خط و کتابت می پردازد، از قوانین مکتوب عهد یونان باستان تا نقش دیوان سالاران دربار فراعنه مصر، از اسناد حسابداران مالیاتی تا گذرنامه های صادره از سوی اریستیدس دوسا مندس فرشته نجات یهودیان در جنگ جهانی دوم، از آثار هرودوت تا کتب مقدس، هراری نوشتار را به درستی یکی از دستاوردهای بزرگ بشریت می داند و تأثیر نوشتن را حتی اگر خلاف واقع بوده باشند در شکل گیری تاریخ بشر شگرف می داند، گزارشاتی که از کاتبان و بازرسان به پادشاهان و فراعنه و رؤسای جمهور می رسند، چه منطبق بر واقعیات باشند چه نباشند، منشأ اقدامات مهمی هستند، مصیبت هنگامی است که حاکمان قدرتمند می شوند و شکل دیکتاتوری بخود می گیرند، اینجاست که گزارش نویسان، به میل و سلیقه دیکتاتور می نگرند نه به حقیقت جاری در جامعه، حتی دیوان سالاران و بازرسان، هرگاه حقیقت را منطبق بر میل خود و نظام دیکتاتوری نبینند، هر قدر هم که وظیفه اشان بازتاب واقعیت و حقیقت به حاکم باشد، گزارش را به دلخواه حاکم تنظیم می کنند، گویی وظیفه حقیقت است که باید خود را مطابق میل حاکم مستبد سامان دهد، اینجاست که دیر یا زود دگرگونی رخ می دهد، یا به شکل قحطی و گرسنگی یا انقلاب و شورش، چونکه حقیقت و واقعیت از فرمان حاکمان قدرتمندتر است، حقیقت تا ابد پشت ابر و پرده اوهام نخواهد ماند، حاکمی پیروز میدان است که اساس حکومتش، بنیاد فرامینش برخاسته از واقعیت جامعه باشد نه بر اساس هوا و هوس و امیال رؤیا گونه. یکی از کلیدهای موفقیت، چه موفقیت جمعی، چه فردی در تفکیک واقعیت از خیال است، خیال پردازی اگر معطوف به آینده باشد و برای بنیان آرزوها، پایه های بنایمان را بر واقعیت های اکنون قرار داده باشیم، می توان شاهد موفقیت در آینده بود.
هراری در بحث دین و معنویت، دین را یک معامله می داند و معنویت را یک سفر، او برای اثبات معامله گری ادیان، فروش بهشت را توسط کلیسای کاتولیک و قیام مارتین لوتر کشیش پروتستانی علیه این معامله گری را در قرن شانزدهم مطرح می کند، و یا وعده بهشت برای صالحان و جهنم برای گناهکاران. بدیهی است در تاریخ ادیان، انحرافاتی بوده است، که نمونه فروش بهشت، و آمرزش گناهان در قبال پرداخت پول از آن جمله اند، آیا با اینگونه انحرافات می توان فلسفه دین را مردود اعلام کرد؟ اگر اینچنین باشد، بکارگیری دستاوردهای علمی برای حصول به مقاصد پلید باید باعث مردودی نظریات مدرن و اثبات شده علمی دانست، نقدی که هراری بر دین و حتی معنویت وارد می کند، از نوع رد کل از طریق رد جزء است، هرگز یک خانه ویران دلیل ویران دانستن یک شهر نیست.

هراری در مواردی تصادم علم و دین را مطرح می کند و می گوید علم و دین در مواردی با یکدیگر همخوان نیستند و علم در مقابل دین تساهل دارد و بر مدار تصامح سیر می کند:
“مرسوم است که تاریخ مدرنیتـه را تـاریخ نـبرد میـان علم و دین بداننـد. علم و دین، به طور نظری، بیش از هر چیزی علاقمند به حقیقت هستند، از این رو هر کــدام معتقد به حقیقت متفاوتی است کـه در تصـادم بـا یکدیگرنـد. امـا نـه علم و نـه دین، هیچکدام اهمیت چندانی بـه حقیقت نمیدهنـد، بـه این دلیـل میتواننـد به سـادگی مصالحه، همزیستی و حتی همکاری کنند”، او مورد چشمگیر مشخصی را از این تصادم ادعایی مطرح نمی کند و تنها در بحث سقط جنین غوری دارد که از نظر ادیان، درست بعد از بسته شدن نطفه زندگی انسان آغاز می شود ولی زیست شناسان معتقدند که جنین تا هفته ها بعد از انعقاد نطفه دارای سیستم عصب مرکزی نیست و حتی نمی تواند درد را تجربه کند، نویسنده با طرح این موضوعات به دنبال سرزنش دانشمندان است که چرا مقابل روحانیت دینی قد علم نمی کنند. هراری در ادامه موضوع همجنس گرایی را به تفصیل شرح می دهد و می گوید عدم پذیرش و به رسمیت نشناختن آن در جوامع، چه شرقی و چه غربی مقاومت رهبران دینی است و می گوید در کتب مقدس ذکری از مذمت و نکوهش و حرمت این نوع روابط صراحتاً دیده نمی شود و هر چه هست تفسیر روحانیون دینی است، حتی در پاره ای موارد غیر نیز اگر دیده می شود، هراری اصالت کتب مقدس به ویژه کتب عهد عتیق و جدید را پیش می کشد و بیان می دارد از کجا معلوم که آیات کتب مقدس اصالت وحی گونه دارند. یووال نوح هراری هرگاه مباحث ادیان را پیش می کشد، خصوصاً در موارد چالشی کمترین اشاره یا بعضاً هیچ اشاره ای جدّی ای به دین اسلام ندارد، در خصوص مذمت و تقبیح پدیده همجنسگرایی، که هراری مدعی است در ادیان چیزی دال بر حرمت وجود ندارد، می دانیم در قران به وضوح آیاتی وجود دارد، در داستان قوم لوط آمده است که لوط بن هاران بن تارح پیامبری بود که از سوی خدا برای هدایت مردم سدوم برگزیده شد. او برادرزادهٔ  حضرت ابراهیم بود. قوم او به دلیل انجام لواط مشهور بودند. از این رو فرشتگانی از سوی خداوند مأمور شدند آن‌ها را نابود کنند. این فرشتگان نخست نزد ابراهیم رفتند و خود را معرفی کرده و مأموریت خویش را برای ابراهیم بازگو کردند. آنگاه به شهر لوط رفتند و به رسم مهمانان به خانه لوط وارد شدند. قوم لوط برای کام گرفتن از این جوانان به خانه لوط هجوم بردند. لوط گفت آبروی مرا مریزید. اگر دوست دارید، با دختران من ازدواج کنید، آنان گفتند خودت خوب می‌دانی که ما به دختران تو کاری نداریم. خداوند به لوط وحی کرد که پاسی از شب گذشته به همراه خانواده ات از شهر خارج شو و به پشت سر خود منگر. لوط و خاندانش هنگام سحر از شهر بیرون آمدند و همگی فرمان خدا را اطاعت کردند، مگر زن لوط که نافرمانی کرد و او نیز به همراه قوم خطاکار لوط دچار عذاب آسمانی گردید.

به نظر می رسد بنا به دلایلی هراری تمایلی چندانی برای رجوع به مراجع دینی اسلام ندارد و حتی در مباحث تاریخی، چه ازمنه باستان چه معاصر، به جز رهایی قوم یهود از سرزمین بابل توسط کوروش، اشاره چندانی به تمدن پارسیان ندارد و در شرح تاریخ معاصر نیز کوچکترین نشانی از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی نمی کند.
نظم نوین جهانی و مدرنیته یک قرارداد نوین است که انسان ها با جامعه می بندند، شما از بدو تولد پای این قرارداد را امضاء می کنید تا اگر مطابق ضوابط جاری، و قوانین نظم حاکم عمل کنید می توانید قدرت کسب کنید، مال و ثروت، شغل و کار و معاش، همان قدرت است، حال این جایگاه شخصی مطابق قرارداد، بستگی به نقشی که شما در نمایشنامه زندگی می پذیرید و توانمندی بازیگریتان می تواند متفاوت باشد، ولی در کل شما باید در چهار چوب تعریف شده نمایشنامه و درست همانند یک قطعه از یک پازل نقش ایفا کنید، به نظر می رسد این قرارداد نه تنها با افراد بلکه با کشورها و مناطق جغرافیایی هم به همین گونه است، یک دهکده جهانی با مجموعه فعالیت های تعریف و مدون شده، هر کس و هر خانواده باید مطابق فیلمنامه زندگی خود را شکل دهد. در نگاه اول این نظم نوین، این فیلمنامه سود دو طرفه دارد، ولی کو هویت فردی؟ کجاست معنای زندگی؟ این قراداد صوری را هراری اینگونه خلاصه می کند: “انسان ها در ازای کسب قدرت از معنا دست بر می دارند”. ظاهراً طبق این سناریو افراد تا حدودی آزادند خارج از نقش های تعین شده زندگی کنند، ولی جامعه هیچ تضمینی برای کسب قدرت نخواهد داشت، گرچه اگر شما مطابق سناریو هم نقش ایفا نمایید بازهم تضمینی نخواهید داشت، این سناریو همان روند زندگی ماشینی است، آموزش اولیه در دوران کودکی توسط والدینی که از طریق قراردادهایی به روبات مبدل شده اند، ورود به مدارس و دانشگاه هایی که نظام آموزشی آنها دقیقاً دستورالعمل های تبدیل انسان به ماشین اند، و اشتغال به شغل ها و در گیری در کسب و کارهایی که همگی فصولی از فیلمنامه جهانی اند. حال اگر فردی یا جامعه ای یا کشوری ساز ناکوک با این ارکستر بنوازد، به چه بلایی دچار می گردد، همانی که هم اکنون در جهان مدرن شاهد آنیم.
هراری یکی به نعل می زند یکی به میخ، از آنجا که ظاهراً به نظم طبیعی حاکم در آفرینش اعتقادی ندارد، هم از نظم نوین خود ساخته انسان جانبداری می کند، هم از ازدست رفتن معنای زندگی گله مند است، او می نویسد:
“ما بازیگران یک نمایش مـاوراء طبیعی نیستیم. زندگی نه نمایشنامه ای دارد، نه نمایشنامه نویس، نه مدیر، نه تولیــد کننده ، و نه معنایی. تا آنجا که دانش علمی به ما نشان میدهد، جهان فرآیندی کـور و بی هدف است که علیرغم سرو صدای زیاد، فاقد معنا اسـت. مـا طی حضـور بسـیار کوتاه خود بر روی زمین، فریاد میکشیم و نخوت می ورزیم و بعد همه چـیز خـاموش می شود”. جناب هراری از کدام دانش بشری استناد نموده است که جهان فرایندی کور و بی هدف است و فاقد معنی؟ لازم نیست به کهکشانهای دور دست برویم، نیاز به خروج از سیاره هم نیست، حتی نیازی به سفر به اعماق اقیانوس ها هم نخواهد بود، لازم نیست گیاه هان و نباتات را مطالعه کنیم، نیازی نیست قوانین شگرف ترمودینامیک، شیمی، زیست شناسی و سایر علوم طبیعی را مطالعه کنیم، همین انسان که هراری خردمند می نامدش مگر جزئی از این داستان خلقت و جهان هستی نیست؟ چگونه بینشی چنین شاهکار گونه، که به اظهار خود هراری جانشین خدا می تواند باشد از دل کوری و بی هدفی سر بر آورده است؟ اگر جهان کور بی هدف است، چگونه انسان که در قیاس با هستی ذره ای بیش نیست بینا و هدفمند و خردمند است؟

هراری ادراکات، برداشت و عقاید شخصی اش را به تمام بشریت تعمیم می دهد او می گوید جهان و هر چه در او است بی معنا است و قرار داد نوین از انسان ها می خواهد یا حکم می کند دست از معنی بردار! این قرار داد نوین که همانا قواعد و ضوابط حاکم بر عصر حاضر است فقط یک استثنا قائل است، جهان بی معنی است و ای انسان اگر تو به خود باور داشته باشی، و به جای خدایگان از هر نوع اش، خودت را بنشانی و انسان گرایی را مرام خود کنی، آنگاه تو می توانی به جهان بی هدف و بی معنی، معنی ببخشی، او دنیا را پوچ می بیند، و معتقد است که این انسان است که می تواند به هستی هویت بخشد:
“ انسانگرایی، این آئین انقلابی نوین، که طی سده های اخیر بر جهـان چـیره شـد، راه درمان را برای یک وجـود بی معنـا و بی قـانون، بـه مـا داد. این فرمان اولیۀ انسانگرایی به ما اسـت: بـرای یـک جهـان بی معنا، معنا بیافرین بدین ترتیب، محور انقلاب دینی مدرنیته نه کنار گذاشتن اعتقاد به خـدا، بلکـه به دست آوردن اعتقاد به انسانیت بود. این حاصل صدها سال کار دشوار بود. متفکـرین کتابهـا نوشـتند، هنرمنـدان شـعرها و سـمفونیها تصـنیف کردنـد، سیاسـتمداران قرادادها امضاء کردند و همۀ اینها بشریت را متقاعد کرد که انسانگرایی می توانــد به هستی معنا بخشد.”
البته قضاوت با خواننده است، اندیشیدم که جهان به این عظمت، جهان با این همه عجائب چگونه می تواند برای احراز هویت به انسان محتاج باشد، تنها این بخش از قصیده زیبای شیخ اجل سعدی در نقد این ادعا کفایت می نماید:

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

در گفتار ‘انقلاب انسان گرا’ هراری تمام هنجارهای اخلاقی را در پرتو قراردادنوین که بنا به استدلالات خودش در کتاب اولش، انسان خردمند، نام نظم خیالی بر آن نهاد چوب حراج می زند، او می گوید کاری را انجام بده که احساس خوبی به تو بدهد، این عبارت در نگاه اول خوب به نظر می رسد، توجه به ندای درون انسانی، ولی هراری که خود حتی معنی را نیز تلویحاً مردود می داند، همین عبارت معناگرا را دستمایه توجیه رفتارهای شنیع ای می کند که هر شخصی مرتکب آن شود، به جز لحظه ارتکاب که ممکن است لذتی آنی و زودگذر به او دست دهد، بلافاصله دچار عذاب وجدان می گردد، خیانت به همسر، همجنسگرایی، پایبند نبودن به بنیان خانواده، عدم التزام به رفتارهای اخلاقی، در صورتی که به کسی آسیب نرسانی، نه تنها نکوهیده نیست بلکه ارزش است، عجیب است، که هراری اینگونه قضاوت و استدلال می کند، آیا نمی توان در عصر پسامدرن زیست کرد ولی به اخلاقیات که حتی در نزد یک انسان خردمند بدون وابستگی دینی ارزشمنداند پایبند بود؟ درست است که هم اکنون در کلان شهرهای جهان انواع بزه، دزدی های نهانی، پولشویی و غیره به وفور مشاهده می شود، آیا علم و دانش و حتی مکتب انسانگرایی مد نظر هراری، به دلیل رواج بی رویه ناهنجاری های اجتماعی سر تسلیم فروده می آورد و حتی چند گام جلوتر، بنا به اقوال هراری مهر تأیید که چه، توصیه به رواج این ناهنجاری ها می کند؟ آیا اگر یک کشیش، یا یک شخص منتصب به یک دین و مذهب، یک مرام و یک مکتب، با دستاویز قرار دادن سفارشات مکتبش، با دوز کلک و حقه بازی عده ای را سرکیسه کند، بایستی اعمال او را به حساب آن دین، آن مذهب یا مکتب گذاشت؟ و از این طریق درصدد توجیه هنجارشکنی های اخلاقی برآمد؟
هراری در پایان بخش دوم کتاب سؤال عجیبی مطرح می کند:
“از خود سؤال کنید: مؤثرترین کشف، اختراع یا آفرینش قرن بیستم چه بود؟ این سؤال دشواری است، زیرا انتخاب از میان یک لیست بلند، شامل کشفیات علمی، مثل آنتی بیوتیک ها، اختراعات فنآوری، مثـل کامپیوترهـا، و آفرینشهـای عقیـدتی، مثـل فمینیسم، کار آسانی نیست. حالا باز از خود سؤال کنید: مـؤثرترین کشـف، ابـداع یـا آفرینش ادیان سنتی، مثل اسلام و مسیحیت در قرن بیستم چـه بـود؟ پاسـخ بـه این سؤال بسیار دشوار است، زیرا انتخاب چندانی وجود ندارد. آیـا کشیشـان، خاخامهـا و ملاها چه کشـفی در قـرن بیسـتم ارائـه دادنـد کـه قابـل قیـاس بـا آنتی بیوتیک هـا، کامپیوترها یا فمینیسم باشد؟ بعـد از تعمـق کـافی در مـورد این دو سـؤال، آیـا فکـر میکنید که تحـولات بـزرگ قـرن بیسـتم از کجـا سرچشـمه گرفتـه اسـت؟ از دولت اسلامی، یا از گوگل؟”
قصد قضاوت در خصوص ادیان یا فرقه های دینی نوظهور و ترویج دهنده خشونت زیر لوای دین همانند رفتارهای متوحشانه داعش و امثالهم در کار نیست ولی آیا هراری کارکرد ادیان را همانند کارکرد علوم و فناوری می داند؟ خوب اگر اینچنین است، دستاورد مسابقات ورزش قهرمانی چیست؟ دستاورد ادیبان و شعرا چیست؟ بدیهی است که کارکرد هر کدام در حوزه خودشان باید مورد ارزیابی قرار گیرند، مقایسه اینچنینی یووال نوح هراری نمی تواند مبنای صدور کارنامه عملکردی حوزه های متفاوت باشد.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت دوم)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری (قسمت دوم)
شناسه خبر : 2228 | تاریخ انتشار : ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۹ | تعداد دیدگاه : 0 |

اندکی بعد از پیدایش و شکل گیری زمین در ۴/۵ میلیارد سال پیش، سیاره میزبان گونه های مختلفی از جانداران بوده است، بستر زمین، خشکی ها، دشت ها و جنگلها، کوهستان های سربه فلک کشیده، اعماق تاریک اقیانوس ها، دریاها، رودخانه ها، و همچنین پهنه گستره آسمان ها همگی منزل و مأوای جانوران، خزندگان و […]

اندکی بعد از پیدایش و شکل گیری زمین در ۴/۵ میلیارد سال پیش، سیاره میزبان گونه های مختلفی از جانداران بوده است، بستر زمین، خشکی ها، دشت ها و جنگلها، کوهستان های سربه فلک کشیده، اعماق تاریک اقیانوس ها، دریاها، رودخانه ها، و همچنین پهنه گستره آسمان ها همگی منزل و مأوای جانوران، خزندگان و پرندگان متنوعی بوده و هستند. در طول ادوار مختلف زمین شناسی، از رانش خشکی ها، زمین لرزه ها و آتشفشان های مهیب و انواع تحولات طبیعی زمین گرفته تا برخورد شهاب سنگها، همگی دست به دست هم دادند تا امروز ما فقط شاهد زیست گونه های محدود باقی مانده از کلکسیون جانداران اولیه باشیم. بعد از مقدمه طویل کتاب، یووال نوح هراری در بخش نخست کتاب، گناه انقراض عمده جانداران را به گردن انسان خردمند می اندازد، گرچه در طول تاریخ حیات بشر، این موجود دو پا، باعث و بانی انقراض حیواناتی بوده، و بعد از پیدایش و گسترش عصر کشاورزی و حیطه بندی محیط زیست، و خصوصاً بعد از انقلاب صنعتی، انسان بیشترین دستکاری را در زیست کره داشته است، ولی آیا شکار چند بوفالو و ماموت و دایناسور توسط انسان اولیه را می توان دلیل مجرم شناختن او در پرونده انقراض برخی جانوران و تغییر عمده در خانواده جانوران زمین منزل دانست، اگر گناهی در کار باشد این گناه به گردن انسان متمدن و به اصطلاح خردمند امروزی است نه نیاکان اولیه او. بلی، آدمی، به دلیل قدرت تفکر، و خردورزیش، سلطان بلامنازع سیاره است، و گرچه نیروی جسمی اش با خیلی جانوران اصلاً قابل قیاس نباشد، ولی قدرت حاصل از مغزش او را به جایگاه سلطانی رسانده است، تکثیر حیوانات اهلی، حیواناتی که منبع تغذیه انسانند، آن هم تکثیری ماشین پایه و صنعتی، از جمله موارد وزین در پرونده بشر است، حال اگر این تکثیر تأثیری مخرب بر محیط زیست داشته یا خیر که قطعاً داشته، خود موضوعی مستقل است و این پرونده را نمی توان صراحتاً با انقراض گونه های جانداران، بویژه عظیم الجثه های خشکی و زیست آبی گره زد. گسترش شهر نشینی، سر برآوردن کارخانجات در اقصی نقاط عالم، پا نهادن بشر در نقاطی که تا همین دیروز بِکر بودند و زیستگاه جانوران وحشی متعدد، و شکار بی رویه چهارپایان، پرندگان و حتی جانوران غیر قابل خوردن توسط انسان شکارگر خوراک جو ضربه جبران ناپذیری به حیات وحش زده است، و حداقل اثر این تجاوز به محیط زیست این جانوران، تنگ تر شدن قلمرو حیات آنان بوده است، تا جایی که حتی جانوران مقیم نقاط قطبی نیز از این دستبرد و تجاوز در امان نبوده اند، روانه سازی پساب های صنعتی و شهری نشت بی اندازه نفت از نفتکش ها و سکوهای نفتی به دریاها و رودخانه ها و اثر آن بر محیط زیست آبزیان نیز نباید از نظر دور داشت.

احساسات و عواطف و امیال، پارامترهای مشترک بین انسان و جانوران، چه پستانداران، چه تخم گذاران، خصوصاً احساسات و عواطف مادر فرزندی، هراری، در گفتار ‘موجودات زنده الگوریتم هستند’ به زیبایی و شیوایی تمام رفتار انسان ها با جاندارانی که انسان خردمند به آنها به عنوان منابع غذایی نگاه می کند و برای پروار کردن آنها، و تکثیر و ازدیادشان بدترین بلاهای روحی روانی را از طریق پرورش صنعتی بر سر این حیوانات زبان بسته می آورد به تصویر می کشد، بارورکردن حیوانات برای ازدیاد آمار، حبس در قفسه هایی با حداقل ابعاد، جداسازی نوزادان در کوتاه ترین زمان ممکن بعد از تولد از مادرشان، ظلمی که هم به نوزادان جانوران و هم به مادران شان روا می دارد، قصه ای تلخ و غم انگیز است، هراری با یک نگاه احساسی قصه غم انگیز جانوران پرورشی را به تصویر می کشد و از سرکوب عواطف آنها سخن می گوید که همگی از منظر و دریچه عواطف قابل قبولند، ولی نگاه ایشان از سر دلسوزی فقط به قربانیان، همان جانداران زبان بسته است، سؤالی که مطرح است و از دید نکته سنج و تیزبین هراری شاید پنهان مانده است، قربانیان رده بعدی است، خود انسان، آیا انسانی که از منابع پروتوئینی محصول از گوشت این جانداران است، تغذیه می کند، خود دچار تغییرات هرمونی نمی گردد؟ آیا آن سرکوب عواطف و احساسات جانوران تأثیری بر شیمی و ترکیب گوشت آنان نخواهد داشت؟ از نظر خوی انسانی، مهر و محبت و عواطف، یک انسان روستایی که از گوشت گاو و گوسفندی که در نهایت آزادی پرورش یافته و آزادانه در چراگاه ها تغذیه کرده، نوزادانشان از ابتدا تا پایان دوره نیاز یک گوساله یا بره در کنار مادرشان پرورش و رشد یافته اند، با انسانی که فقط از گوشت ها و محصولات پروتوئینی حاصل از صنایع کاملاً مدرن استحصال شده، جانورانی که تمام عواطف و احساسات ذاتی اشان نادیده گرفته شده و بی رحمانه سرکوب شده، یکسان خواهد بود؟ سؤالی که شاید نیاز به کار تحقیقاتی سنگینی داشته باشد.
حال بیایید کره زمین را، از آغاز و پیدایش حیات، بدون انسان مجسم کنید، با این فرض، زیست کره اکنون چگونه بود؟ جنگل ها، رودخانه ها، مراتع در چه وضعی بودند؟ کدام گونه از جانوران منقرض شده بودند و کدام گونه دوام و بقا داشت؟ حیوانات اهلی شده کنونی در چه شرایطی بسر می بردند؟ و مهمتر از همه سلطان زمین کدام جاندار می بود؟ سؤالاتی که از دید یووال نوح هراری پنهان مانده اند و بر اساس این گونه سؤالات می توان کتب متعدد و فیلم های علمی تخیلی هیجان انگیزی تهیه کرد.
یووال نوح هراری آغاز رفتار بیرحمانه انسان خردمند با حیوانات اهلی را از زمان آغاز انقلاب کشاورزی می داند، ادیان مروج خداپرستی، که در دوره توسعه کشاورزی بروز و ظهور کردند، از دیدگاه نویسنده عامل اصلی این رفتارهای سبعانه انسان نسبت به حیوانات اهلی است. او صحنه قربانی کردن حیوانات در معابد باستانی اورشلیم را همانند یک فیلمنامه نویس به تصویر می کشد و در ادامه می نویسد:
“در جهـان خداپرست تمامی موجودیتهای غیر انسان خاموش قلمداد می شـدند. در نتیجه شـما دیگر نمی توانستید با درختها و حیوانات صحبت کنید. پس وقتی بخواهید که درخت به شما میوۀ بیشتری بدهد، یا گاو شیر بیشـتری بدهـد، ابـر بـاران بیشـتری ببـارد، و ملخها از محصولات زراعی شما دور باشند، چه کار خواهید کرد؟ اینجا بود که خدایان وارد صحنه می شدند. آنها وعدۀ باران، حاصلخیزی و حمایت از انسان را می دادند، به این شرط که متقابلاً چـیزی از انسـانها بگیرنـد. این اسـاس معاملـۀ کشـاورزی بـود. خدایان محصولات مزرعه را افزون می کنند و از آنها حفـاظت می کردنـد، و انسـانها هم در مقابل می بایست آن محصولات را با خدایان تقسیم کنند. این معامله به نفع هر دو طرف بود و این محیط زیست بود که بهای آن را می پرداخت”، غافل از اینکه مصرف کننده اصلی گوشت قربانی، همانگونه که خود هراری می نویسد، همان انسان خردمند است نه خدایان، چه خدایان از نوع سنگ و آتش، و چه ایزد قادر متعال. حال این پرسش مطرح است، گناه این سبعیت، که در عصر حاضر به اوج رسیده، گردن خدایان است یا خود انسان؟ آیا در جوامع خدا ناباور، اینگونه رفتارهای ماشینی با حیوانات صورت نمی گیرد؟ آیا اگر در جوامع بشری، دین و مذهبی پدید نمی آمد، پرورش و کشتار صنعتی برای پر کردن شکم انسان همه چیز خوار صورت نمی گرفت؟ لذا، به این سادگی نمی توان این گناه محتوم انسان را به گردن خدایان، چه از نوع بتان، چه از نوع الهه های یونان و چه ایزد قادر متعال انداخت، گناه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری.
تسلط بشر ، انسان خردمند بر دانش و جِلوس او بر اریکه قدرت دانش و علم و تکنولوژی، او را از خیلی از اوهام و خرافات رهایی بخشید، دیگر انسان همانند قرون وسطی و ماقبل آن برای رهایی از شر بلایا مصیبت ها و گرفتاری ها به نیروهای غیر واقعی و خدایان خود ساخته پناه نمی برد، البته این پندار خللی در خداباوری و نیروی خالق ایجاد نخواهد کرد، بلکه بساط رمالان و ساحران و جادوگرانی که از باورهای عمیق مردم نهایت بهره را می برند برمی چیند، اینکه می گوییم در اعصار و قرون گذشته، منظور آغاز نهضت برچیده شدن این مکاره هاست، گو اینکه همین امروز، در عصر اتم و کوارک و فضا و علوم ارتباطات و نانو تکنولوژی، هستند رمالان و مکاران که به لطایف الحیل خون مردمان ساده اندیشه را به شیشه می کنند.

هراری می گوید، زمانی شکارگران خوراک جو، زارعین و برزگران و کشاورزان، برای صید بهتر، محصول بهتر و بیشتر دست به دامان حیوانات، چهارپایان خدمت گذار، و خدایان متنوع می شدند، و از پانصد سال پیش به این سوی، دیگر انسان خردمند برای خوشبختی و کاموری شریکی را بر نمی تابد، و متکی به دانش و خرد خویش است، گرچه هراری می گوید انسان به دنبال جایگاه خدایی است ولی او بدرستی موضوع را وامی کاود، و وابستگی انسان را به خالق از استثناآت می داند، چه اینکه می دانیم، آیزاک نیوتن که از بنیان گذاران نهضت علوم جدیده است، همو که برخورد سیبی افتان از درختی به سرش، شوک عظیمی به وارد نمود، و از دلِ افکارش، شاهکاری را آفرید که کلید ورود بشر به فضا و علم جدید نجوم و قوانین مربوطه گردید، خود دینداری متعصب بود و بیشتر اوقاتش، بیش از اینکه به کتاب “اصول ریاضی فلسفه طبیعی” بپردازد، صرف مطالعه کتاب مقدس می کرد و اخلاف او در آغاز قرن بیستم، همانند آلبرت انیشتین، با ابداعات علمی خارق العاده اشان هیچگاه از دینداری و خداباوری ذره ای پا پس نکشیدند، این پانصد سال تنهایی مد نظر هراری نه تنها خوف انگیز نیست بلکه بسیار میمون و مبارک است.
هراری گاهی بارقه های انسانی و احساسات را درون خواننده به غلیان واداشته و به تحسین می کشاند ، آنجا که به زیبایی می نویسد:
“ایالات متحده بسیار قدرتمندتر از افغانستان است؛ آیا این به معنـای این است که زندگی آمریکاییها ارزش ذاتی والاتری از زندگی افغانیها دارد؟ زندگی آمریکاییها عملاً ارزشمندتر ارزیابی می شود. یک آمریکـایی معمـولی، در مقایسه با یک افغانی معمولی، منابع بسیار بیشتری را برای آموزش، بهداشت و امنیت به خود اختصاص می دهد. کشتن یک شهروند آمریکایی توجه جهانی بسـیار بیشـتری را، در مقایسه با کشتن یک شهروند افغانی، به خود معطوف می کنـد. امـا همـه این را می دانند که این تنها حاصل یک موازنۀ قدرت ناعادلانۀ جغرافیـایی، سیاسـی اسـت. ممکن است افغانستان قدرت بسیار کمتری از ایالات متحده داشته باشد، امـا زنـدگی یک کودک در کوهستان های تورابورا دقیقاً به انـدازۀ زنـدگی یـک کـودک در بورلی هیلز ارزشمند است”. یووال، نه تنها با برخورد سبعانه با حیوانات برای تهیه خوراک معترض است بلکه با کمال شجاعت، نسبت به تبعیض انسانی نیز فریاد بر می آورد و دادخواهی می کند، اما در ادامه می گوید شاید برخورد نامهربانانه انسان با حیوانات و به زنجیر کشیدن آنان و تکثیر ماشین گونه دام و طیور از این عقیده بر می خیزد و نشأت می گیرد که انسان می پندارد حیوانات، گاوان و خوکان و مرغان فاقد روح و روان اند، لذا ظلم به آنان جایز و روا است، و حتی مخالفت موحدان و دینداران با نظریه تکامل را ناشی از این پندار می بیند!!! خواننده مبهوت می ماند این نتیجه گیری را چگونه با آن نوشته های عاطفی اش تطابق دهد.
هراری ظاهراً اعتقاد راسخی به نظریه انتخاب طبیعی و بویژه نظریه تکامل چالز داروین دارد و از اقبال نظریه نسبیت و مکانیک کوانتوم در فیزیک و عدم اقبال چشم گیر نظریه تکامل به خروش می آید و عدم اقبال این نظریه زیست شناسی را از گناهان دینمداران و خداپرستان می بیند:
“چرا نظریۀ تکامل تا به این حد احساسات بسیاری را جریحه دار می کند، در حالی که کسـی اهمیت چنـدانی بـه نظریـۀ نسـبیت یـا مکانیـک کوانتـوم نمی دهـد؟ چـرا سیاستمداران طلب نمی کنند که کودکان در بارۀ نظریات دیگـر، مثـل مـاده، انـرژی، فضا و زمان آمـوزش ببیننـد؟ بـا این همـه، نظریـات داروین، در مقایسـه بـا نظریـات دیوانه وار آینشتاین و ورنر هایزنبرگ، در نظر اول، بسیار کمتر تهدید آمـیز می نمایـد. نظریۀ تکامل بر پایۀ اصول بقای تطابق پذیرترینها استوار است، که نظـریه ای سـاده و روشن است اگر نگویم پیش پا افتـاده. امـا در عـوض، نظریـۀ نسـبیت و مکانیـک کوانتوم می گوید که زمان و فضارا طوری می توانیم بپیچانیم و ادعا کـنیم کـه هسـتی میتواند از درون نیستی ظهور کند، و این که یـک گربـه می توانـد همزمـان هم زنـده باشد و هم مرده. این نظریات عقل سلیم را به استهزاء می گیرند، اما کسی به این فکـر نمی افتد که محصلین را از این نظرات گستاخانه بر حذر دارد. چرا؟”، هراری این مطالب را به عنوان مظلومیت نظریه داروین ابراز می دارد و معتقد است:
“نظریۀ نسبیت کسی را عصبانی نمی کند، زیرا با باورهای مقدس ما منافات نـدارد. اکثر مردم ذره ای هم به این بها نمی دهند که فضا و زمان نسبی هستند یا مطلق. اگــر فکرش را بکنید، می توان فضا و زمان را خم کرد. بسیار خب. بفرمائید خمشـان کنیـد. چرا من باید به این اهمیتی بدهم؟ اما از طرف دیگـر داروین روح مـا را از مـا گـرفت. این، نه تنها مسیحیان و مسلمانان متـدین را بـه وحشـت می انـدازد، بلکـه همچـنین احساسات بسیاری از مردم غیر مذهبی را هم جریحه دار می کنـد، زیـرا اینهـا، بـا این وجود باور دارند که هر انسانی دارای یک ذات فردی جاوید است، که در طول زنــدگی تغییر نخواهد کرد و حتی مرگ هم نمی تواند آن را از آنها بگیرد”، این دو نظریه در دو حوزه متفاوت یکی فیزیک و دیگری زیست شناسی از نظریه های مطرح در جوامع علمی و دانشگاهی هستند، اینکه یکی مقبولیت چشمگیر دارد یکی نه را به گردن اعتقادات مذهبی و خداپرستانه بیاندازیم، ظلمی به اندیشمندان و دانشمندان کرده ایم، اگر یک نظریه دارای چهارچوب علمی مدقن و محکم باشد، حتی اگر با برخی باورهای دینی هم سازگار نباشد، خود جایگاهش را در حیطه علم و دانش خواهد یافت، و در صورت عدم تطابق کامل با باورهای دینی، روحانیون و علمای دینی گرچه ممکن است در ابتدا مقاومت نشان دهند، ولی در نهایت آنان را به تکاپو خواهد انداخت تا تفسیرهایی مدرن از اعتقادات و باورها بیابند، و نه تنها روحانیون بلکه حتی دانشمندان دیندار و خدا باور نیز نظریه مدقن علمی رد نمی کنند بلکه مروری بر باورهای خود خواهند داشت، کما اینکه آینشتان یهودی متعصب نیز در قضیه اصل “عدم قطعیت هایزنبرگ” چنین نمود.

ابعاد وجودی انسان آنقدر پیچیده و در هم تنیده است که تاکنون بشر به همه رموز آن پی نبرده و به نظر نمی رسد به زودی پاسخی روشن و مستدل بر اساس اصول علمی برای سؤالات متعدد در خصوص ذهن، ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخوداگاه، فرایند خواب و رؤیا و پدیده هایی مانند ترس، عشق، نگرانی و امثالهم بیابد. روح چیست؟ آیا واقعاً روح وجود دارد؟ بلی یا خیر، اگر بلی، در کجای کالبد ما قرار دارد و اصول عملکردی آن چیست،؟ اگر خیر، پس شواهد و قرائنی که دلالت بر موجودیت آن هستند را چه کنیم؟ آیا خواب و رؤیا به روح مرتبط است؟ هیپنوتیسم با جسم سروکار دارد یا به دنیای ارواح مرتبط است؟ از این قبیل پرسش ها بسیارند، و پاسخ هایی نیز. هراری در گفتار ‘ معادله زندگی’ روح، ذهن و ضمایر آگاه و ناخودآگاه را به چالش می کشد، او با تشریح فرایندهای حسگر و عملگری، مانند فرایند دیدن و ارسال سیگنال از چشم به مغز، تحریک و کنش نورون ها در مغز، صدور فرمان از طریق اعصاب به غدد آدرنال و ترشح آدرنالین‌ جهت فرار یا مواجهه با خطر، به دنبال فرایندی مشابه برای حالات روحی و روانی است، این چالش، البته چالشی منطقی است، ولی اگر فراینده مشخصی برای عملکرد ذهن و روح نیافتیم، می توان صورت مسئله را به کل پاک نمود؟ هراری می گوید هیچ مقاله علمی با پایه و اساس محکمی در ژورنالهای معتبر در خصوص روح، ذهن و حتی خدا و مسائل مرتبط نیافته است!!!، عجیب است، در دانشگاه ها و موسسات معتبر جهان، دانشکده های بسیاری هستند که هم در این زمینه ها دوره های آکادمیک برگزار می شود و هم کارهای تحقیقاتی پیشرفته زیادی صورت می پذیرد که در نشریات تخصصی مربوطه منتشر می شوند، بدیهی است که عده ای با نظریات علمی روانشناسی و الهیات مطرح در دانشگاه ها مخالف باشند، ولی وجود مخالف دلیل رد کامل این نظریات و یافته های علمی مربوطه نخواهد بود. هراری می نویسد:
“روح هم دچار همین سرنوشت شد. انسانها طی هزاران سال گمان می کردند که تمامی رفتار و تصمیمات ما از روح ما سرچشمه می گیرد. اما در فقدان شـواهد تأییـد کننده و درعوض، وجود انبوهی ازنظریه های مفصلِ مخالف، علوم زیستی فرضیۀروح را کنار گذاشتند. اگر چه افـراد، زیست شناسـان و دکترهـای بسـیاری بـه روح اعتقـاد دارند، اما هرگز چیزی در مجلات جدی علمی راجع به آن نمی نویسند. شاید ذهن هم، به همراه اتر، روح و خدا، باید به زبـاله دانی علم بپیونـدد؟ “.
اگر قرار بود با تمام نظریه های علمی در طول تاریخ علم، مطابق با استدلال هراری رفتار می شد، اکنون علم و دانش چه سرنوشتی می داشت و اصلاً دستاوردهایی کنونی بشر وجود داشتند؟
انسان خردمند، به یمن موهبت اندیشه و قدرت تفکر تسلطی انکار ناپذیر بر سیاره یافته است، انسانی که از نظر جسمی از بسیاری از جانوران دیگر ضعیف تر است، این تسلط، نتیجه آن انقلاب کشاورزی یا این انقلاب علمی صنعتی نیست، بلکه حاصل قدرت ذاتی اندیشه ورزی و توانمندی در حل مسئله است. در بخش اول کتاب انسانه خداگونه، نمونه های زیادی از آزمایشات علمی روانشناسانه انسان بر روی حیوانات ذکر شده است، مطالعه رفتار شناسانه بر روی موش ها، میمون ها، و پرندگان و آبزیان، آزمایشاتی برای شناسایی پاسخ دارویی، کشف داروی جدید، و یا مطالعه پاسخ عاطفی، هیجانی و احساسی حیوانات مقابل رخدادهای مختلف.

دو موش یکی در یک قفس کوچک به اندازه اندام آن موش، در مجاورت موشی دیگر در قفسی بزرگتر، مطالعه ای جهت بررسی حس دلسوزی و هم نوع دوستی این حیوان در مرحله اول، و در مرحله دوم قطعه شکلاتی در اختیار موش محبوس در قفس بزرگتر. موش ها رفتار عاطفی و حس دلسوزی و تلاش برای رهایی موش محبوس در قفس کوچک و همچنین تقسیم شکلات با هم نوع را بخوبی بروز دادند، حال آیا ترتیب دهندگان آزمایش این رفتار مورد انتظار از موش را به جامعه انسانی تعمیم دادند؟ به نظر می رسد باید از موش ها این رفتارها را نیز یاد بگیریم، جوامع مرفع و متمول، به فکر هم نوعان گرسنه خود هستند؟ یا نه تنها به این فکر نیستند بلکه به هر طریقی شده به فکر پر کردن خزانه خود و غارت همسایگانند، غارت و چپاول بیداد می کند، و فریاد انساندوستانه افرادی نظیر هراری،… یغمایی جندقی می فرمایند:

ما خراب غم و خم‌خانه ز می آباد است
ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است
خیز و از شعله می آتش نمرود افروز
خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است
سیل کُهسار خم از میکده در شهر افتاد
وای بر خانه پرهیز که بی بنیاد است
بجز از تاک که شد محترم از حرمت می
زادگان را همه فخر از شرف اجداد است
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جائی نرسد فریاد است
گفته‌ای نیست گرفتار مرا آزادی
نه که هر کس که گرفتار تو شد آزاد است
چشم زاهد بشناسائی سِرّ رخ و زلف
دیدن روز و شب و اعمی مادر زاد است
گفتمش خسرو شیرین که ای دل بنمود
کانکه در عهد من این کوه کَنَد فرهاد است
هر که یغما شنود ناله‌ی گرمم گوید
آهن سرد چه کوبی دلش از فولاد است.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری(قسمت اول)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، نوشته یووال نوح هراری(قسمت اول)
شناسه خبر : 2198 | تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۷ | تعداد دیدگاه : 0 |

یووال نوح هراری کتاب انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر، را در سال ۲۰۱۱ به زبان عبری منتشر کرد، این کتاب در سال ۲۰۱۴ به انگلیسی ترجمه و منتشر گردید. در کتاب مذکور هراری، به صورت مختصر پیدایش عالم را از انفجار بزرگ در ۱۳/۵ میلیارد سال پیش شرح می دهد تا شکل گیری زمین در […]

یووال نوح هراری کتاب انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر، را در سال ۲۰۱۱ به زبان عبری منتشر کرد، این کتاب در سال ۲۰۱۴ به انگلیسی ترجمه و منتشر گردید. در کتاب مذکور هراری، به صورت مختصر پیدایش عالم را از انفجار بزرگ در ۱۳/۵ میلیارد سال پیش شرح می دهد تا شکل گیری زمین در منظومه شمسی و آغاز حیات در این سیاره. از گونه اولیه انسان که از دیدگاه او از پدر و مادری میمون زاده شده داستان و تاریخ بشر را شرح می دهد تا به انسان خردمند اکنونی می رسد. وی تاریخ بشر را به چهار بخش تقسیم می‌کند، انقلاب شناختی، انقلاب کشاورزی، وحدت انسان‌ها و انقلاب علمی و‌صنعتی، در خلال شرح ماجراهای زندگی تاریخی انسان، هراری در هر برهه تاریخی سعی دارد بر اساس نشانه ها و برون یابی به سمت آینده از کنش های رفتاری در جوامع بشری، برهه و دوران بعدی را پیش بینی کند، با وجود مستندات تاریخ نگاری، تا عصر حاضر، این کار آینده نگاری (آینده ای که هم اکنون گذشته یا زمان حال محسوب می گردد) برای جناب هراری چندان مشکل نبوده، وی می توانست به پیش دستی در هر برهه، پیش بینی خود را منطبق با واقعیتات برهه آینده نماید، همانند سعی و تلاش در حل مسئله ای که حل و پاسخ آن در صفحات بعدی در دسترسمان باشد. این راهبرد و استراتژی الگو مانند هراری در کتاب انسان خردمند، هنگامی که به عصر حاضر می رسد، هم ذهن نویسنده و هم خواننده را به پیش بینی و آینده پژوهی تاریخ پیش رو، آینده انسان وا می دارد، این قلقلک ذهنی، هراری را به سمت تحریر و تدوین کتاب بعدی اش، با عنوان “انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا” ، یا Homo Deus کشانده است، کتابی که در سال ۲۰۱۵ به زبان عبری و یک سال بعد، یعنی ۲۰۱۶ به زبان انگلیسی منتشر گردید، نسخه فارسی کتاب به صورت رسمی با ترجمه زهرا عالی و نسخه کامل تر ولی غیر رسمی با ترجمه نیک گرگین، مترجم کتاب اول هراری در سال ۱۳۹۷ منتشر شده است، چون که نقد کتاب اول بر اساس ترجمه نیک گرگین انجام گرفت، مبنای این نقد و تحلیل نیز بر اساس ترجمه ایشان صورت گرفته است.
این کتاب نیز همانند کتاب نخست، کتابی جذاب است و اگر خواننده علاقه مند کتاب را آغاز کند، ترغیب می شود با اشتیاق تمام آن را به پایان رساند.
موضوعات مطروحه در کتاب، مواردی است که مربوط به سرنوشت آتی جوامع است، و چون نویسنده تلاش داشته با استدلالات تاریخی و منطقی آینده بشر را پیش بینی و شرح دهد، آینده ای که در راه است، لذا از این منظر کتاب قابل نقد خواهد بود، مضاف بر اینکه هراری بعضاً سوگیری ها خود را نیز در این پیش بینی ها دخیل نموده است.
در این کتاب ابتدا میز کار و بوم نقاشی (Canvas) بشر با پایه هایی مبتنی بر زمان گذشته و حال برای تصویر سازی آینده با عنوان ‘دستور کار انسانی جدید’ تشریح شده است، و در ادامه در سه بخش، با عناوین: “انسان خردمند دنیا را تسخیر میکند” ، “انسان خردمند به دنیا معنا می دهد” و “انسان خردمند کنترل را از دست می دهد”، کتاب را به پیش برده است.
در قسمت نخست، هراری به زیبایی مصائب بشریت از ابتدا تا عصر حاضر را در سه موضوع قحطی، طاعون و جنگ کلاسه بندی کرده است، قحطی، بلایی که در اعصار مختلف گریبانگیر جوامع بوده است و این مصیبت به تنهایی در مقاطعی کمر انسان را با خاک آشنا کرده، قحطی بلایی که از دریچه تغذیه و نیاز انسان به انرژی و کالری لازم جهت ادامه حیات وارد حیطه زیست انسانی می گردد. طاعون، بیماری واگیرداری که نوع بشر بیشترین آسیب را در طول ادوار از آن دیده است، هراری این بیماری را به عنوان نماینده تمام بیماری های واگیر دار معرفی می نماید. جنگ، درگیری های فیزیکی بین افراد، جوامع، امپراتوری ها و کشورها، این بلا از هنگامی که انسان به معرفت خودشناسی نائل گشت، از زمان ظهور مالکیت، مرزبندی های جغرافیایی دامنگیر انسان بوده است، بعد از گسترش عصر و دوره کشاورزی، که مالکیت معنی و مفهوم گسترده تری به خود گرفت، جنگ و جدل، لشکر کشی و کشورگشایی نیز وسعت بیشتری پیدا کرد.
هراری در قسمت اول اطلاعات جالب و هیجان انگیزی ارائه نموده است، در هر سه مورد قحطی، طاعون و جنگ، آمار مقایسه ای جذابی را در اختیار خوانندگانش قرار می دهد. اطلاعات و داده های آماری از دوران مختلف تا عصر حاضر. در مورد جنگ، کتاب جذابیت بسیار دارد، خصوص در مورد پیدایش تروریسم و نقش آن در دوره معاصر، دیدگاهی تحلیلی که شاید برای بسیاری از خوانندگان تازگی داشته باشد، به عنوان نمونه هراری می نویسد:

“تروریستها معمولاً نه توانایی شکست ارتشی را دارند و نه قدرت اشغال کشــوری را، و نه نیروی تخریب کامل شهرها را دارند. در حالی که چاقی و بیماریهـای ناشـی از آن در سال ۲۰۱۰جان نزدیک به ۳ میلیون نفر را گرفت، تروریستها در مجمـوع ۷۶۹۷ نفر را در سراسر دنیا به قتل رساندند، که اکثرشان در کشورهای روبه رشد اتفاق افتاد. کوکاکولا برای یک آمریکایی یـا اروپـایی معمـولی خطـری بسـیار کشـنده تر از القاعده محسوب می شود. تروریستها به مگسی میمانند که سعی میکنند یک مغازۀ چینی را تخریب کند. این مگس بقدری ضعیف است که قادر نیست یک فنجان چای را از جا بلند کند. پس بدنبال گاو نری میگردد تا در گوشش وز وز کند. گاو نـر بـا وحشـت و عصـبانیت بـه اطراف میدود و مغازۀ چینی را تخریب میکند. این همان چیزی است کـه طی دهـۀ گذشته در خاور میانه اتفاق افتـاد. بنیادگرایـان اسـلامی هرگـز نمیتوانسـتند صـدام حسین را به تنهایی سرنگون کنند. آنها بجـای این کـار آمریکـا را از طریـق حملات یازده سپتامبر درگیر ماجرا کردند و آمریکا هم مغازۀ خاور میانه را برایشـان تخـریب کرد. حالا آنها بر فراز آوارها شکوفا میشوند. تروریستها به تنهایی بسیار ضعیفتر از آنند تا بتوانند ما را به قرون وسطی بکشانند و قانون جنگل را دوبـاره مسـتقر سـازند. آنها شاید ما را تحریک کنند، اما در خاتمه، همه چیز بستگی به واکنش ما دارد. اگـر قانون جنگل دوباره مستقر شود، تروریستها مقصر نیستند». این تحلیل در نوع خود تحلیلی نزدیک به واقعیت می باشد، حال پشت پرده سیاست چه باشد و سناریوهای مخفی از سوی قدرت های اقتصادی و سیاسی به گونه ای خاص ماجرا را پیش می برند، آیا نظریه توطئه حاکم است یا خیر، چیزی است که آینده بر همگان روشن خواهد شد.
در بحث بیماری های واگیردار به نظر می رسد هراری در ابتدا قدری تعجیل کرده باشد، در این خصوص می نگارد:
«صرفنظر از تلفات وحشتناک ایدز و علیرغم آنکه بیماریهای عفونی، مثل مالاریا، با ثبات یافتن خود، جـان میلیونهـا نفـر را سـالانه میگرفتنـد، امـروزه بیماریهـای همه گیر، در مقایسه با سده های گذشته، تهدیـدات بسـیار کوچکـتری بـرای سـلامتی انسان به حساب می آیند. اکثریت عظیم مردم از بیماریهای غیر عفونی، مثل سـرطان و بیماری قلبی، یـا به سـادگی در اثـر کهـولت می میرنـد»، اگر تاریخ نگارش این کتاب بعد از بیماری و بلای جهانگیر (Pandemic ) کووید ۱۹ از خانواده ویروس تاجدار (کرونا) می بود، شاید هراری در این اظهار نظر قدری محتاط تر عمل می کرد، گر چه به رغم این مطلب امیدوارکننده در جای دیگری مطلب منطقی تری بیان می دارد:
«بسیاری از مردم نگرانند که شاید این فقط یک پیروزی موقتی باشد و ممکن است یکی از پسر عموهای ناشناختۀ مرگ سیاه، اکنون در گوشهای به انتظار نشسـته باشـد. هیچکس نمیتواند تضمن کند که طاعون برنخواهد گشت، اما ما دلایل خوبی داریم تا تصور کنیم که دکترها در مسابقه با میکروبها سریعتر میدوند. بیماریهـای عفـونی جدید عمدتاً حاصل وجـود امکـان جهش هـایی در ژنومهـای باکتریهـا هسـتند. این جهش ها به باکتریها این امکان را میدهند تا از حیوانـات بـه انسـانها بپرنـد تـا بـر وضعیت خود ایمنی بدن آنها غلبه کنند، یا در مقابل داروهایی مثـل آنتی بیوتیکهـا مقاوم شوند. چنین جهش هایی شاید امروزه صورت می گیرند و بدلیل تأثیر انسـان بـر محیط زیست، سریعتر از گذشته انتشار می یابند.اما باکتریها در مسابقه با علم پزشکی نهایتاً اسیر بازی کور سرنوشت هستند»، این بیان بیشتر به واقعیت نزدیک است.
‘آخرین روزهای مرگ’ ، هراری تحت این عنوان به موضوع طول عمر و زندگی جاوید می پردازد، پیشرفت های علم پزشکی و ژنتیک و به خدمت گیری فناوری های پیشرفته در حوزه درمان، این امید را به وجود آورده که بشر در آینده به طول عمر بیشتر بیاندیشد، عمده علل مرگ و میر در عصر حاضر نارسایی قلبی عروقی، رخنه میکروب ها و ویروس ها در بدن، مشکلات کبدی، سرطان و فرسودگی اندام های اساسی بدن است، که علم پزشکی برای همه اینها و سایر مشکلات بدنی یا راه حل دارد یا در حال تحقیقات برای یافتن راه درمان هستند، در مقولات روحی روانی نیز که نویسنده در این گفتار به آن نپرداخته است، روانشناسان و روان درمانگران برنامه های جامعی دارند، بلی، با این روند، می توان امیدوار بود که همانطور که هراری بیان داشته، همانگونه که در حال حاضر امید به زندگی از ۴۰ یا ۵۰ سال در گذشته به ۷۰ تا ۹۰ سال در حال حاضر رسیده، در سال ۲۰۵۰ هم امید به زندگی به نزدیک ۱۵۰ سال برسد، هراری بیان می کند امید به زندگی جاویدان تا سال ۲۱۰۰ قابل انتظار نخواهد بود، و حتی افرایش دو برابری امید به زندگی نیز امری سهل الوصول نیست:
«گمان شخصی من بر این است که امید به جوانی ازلی در قرن بیست و یکم یک امیـد واهی است و کسانی که آن را جدی میگیرند بـا سـرخوردگی تلخی مواجـه خواهنـد شد. زندگی کردن با این حقیقت که روزی خواهیم مرد آسان نیسـت، امـا اعتقـاد بـه زندگی جاوید و اثبات بی اساس بودن بعد از آن ما را دچار سرخوردگی خواهد کرد».
ادعای هراری مبنی صعب الوصولی افرایش طول عمر و جاودانگی به نظر می رسد ادعای بجا و منطقی باشد ولی دلایل ایشان قانع کننده نیستند، روند کند پیشرفت علمی و سختی پذیرش عمر دراز به تنهایی دلایل قانع کننده ای برای این کم امیدی نخواهند بود، هراری فقط به جنبه سلامت جسمی و مریضی های معمول اشارت دارد، حال اینکه منشأ مرگ و میر، با همان دلایل هراری، جای دیگری نهفته است، رعایت بهداشت فردی و مراقبت های منظم پزشکی، به تنهایی کار ساز نیستند، امروزه سبک زندگی، تغذیه، ورزش و فعالیت فیزیکی از کلیدی ترین رموز سلامت اند که هر فرد باید پروتکل های مربوطه را در این زمینه ها رعایت کند، در کنار این موضوعات، همه رموز افزایش طول عمر و امید به زندگی در قلمرو فردی نخواهند بود، تولیدات صنعتی مواد غذایی، استفاده از مواد مصنوعی و غیر طبیعی در اغذیه و استفاده بی رویه از هرمون های رشد در منابع پروتوئینی، ماکیان و دام، تولید محصولات تراریخته با ژن های دستکاری شده، و از اینها گذشته معضلات و مشکلات زیست محیطی،

آلودگی منابع آبی، آلودگی فضای شهری، آلودگی هوا و آلودگی صوتی از مشکلات اصلی حوزه سلامت هستند که اگر در کنار برنامه های توسعه و پیشرفت علم و دانش پزشکی دیده نشوند، انتظار افزایش طول عمر و امید به زندگی، انتظاری عبث و بیهوده خواهد بود. طبق نشانه های مشهود کنونی در سطح جهانی، نه تنها روند بهبودی در این مقولات دیده نمی شود، بلکه شرایط وخیم تر و فاجعه آمیز به نظر می رسد.
خوشبختی و احساس رضایتمندی، بحثی جذاب است، هم اکنون بین دانشمندان علم روانشناسی و جامعه شناسان و حتی بین عامه مردم بر سر تعریف خوشبختی گفتگوهای چالش برانگیز در جریان است. تفاوت دیدگاه ها بسیار گسترده است، ولی همگی بر سر یک موضوع متفق القولند، خرسندی، خوشحالی و حس خوب، آن هم نه برای یک قشر خاص، بلکه برای همه انسان ها، از هر ملیت و هر نژاد و رنگ و زبان، زدودن فقر و گرسنگی در کره خاکی، مهربانی و صمیمیت بین آحاد و یکایک مردم، اینها ابزارهای اصلی فراهم آوری خوشبختی هستند. هراری درگفتار ‘حق خوشبخت بودن’ به زیبایی مفاهیم مرتبط با خوشبختی را بیان می کند، نقش دولتمردان، حکومت ها و نقش آفرینان عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ و تعلیم و تربیت را ترسیم می کند:

“اما حکومتها، شرکتهای تجاری و آزمایشگاهها بیشتر بر روی اهداف فوری و بخـوبی مـدون شـده تمرکـز می کنند. کشـورها موفقیتهایشـان را نـه بـا خوشـبختی شهروندانشان، بلکه با گستردگی قلمـرو خـود، افـزایش جمعیتشـان و رشـد تولیـد ناخـالص ملیشـان می سـنجند، کشـورهای صـنعتی نظامهای گستردۀ آموزشی، درمانی و رفاهی برپا نمودند، اما این نظامها بیشتر به جای تضمین شادکامی فردی، معطوف به اقتدار ملی هستند”. و در مبحث مربوط به نظام های آموزشی به درستی می نویسد:

“وقت آن رسیده که روش آموزشی منسوخ شده، کلاسهـای درسـی شـلوغ و زنـدگی پرشتاب غیر طبیعی را زیر سؤال ببریم. شاید لازم باشـد تـا تغیـیراتی در مـدارس بـه وجود بیاوریم، نه در دانش آموزان”.
هراری به زیبایی رسیدن به شادکامی از طریق و کمک ابزارهای زیست شیمیایی، و دستکاری در بنیان های زیستی و ژنتیک انسان ها را مردود می شمارد. او معتقد است خود مسیر و راه رسیدن به شادکامی و تلاش برای خوشبختی، خود عین خوشبختی است، شاید بعضیها بگویند که بد نیست اینطور باشد، زیـرا خوشـبختی هـدف نیسـت، بلکه این پیمودن راه برای یافتن خوشبختی است که اهمیت دارد. صعود کردن به قلۀ اِورست رضـایت بخش تر از ایسـتادن روی قلـه اسـت. معاشـقه و هم آغوشـی از تخلیـۀ جنسی هیجان انگیزتر است؛ هدایت فعالیتهـای آزمایشـگاهی پیشـگامانه از دریـافت جوایز اقناع کننده تر است. اپیکوروس ، اندیشمند یونان باستان در دو هزار و سیصد سـال پیش بـه شـاگردانش هشـدار داد کـه تلاش بیش از حد برای کسب لذت بیشتر به جای اینکه مـردم را خوشـبخت کنـد، آنهـا را ناکام خواهد کرد، چند سده قبل از او بودا عبـارت بـاز هم عمیقتـری بـه کـار بـرد و توصیه کرد که تلاش برای کسب احساسـات خوشـایند در حقیقت منشـاء واقعی رنج اسـت. پیشنهاد بودا این بود که طمع خود را نسبت به احساسـات خوشـایند کم کنیم و اجازه ندهیم تا بر زندگی ما اعمال کنترل کند. با تمام این شرح و بسط و تفاصیل، آنگونه که از شواهد و قراین، در مجامع بین المللی و فعالیت های دانشگاهی و آزمایشگاهی بر می آید، و هراری بیان میدارد، بـه نظـر می رسـد کـه دومین پـروژه عظیم قـرن بیسـت و یکم، تضـمین خوشـبختی دائمی همگانی، نیازمند مهندسی مجدد انسان خردمند باشد. ای کاش بجای دستکاری در ژن ها و مهندسی مجدد انسان، زندگی در حال را به دانش آموزان در دستور کار قرار می گرفت، همانگونه که سهراب سپهری می فرمایند، “زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است”.
انسان خداگونه، انسانی با شاخصه های فکری متفاوت، انسانی که سعی دارد خود را به عنوان طراح ژنتیک موجودات زنده و باالاخص انسان پشت میز طراحی خدا بنشاند، انسانی که عفریت مرگ را به زانو درآورد، برای بسیاری از مردم یک کابوس خوف انگیز است، پیشرفت در زمینه های علمی و فناورانه، اقدامی تحسین برانگیز است ولی اگر مرزهای دانش به سمت مقوالاتی پیش رود که حالات طبیعی را در طبیعت دستخوش دگرگونی کند، و هنجارهای طبیعی کنونی را ناهنجار بپندارد، و در صدد هنجارشگنی باشد، آیا شایسته و ستودنی است؟ علم بخودی خود قابل ستایش است و دستیابی به برخی توانمندی ها بسیار ارزشمند، ولی شاید پیاده سازی و اجرای عملی آن از ظرفیت پذیرش انسان سالم و خردمند امروزی فراتر باشد. هراری می گوید آیا کسی هست ترمزها را بکشد؟

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.