دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت پنجم)(قسمت پایانی)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت پنجم)(قسمت پایانی)
شناسه خبر : 2613 | تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۲ | تعداد دیدگاه : 0 |

در بخش پنجم، کتاب به موضوع ارتجاع می پردازد و سه درس پایانی آموزش، معنا و مراقبه ارائه می شود. عبارت آغازین چنین است: “در یک عصر سردرگمی، که در آن داستانهای قدیمی فرو ریخته و هنوز داستان جدیدی که جای قدیمی ها را بگیرد ظهور نکرده چطور زندگی می کنید؟”. ۱۹ ) آموزش، “تغییر […]

در بخش پنجم، کتاب به موضوع ارتجاع می پردازد و سه درس پایانی آموزش، معنا و مراقبه ارائه می شود. عبارت آغازین چنین است:
“در یک عصر سردرگمی، که در آن داستانهای قدیمی فرو ریخته و هنوز داستان جدیدی که جای قدیمی ها را بگیرد ظهور نکرده چطور زندگی می کنید؟”.

۱۹ ) آموزش،
“تغییر تنها چیز پایدار است”
هراری در این درس از ابهام در آینده می گوید، از تغییرات سریع در مؤلفه ها، شاخص ها و ابعاد تعیین کننده آینده، و از این دیدگاه و زاویه نگاهی به مقوله آموزش دارد. گستردگی حجم اطلاعات را یکی از عوامل سردرگمی مردم می داند، و اینکه یک کودک یا نوجوان در عصر حاضر ممکن است در سال ۲۰۵۰ دچار احساس بیهودگی نماید. مطالب مطرح شده در این درس فضای ابهام آمیز قرن بیست و یکم را بخوبی به تصویر می کشد ولی راهکار مشخصی را به خوانندگان ارائه نمی کند. نحوه ارائه مطلب درس آموزش توسط نویسنده مثل این است که نوجوانی را با قطعات در هم ریخته جورچین (پازل) بزرگی روبروی کنید و اصول چینش را به او نیاموزید، بدیهی است که نوجوان با مشاهده قطعات مشابه و درهم ریخته دچار سردرگمی گردد، ولی اگر او را با یک تصویر ذهنی آشنا کنید، به او بیاموزید که ابتدا قطعات حاشیه و قاب را بیابد، حواشی جورچین را بچیند، و تطابق تصاویر هر قطعه با قطعات دیگر را بیاموزد، حتی بدون در دست داشتن تصویر نهایی می تواند پازل را تکمیل کند.
امروزه دانشجویان حتی در رشته های جدید نیز ذهنیتی آشفته از آینده دارند، وظیفه مدرس این است که دانشجویان را علاوه بر آموزش تخصصی، آنان را با روش های بکارگیری دانش تخصصی شان در حل مسائل آشنا کنند، روش های منطقی برخورد با مسائل، روش های تفسیر اطلاعات، روش های مدیریت دانش و روش های آینده پژوهی.
گستردگی اطلاعات در عصر حاضر نه تنها ایراد و اشکال نیست بلکه خود امتیازی بزرگ است، یک دانش آموز، یک دانشجو، یک مهندس، یک محقق و یک شهروند باید با ابزار مدیریت دانش آشنا باشد، ابتدا باید پتانسیل خود را شناسایی کند، بر اساس توانمندی های خود و نیاز جامعه، هدف گذاری کند، بداند به دنبال چیست، چه هدفی را دنبال می کند، آنگاه هدفمند، و مدیریت شده، اطلاعات، دانش و مهارت های لازم برای رسیدن به اهداف را شناسایی و کسب نماید و در تمام طول مسیر، نگاهش به نشانه هایی باشد که از آینده خبر می دهند، روش های نوآوری و خلاقیت را بیاموزد، بیاموزد که نباید همواره دنباله رو باشد، موج سواری کافی نیست، خود نیز باید موج آفرین باشد.

۲۰ ) معنا،
“ زندگی داستان نیست”
من کیستم؟ در زندگی چه باید بکنم؟ معنای زندگی چیست؟ وظیفه من در قبال دیگران چیست؟ اینگونه سؤالات، که هر کسی در ذهن خود دارد نشان دهنده این است که بشر به دنبال معنی بخشیدن به زندگی خویش است، همه به دنبال پاسخ اند و در جستجوی معنی بخشیدن به زندگی خود، در این جستجو هر کسی ممکن است پاسخ را در جایی بیابد، عده ای در ادیان، عده ای در مکاتب غیر دینی، عده ای در ایدئولوژی های دیگری، بسته به سطح اقناعی، هر کسی بنا به آموزه هایی که در مکتبی می یابد به زندگی خود معنی می بخشد، پیروان کنفسیوس می گویند اگر اصول اخلاقی کنفسیوس را باور داشته باشید به زندگی خود معنایی متعالی بخشیده اید، بوداییان رنج را معنی زندگی می دانند و آموزه های بودا را در سرلوحه زندگی دارند، نیروانا یا رهایی و خاموشی از آتش خواهش ها، یهودیان، مسیحیان و مسلمانان به همین ترتیب و کمونیست ها نیز هم اینگونه. هراری در این خصوص می نویسد:
“همه ما بخشی از یک چرخه ازلی هستیم، که تمامی موجودات را دربر می گیرد و آنها را با هم مرتبط می کند. هر موجودی وظیفه مشخصی در این چرخه دارد. درک معنای زندگی بدین مفهوم است که ما وظیفه خاص خود را بشناسیم و زندگی خوب بدین معنی است که در جهت انجام این وظیفه بکوشیم”.
این درس یکی از طولانی ترین دروس ۲۱ گانه هراری برای قرن بیست و یکم است، در این درس او لابلای تاریخ ادیان، مرام ها و ایدئولوژی ها ضمن اینکه همگی را داستان می داند، نکاتی را برای قضاوت در خصوص درستی یا نادرستی معنی زندگی بیرون می کشد و برای نتیجه گیری نهایی مبنی بر اینکه “زندگی داستان نیست”، هیچکدام را برای معنی بخشیدن به زندگی مناسب نمی داند:
“ادیان و ایدئولوژیها به یک نمایش خطی کیهانی باور دارند، که یک آغاز قطعی، یک میانه نه چندان طولانی و یک پایان یک بار برای همیشه دارند. کمونیسم داستان مشابهی با ادیان دارد، اما به جای قومیت بر طبقه تمرکز دارد”. به جای همه اینها او برای معنی بخشیدن به زندگی اینگونه تجویز می کند:
“پس، اگر می خواهید حقیقت را در باره هستی، معنای زندگی و هویت خود بدانید، بهترین راه این است که در جایی به دنبال درد و رنج بگردید، پاسخ داستان نیست”.

۲۱ ) مراقبه،
“فقط مشاهده کن”
همانگونه که یک منزل یا دفتر کار نامرتب و درهم ریخته آرامش را از ساکنین یا کارمندان می گیرد، یک ذهن آشفته با افکار شلوغ و نامرتبط نیز آرامش فکری را از شما خواهد گرفت، در کنار ایجاد نظم و ترتیب در فضای پیرامونی، هر شخص باید در تلاش باشد که به افکارش نیز نظم و ترتیب دهد. در غیر این صورت، هر چقدر هم اهداف عالیه ای داشته باشد، با یک محیط نا منظم و افکار پریشان بعید به نظر برسد بتواند به اهدافی که دارد برسد. پس لازم است در کنار ایجاد نظم و هماهنگی در اشیاء و لوازم منزل و محیط کار، به پالایش و پاکسازی افکار و ذهن نیز پرداخت. همه ما هر از گاهی دچار افکار منفی می شویم، ولی اگر اغلب، غرق این افکار منفی هستید، پس باید در مورد افکارتان و تاثیرشان روی سلامت روانتان جدی تر باشید. یک ذهن پریشان یک ویژگی بارز دارد، اگر شخص نتواند به طور مستمر بر یک موضوع خاص تمرکز کند و ذهنش ناخواسته به وادی و موضوعاتی دیگری سیر کند، این شاخص ترین دلیل برهم ریختگی ذهنی است. همانگونه که راه هایی برای پاکسازی منزل، محیط زندگی و کار وجود دارد، برای پاکسازی ذهن نیز روش های زیادی وجود دارد، مراقبه و مدیتیشن، یوگا و آرامش جسمی و ذهنی از جمله روش های شناخته شده برای وصول و حصول به آرامش ذهنی است.
هراری در این درس با توجه به طیف گسترده مسائل در عصر حاضر که باعث بروز استرس، نگرانی و درهم ریختگی افکار می شوند، به خوانندگانش مراقبه را پیشنهاد می کند، حال هر کس با توجه به ویژگی های شخصیتی و موضوعات کاری اش می تواند روشی خاص برای مراقبه را برگزیند، خوشبختانه کتب فراوانی در بازار کتاب در این خصوص وجود دارد، همچنین کلاس های زیادی نیز برای آموزش مراقبه برگزار می گردد که شخص می تواند در آنها شرکت کند، مهم این است که بدانیم نظم دادن به افکار مان از خود افکار مهم ترند، چه اینکه یک ایده خوب و مهم اگر با پریشانی ذهن همراه باشد، به ناکجا آباد ختم خواهد گردید.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت چهارم)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت چهارم)
شناسه خبر : 2590 | تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۵ | تعداد دیدگاه : 0 |

بخش‌چهارم کتاب، با عنوان حقیقت، به چهار درس، نادانی، عدالت، پسا حقیقت، و علمی تخیلی می پردازد، او ابتدا می نویسد: “اگر شما در برابر شرایط غامض جهانی احساس درماندگی و آشفتگی میکنید، پس در مسیر درستی قرار دارید. درک فرآیندهای جهانی برای یک فرد بسیار پیچیده شده است. شما چطور میتوانید حقیقت را راجع […]

بخش‌چهارم کتاب، با عنوان حقیقت، به چهار درس، نادانی، عدالت، پسا حقیقت، و علمی تخیلی می پردازد، او ابتدا می نویسد:
“اگر شما در برابر شرایط غامض جهانی احساس درماندگی و آشفتگی میکنید، پس در مسیر درستی قرار دارید. درک فرآیندهای جهانی برای یک فرد بسیار پیچیده شده است. شما چطور میتوانید حقیقت را راجع به دنیا بدانید، و از افتادن به دام تبلیغات و اطلاعات انحرافی به دور باشید؟”.

۱۵ ) نادانی،
“تو کمتر از آنچه که فکر می کنی می دانی”
با توسعه علم و دانش، فناوری های شبکه ای و محصولات پیشرفته، در شاخه علوم و مهندسی رشته و تخصصی با عنوان مهندسی سیستم پدید آمده است که یک طراح بایستی به آن مسلط باشد، طراحی سیستمی به یک مهندس طراح این امکان را می دهد تا بدون داشتن دانش کامل در زمینه های متنوع مهندسی بتواند یک محصول پیچیده که زیر سامانه های مختلف دارد را طراحی نماید، به عنوان نمونه شاخه مهندسی فضایی را در نظر بگیرید، یک محصول فضایی نظیر ماهواره دارای زیر سامانه های متعدد می باشد، تجمیعی از فناوری های مختلف مهندسی برق، الکترونیک، قدرت و مخابرات، و مهندسی مکانیک، سازه و مکانیزم ها، ترمودینامیک و کنترل، مهندسی شیمی و IT و چندین رشته دیگر. انتظار اینکه یک سر طراح برای طراحی یک فضاپیما از همه این تخصص ها بهره مند باشد انتظار دور از واقعیتی است، یک طراح بایستی دانش طراحی سیستمی و کار تیمی را بخوبی بداند. بداند که چگونه اجزاء مختلف چه وظایفی دارند چگونه با هم در تعامل هستند تا یک هدف نهایی را انجام دهند و مأموریت اصلی را به سرانجام رسانند. هم اینگونه است در عالم سیاست، جامعه شناسی و سایر شاخه های علمی. یک رئیس جمهور لازم نیست از تخصص همه وزارتخانه ها برخوردار باشد، که غیر ممکن است، ولی همو باید دانش مدیریت کلان سیستمی را بداند، بداند که با چه مسائل ملی و بین المللی روبرو است و وزیرانش را بدرستی در راه اهداف کشورش بکار گیرد و در راه صحیح رسیدن به چشم اندازهای ترسیمی مملکتش حرکت نماید، بایستی با دانش طرحریزی استراتژیک و نقشه های راهبردی آشنا باشد.
هراری در این درس، که عنوان آن را نادانی گذاشته است هدفش متبادر ساختن مطالب فوق است و تأکیدش بر تفکر گروهی است، او بیان می دارد:
“انسانها به شکل گروهی فکر میکنند، نه شخصی. درست همانطور که پرورش یک کودک کار یک قبیله است، ابداع یک ابزار، حل یک مناقشه یا درمان یک بیماری هم کار یک قبیله است. هیچ فردی همه چیز را راجع به ساختن یک کلیسا، بمب اتم یا یک هواپیما نمیداند. آنچه که انسان خردمند را برتر از تمامی حیوانات دیگر کرده و او را به ارباب سیاره بدل کرده است نه عقلانیت فردی، بلکه قابلیت بی نظیر فکر کردن باهم در گروه های گسترده بوده است”، او با دید انتقادی ولی با ارائه راهکار دوری از توهُم نادانی و روی آوری به کار تیمی و گروهی می نویسد:
“توهُم دانایی، ما با اینکه به طور فردی بسیار کم میدانیم، فکر می کنیم زیاد میدانیم، زیرا دانسته هایی که در ذهن دیگران است را متعلق به خودمان می دانیم. تکیه انسان بر تفکر گروهی او را به ارباب جهان بدل کرده است. از منظر تکامل، اعتماد به دانش دیگر همکاران و همرهان بسیار برای انسان خردمند کارآمد بوده است”. به طور خلاصه پیام هراری در این درس این است که در قرن بیست و یکم، دانش هر فرد در هر زمینه کاری با توجه به گسترش حجیم علوم، بسیار محدود بوده ولی در همکاری جمعی و تکیه بر دانش دیگران، بدون ایجاد توهُم دانایی می تواند در پیشبرد امور راهگشا باشد.

۱۶ ) عدالت،
“ممکن‌ است‌ حس‌ عدالت‌ در‌ ما‌ ریشه‌دار ‌باشد”
وجود حس عدالت خواهی و عدالت جویی نه تنها ممکن، بلکه همواره همراه انسان است، دلیل وجود این حس در آدمیان همانند سایر پدیده های مشابه به دلیل وجود حس مخالف آن است، تا نور نباشد تاریکی بی معنی است، تا بلندی نباشد پستی بی معنی است، کنار هر قله ای دره ای وجود دارد، تا جبر نباشد اختیاری در کار نیست، خوبی در مقابل بدی است بی عدالتی نباشد، عدالت جویی معنی نخواهد داشت، همانگونه که خیام می فرمایند:
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

این همه ضدّین در نهاد بشر است، بی عدالتی نیز در جوامع بشری نهادینه شده است. هراری در این درس موارد زیادی از بی عدالتی های نهادینه شده در جوامع، چه جوامع مترقی، چه جوامع در حال توسعه و چه جوامع عقب مانده را بر می شمرد، او با قدری بزرگنمایی می گوید هر جا پیشرفتی بوده در مقابل پس رفتی در جایی دیگر اتفاق افتاده، هر جا سرمایه ای انباشته شده، جایی انبانی خالی شده. گرچه نمونه هایی فراوانی از بی عدالتی ها را می توان برشمرد، ولی اینگونه تندروی و بزرگنمایی هم شاید شایسته نباشد، و این اصل جمع ضدّین در نهاد بشر را هر چقدر هم که سخت باشد ولی قابل مدیریت کردن است و نا امیدی و مدارا با ظلم و ستم و بی عدالتی است که پسندیده نیست، هراری می نویسد:
“نظام به گونه ای ساخته شده که کسانی که در آن هیچ تلاشی برای دانستن
نمی کنند، می توانند در یک بی خبری سعادتمند به سر برند و آنها که برای دانستن تلاش می کنند به سختی حقیقت را کشف میکنند. وقتی که نظام اقتصادی جهانی بی وقفه از جانب من و بدون اطلاع من دزدی می کند، چطور میتوان انتظار داشت که از دزدی جلوگیری شود؟ فرقی نمی کند که قضاوت شما از کارها بر اساس پیامدهایشان باشد.”
هراری البته به درستی می گوید که بی عدالتی، ظلم و ستم و دزدی در نظامات نهادینه شده است، ولی سپردن این موضوع به قضا و قدر و دست به سینه تسلیم شدن ناشایست تر از خود بی عدالتی است.

۱۷ ) پسا حقیقت،
“یک خبر جعلی تا ابد باقی می ماند”
حقیقت چیست و پسا حقیقت کدام است؟ بنا به شواهد و ماجراهای تاریخی ای که یووال نوح هراری در این درس ارائه می دهد، اهدافی که در ساخت یک پسا حقیقت نهفته اند، دارای عقبه ای هستند که نام حقیقت بر آن می نهند ولی ممکن است هیچ نشانی از حقیقت در آن یافت نشود. لشکر کشی و اشغال شبه جزیره کریمه در خاک اوکراین، اشغال بخشی از خاک چین و تشکیل کشوری جدید به نام مانچوکو توسط ژاپن در سال ۱۹۳۱ و همچنین اشغال خاک فلسطین توسط یهودیان، که حقیقت ساختگی در تمام موارد اول این است که اشغالگران ادعا می کنند این مناطق هیچگاه در تملک واقعی اغیار نبوده و در اصل از آن آنان بوده، مناطق کریمه هیچگاه در اختیار اوکراین نبوده، جمهوری مانچکو متعلق به چین نبوده و فلسطینیان در اصل سرزمینی نداشته اند و از عهد قدیم این مناطق از آن قوم یهود بوده است و چیزی به نام مردم فلسطین وجود ندارد. این ادعاها همگی حقیقت اند لذا پسا حقیقت چیزی نیست جز توجیه اشغال آن سرزمین ها. هراری با این استدلالات پسا حقیقت را بنایی ساخته شده بر حقیقتی دروغین و ساختگی می داند، جالب است که هراری حتی بحث را با شجاعت تمام به غائله اعراب فلسطینی و اسرائیل هم می کشاند که این واقعاً ستودنی است. برای روشن شدن موضوع پسا حقیقت ساخته شده بر شالوده حقیقت دروغین، هراری می نویسد:
“اگر طی هزاران سال مردمانی به اخبار و داستانهایی باور داشته باشند، این اخبار جعلی تا ابد باقی می مانند”. او همین ایده را به حوزه دین هم می کشاند و اضافه می کند:
“من می دانم که ممکن است افراد زیادی از یکسان انگاشتن دین با اخبار جعلی از من دلگیر شوند، اما نکته همین است. وقتی هزار نفر یک داستان ساختگی را به مدت یک ماه باور کنند، آن داستان یک خبر جعلی میشود. وقتی یک میلیارد نفر به مدت هزار سال به آن اعتقاد پیدا کنند، آن داستان یک دین می شود. به ما توصیه می شود که نام «اخبار جعلی» را بر آن نگذاریم تا احساسات مؤمنین را جریحه دار نکنیم (یا خشم شان را برنینگیزیم)”. در باطل بودن پسا حقیقتی که بر چارچوب و شالوده حقیقت دروغین استوار است شکی نیست، منتهی باید دروغین بودن حقیقتی که پسا حقیقت بر آن بنا شده را به اثبات رساند که در این درس بحثی از این موضوع به میان نیامده، و هراری چه در ادعای آخر و چه ادعاهای قبلی مدارک و مراجعی مبنی بر ساختگی و دروغین بودن حقیقت اولیه ارائه نمی دهد. نه اثبات می کند که یهودیان به ناحق سرزمین فلسطینیان را اشغال کرده اند و نه اثباتی بر دیگر ادعاها، شاید او این مطلب را به خواننده جستجوگر واگذاشته باشد. اما مسئله در شگرد و مهارت هراری اسرائیلی در جلب اعتماد خواننده است، طرح سرزمین های اشغالی در کنار مناقشه روسیه با اکراین، مناقشه ژاپن با چین و در نهایت مسئله ادیان را کنار این مسائل مطرح کردن، نشان از ذکاوت او دارد. پیام این درس این است که هر موضوعی را در قرن بیست ویکم به عنوان یک پساحقیقت در نظر بگیرید که پشتوانه آن احتمالاً یک حقیقت دروغین باشد.

۱۸ ) علمی، تخیلی؛
“آینده‌ آن‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ در‌ فیلم‌ها‌ می‌بینید”
انسان خردمند موجودی اجتماعی است، یکی از مؤلفه های اصلی زندگی جمعی برقراری ارتباط است، ارتباطات فرایندی است برای انتقال اطلاعات از طرق رفتار و حرکات، سخن گفتن و نوشتن. ارتباطات فرایندی دو سویه است، یک سو فرستنده اطلاعات و سوی دیگر گیرنده آن. گیرنده باید بتواند سیگنال فرستنده را رمزگشایی کند، لذا بین فرستنده و گیرنده باید پروتکلی برقرار باشد.
بر همین اساس انسان خردمند در طول تاریخ چهار کهکشان ارتباطی را طی کرده است، دکتر مهدی محسنیان راد در کتاب ارزشمند خود “ایران در چهار کهکشان ارتباطی” با تکمیل نظریه مک لوهان این چهار کهکشان را مفصلاً تشریح نموده است، ابتدا کهکشان شفاهی بوده است، گفتگوی رو در روی کلامی و حرکتی، ایما و اشاره (زبان بدن) در کنار گفتار و شنیدار . بروز احساسات یا زبان دل نیز همواره در همه کهکشان های ارتباطی همراه انسان بوده است، مولای بلخ می فرماید:
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
دوم کهکشان، کهکشان دارمانی است که مبدأ آن از پارسیان است، دارمانی ترکیبی ابداعی از دکتر محسنیان راد است، ترکیبی از نام داریوش پادشاه هخامنشی و مانی پیامبر ایرانی، اساس این روش ارتباطی ارسال نور از طریق برافروختن آتش است و قطع و وصل ارسال نور به مثابه کدهای صفر ویک در مبحث دیجیتال. پیام را کدگذاری می کنند و پیام را در بستر آن ارسال می نمایند، خاستگاه الفبای مورس از همین کهکشان دارمانی ایرانی است.
کهکشان سوم گوتنبرگ است، خط و کتابت و چاپ بستر این کهکشان ارتباطی است. و نهایتاً کهکشان چهارم، کهکشان مارکنی، بر بستر امواج الکترومغناطیس، رادیو، تلویزیون، اینترنت و دهکده جهانی در این کهکشان تعریف می شوند.
هدف همه این کهکشان های ارتباطی انتقال پیام است، از خطیبی به مخاطبی. اکنون دنیای ارتباطات از همه این چهار کهکشان بهره می برد.
عالم سینما که به هنر هفتم شهرت یافته، این هنر تمام هنرهای ششگانه دیگر را به خدمت می گیرد و از همین ویژگی است که قدرت نفوذ آن بسیار گسترده است، یک تهیه کننده و کارگردان می تواند از این هنر با بکارگیری تمام مولفه های کهکشان های ارتباطی، پیام هایی را به مخاطبینش انتقال دهد، دیالگ ها از کهکشان شفاهی، آپارات و پرژکتور از کهکشان دارمانی، فیلم نامه از کهکشان گوتنبرگ، فایل های دیجیتال اینترنتی و تلویزیون از کهکشان مارکنی. شرکت های بزرگ فیلم سازی علاوه بر نگاه اقتصادی به صنعت سینما، از این بستر ارتباطی می توانند همانند عرصه ادبیات و نشر، تفکرات و ایدئولوژی خاصی را به بینندگانشان عرضه کنند و از قدرت نفوذ این صنعت در ترویج ایده و نظر خاصی بهره برداری نمایند.
هراری در درس علمی تخیلی با مرور چند فیلم علمی تخیلی هشداری را یادآوری می کند، فریب اینگونه فیلم ها نخورید، آینده آن چیزی نیست که شما در فیلم ها می بینید. نگاه او به ژانر علمی تخیلی است. اینگونه فیلم ها خاص قرن بیست و یکم نیست، در نیمه دوم قرن بیست نیز ژانر علمی تخیلی سهم کمی در بازار و صنعت سینما نداشته است، علاوه بر سینما، تلویزیون نیز سریال های علمی تخیلی زیادی به نمایش می گذاشت، نمی توان به صراحتی که هراری ابراز می دارد “آینده آن چیزی نیست که شما در فیلم ها می بینید”، با مروری بر برخی از فیلم هایی از این نوع که در نیمه دوم قرن گذشته به نمایش در آمدند، با موضوع فضا و فضانوردی(پیشتازان فضا)، انسان های نیمه کامپیوتری (سایبورگ)که در زمان خود شاید باور کردنی و واقعی جلوه نمی کردند، هم اکنون می بینیم حتی سفر گردشگرانه به فضا امکان پذیر شده و همچنین اندام های کاملاً مصنوعی به امری عادی بدل شده است. ولی پیام و هشدار هراری می تواند هشیاری بیشتری را برای خواننده در قبال دیدن اینگونه فیلم ها به همراه داشته باشد. نکته قابل توجه این است که تأثیر فضای مجازی، تبلیغات تجاری در فضاهای مجازی و رادیو و تلویزیون، فیس بوک پیام رسان های شبکه ای که همه از کهکشان ارتباطی مارکونی بهره می برند به مراتب بیش از فیلم های علمی تخیلی است و نیاز به هشدار جدی دارد.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت سوم)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت سوم)
شناسه خبر : 2515 | تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۹:۴۸ | تعداد دیدگاه : 0 |

۸ ) دین، “خدا اکنون به ملت خدمت می کند” هراری با این استدلال که ایدئولوژی های نوین، علم و دانش و فناوریهای جدید و پیشرفته موفق به ترسیم یک چشم انداز موفقیت آمیز برای بشر نبوده اند، نتیجه می گیرد که به طریق اولیٰ دین و مذهب نیز از این مهم عاجز خواهند بود. […]

۸ ) دین،
“خدا اکنون به ملت خدمت می کند”
هراری با این استدلال که ایدئولوژی های نوین، علم و دانش و فناوریهای جدید و پیشرفته موفق به ترسیم یک چشم انداز موفقیت آمیز برای بشر نبوده اند، نتیجه می گیرد که به طریق اولیٰ دین و مذهب نیز از این مهم عاجز خواهند بود. گزاره ای که درستی مقدم آن جای بحث دارد چگونه می توان بر درستی و صحت تالی آن گزاره اطمینان نمود. اولا که پیش بینی آینده بشریت به دلیل وجود عدم قطعیت های فراوان، مشروط بودن موقعیت های پیش رو، و همچنین رفتار حکومت ها که همانند توابع ریاضی نیستند که بتوان رفتار آنها را نسبت به زمان به صورت دقیق تعیین کرد، ترسیم چشم انداز آینده به صورت دقیق امکان پذیر نخواهد بود، اما حساب علم و دانش و تکنولوژی تا حد زیادی متفاوت است، روند اکتشافات علمی، اختراعات و نوآوری های فنی و صنعتی، کار پیش بینی آینده را آن هم در حوزه علم و فناوری قدری راحت تر می کند، گر چه در این حوزه نیز امکان ظهور نظریه های انقلابی باعث بروز تکانه هایی که روند پیشرفت علمی و فناوری را دچار چالش های عمده می کنند دور از انتظار نخواهد بود، کما اینکه نظریه کوانتوم و پدیده اینترنت، یکی در آغاز و دیگری در انتهای قرن بیستم اینگونه رفتار کردند، با این وجود تکلیف این حوزه با سایر حوزه ها متفاوت است، و با این همه آینده بشریت تابعی یک متغیره نبوده و پارامترهای متعددی نظیر سلامت عمومی، پیشرفت های پزشکی، رفتارهای سیاسی حکومت ها و جوامع، تصمیمات سازمان های بین المللی و نحوه اجرای این تصمیمات، همگی در این مهم دخیلند. از این ها گذشته، دین و مذهب و مکتب، چه ادیان الهی و ابراهیمی، و چه ادیان غیر الهی همگی بر اصول اخلاقی و رفتاری و توصیه ای استوارند، ادیان راه رستگاری را به مردم گوشزد می کنند و پیش بینی قطعی آینده بشر را آن هم بصورت دقیق، که مثلا در سال ۲۰۵۰ اوضاع بشر چگونه خواهد بود را وظیفه خود نمی دانند، ادیان می گویند اگر یک سری اصول را رعایت کنید، اگر بر قواعدی پایبند باشید، دچار خسران و ضرر نمی گردید، و همچنین ادیان بنا به عقاید پیروانشان راه کلان رسیدن به یک آرمان شهر را ترسیم می کنند و در کار پیش بینی نیستند، لذا انتظار ترسیم چشم انداز و پیش بینی دقیق آینده از ادیان نمی تواند انتظاری منطقی باشد.

۹ ) مهاجرت ها،
“بعضی‌ فرهنگ‌ها‌ می‌توانند‌ بهتر ‌از‌ برخی‌ دیگر‌باشند”
در بحث مهاجرت، به عنوان یک درس در قرن بیست ویکم، هراری به زوایای مختلف این مسئله پرداخته است، تفاوت فرهنگ ها، تفاوت ادیان و باورها، تفاوت نژادی و تخصص، کار و غیره، و همچنین مسائلی که کشور میزبان با آن مواجه است و مسائلی که خود مهاجر در مقصد با آنها مواجه خواهد شد، هراری آگاهی از این مسائل را به عنوان موارد حائز اهمیت که در قرن بیست و یکم بایستی به آنها توجه داشت به تفضیل سخن رانده است. اما مسئله اصلی در این مقوله که از چشم تیز بین هراری پنهان مانده، علل و مواردی است که موج مهاجرت را پدید می آورد، اگر آمار مهاجرت در حد نرمال و طبیعی باشد، مباحثی که هراری مطرح کرده است می تواند کارگشا باشد، ولی در دهه اخیر و احتمالاً در چند سال آینده موج مهاجرت گروهی از مشکلات عمده کشورهای مهاجر پذیر خواهد بود. لذا راه حل فقط در تعیین قوانین مهاجرت در کشورهای میزبان نخواهد بود، بلکه بایستی علل مهاجرت را شناسایی نمود و در صدد حل جهانی آن برآمد. چه مشکلی در کشورهای مبدأ باعث می گردد که انبوهی از شهروندان یک کشور موطن خود را ترک و راهی مقصدی گردند که آینده شان در هاله ای از ابهام است، چرا مهاجرین حاضر می شوند جان خود را در دریاها، جنگل ها و بیابان ها به خطر اندازند ولی در کشور خود نمانند؟ چرا یک خانواده با وجود فرزندان خورد سال بایستی حاضر شود سالیانی در اردوگاه های اقامت مهاجرین با حداقل امکانات بسر برد ولی در شهر و دیار خود نماند؟ جامعه جهانی در قرن بیست و یکم باید جوابی برای اینگونه سؤالات بیابد و به دنبال راه حل های بنیادی برای این معضل جهانی که رو به افزایش است باشد.

بخش سوم کتاب با عنوان و تیتر “ نا امیدی ‌و‌ امید، بشر‌ با‌ فایق ‌آمدن‌ بر‌ ترس‌ها‌ و‌ فروتنی‌ در‌ نظرات می‌تواند ‌بر‌ چالش‌های ‌بی‌سابقه ‌و‌ اختلافات‌‌ شدید ‌چیره‌ شود‌ و‌ موقعیتش را‌ بهتر‌ سازد” به دروس تروریسم، جنگ، تواضع، خدا، و سکولاریسم می پردازد.

۱۰ ) تروریسم،
“وحشت نکن”
در این درس هراری چیز چندان تازه ای ارائه نمی کند و مواردی را که در دو کتاب قبلی ذکر کرده بود تکرار می کند. او می گوید که پدیده تروریسم نسبت به دیگر خطرات نظیر تصادفات رانندگی، مرگ و میر ناشی از مصرف مواد غذایی ناسالم و مضر برای سلامتی، چاقی و عوارض ناشی از آن که جان انسان ها را تهدید می کنند بسیار خط کمتری دارد. او به مقایسه آماری، خسارات جانی و مالی بین پدیده تروریسم و موارد دیگر را بیان می کند و به عدد و رقم ادعای خود را ثابت می کند. در انتها می گوید در هر صورت و با وجود ضعف تروریسم این پدیده وجود دارد و امکان قوّت گرفتن آن در دهه های آینده وجود دارد و می افزاید:
“پس‌ دولت‌ چطور‌ باید‌ با‌ تروریسم‌ مقابله ‌کند؟ یک‌ نبرد‌ موفق‌ ضد‌ تروریستی‌ باید در‌ سه‌ جبهه‌ جریان‌‌ یابد.‌ اول،‌ دولت‌ها‌ باید ‌بر‌ عملیات‌ غیر ‌علنی‌ بر‌ علیه‌‌ شبکه‌های تروریستی‌ تمرکز ‌کنند.‌ ثانیا،‌ رسانه‌ها‌ باید‌ با‌ چشم‌انداز‌ عمل‌ کنند ‌و‌ از‌ ایجاد‌ هیجان شدید ‌دوری‌ کنند.‌ نمایش‌‌ ترور‌ بدون‌ اشاعه مطبوعاتی‌ نمی‌تواند ‌موفق‌ شود.‌ متأسفانه همه رسانه‌ها‌ تقریبا‌ همیشه‌‌ این‌ فعالیت‌ رسانه‌ای‌ را‌ به‌ طور‌ مجانی‌‌ارائه‌‌ می‌دهند‌ و اخبار ا‌حملات‌ تروریستی‌ ‌را‌ گزارش‌ می‌دهند‌ ‌و‌ خطرات‌ آن‌ را‌ بزرگ‌ جلوه‌ می‌دهند، زیرا‌‌ گزارش‌ها‌‌ در‌ مورد‌ تروریسم‌ خیلی‌ بهتر‌ از‌ گزارش‌های‌‌ مربوط‌ به‌ دیابت ‌و‌ آلودگی هوا‌ روزنامه‌های‌شان ‌را‌ می‌فروشد. جبهه سوم‌ تخیلات‌ هر‌ کدام‌ از‌ ما‌ است.‌ تروریست‌ها‌ تمام‌ تخیل ‌ما‌ را‌ احاطه می‌کنند‌ و‌ از‌ آن‌ بر‌ علیه ‌‌خود‌ ما‌ استفاده‌ می‌کنند. موفقیت‌ یا‌ شکست‌ تروریسم‌ به‌ ما‌ بستگی‌ دارد.‌ اگر‌ به‌ خود ‌اجازه‌ دهیم ‌تا‌ تخیلات ما‌ توسط‌ تروریست‌ها‌ احاطه ‌شود‌ و‌ نسبت‌ به‌ ترس‌ خود ‌واکنش‌ افراطی‌ نشان‌ دهیم، آنگاه‌ تروریسم‌ موفق‌ خواهد‌ شد.‌ اگر‌ تخیلات‌ خود ‌را‌ از‌ تروریستها ‌آزاد‌ کنیم‌ و برخوردی‌ متعادل‌ و‌ خونسردانه ‌داشته‌ باشیم،‌ تروریسم‌ شکست‌ خواهد‌ خورد”. هراری خطر مجهز شدن تروریسم به سلاح هسته ای و میکروبی را نیز گوشزد می کند که اگر چنین شود، دیگر تروریسم آنچنان ضعیف نخواهد بود.

۱۱ ) جنگ،
“حماقت‌ بشری ‌را‌ هرگز ‌دست‌ کم‌ نگیرید”
تغییر معادلات حاکم بر جهان، توسعه تکنولوژی های شبکه محور، تغییر پارامترهای سودآور در جهان کنونی نسبت به همین ده سال پیش فضا را به نفع عدم ورود به جنگ های سخت افزاری و انسان محور تغییر داده است، اشغال سرزمین جهت دستیابی به منابع طبیعی دیگر در معادلات سیاسی قرن بیست ویکم جایی ندارد، در عوض استعمار و سلطه سیاسی و اقتصادی، در اختیار داشتن منابع اطلاعاتی و اشراف بر بازار مبتنی بر فناوری اطلاعات می تواند منافع بیشماری را برای صاحبان قدرت به همراه داشته باشد. حتی وجود یک تهدید در یک منطقه نه تنها خطر جدی ای به همراه نخواهد داشت، بلکه خود عاملی برای وابستگی سایر کشورهای منطقه به قدرت های اول جهان نیز خواهد بود. هراری در این درس، انگیزه کشورها برای ورود به جنگ در قرن بیستم را برمی شمرد و با اتکا به همین انگیزه ها به درستی نتیجه می گیرد وصول به منافع برانگیزاننده جنگ اکنون در ظروف دیگری قرار دارند. مشارکت در توسعه ملی و جهانی، اهمیت به مقوله دانش و فناوری حتی در پایان جنگ های قرن بیستم نیز جایگاه ویژه ای داشتند، او می نویسد:
“یکی‌ از‌ چیزهای‌ شگفت‌انگیز‌ در‌ باره جنگ‌ جهانی ‌دوم ‌این است ‌که‌ نیروهای‌ مغلوب‌ به‌ دنبال‌ جنگ‌ بیش‌ از‌ هر‌ زمان‌ دیگری‌ شکوفا‌ شدند. آلمانی‌ها،‌ ایتالیایی‌ها‌ و‌ ژاپنی‌ها،‌ بیست‌ سال‌ بعد‌ از‌ نابودی‌ کامل‌ ارتش‌های‌‌ شان‌ و درهم‌ ‌شکسته ‌شدن‌ تمام‌ عیار‌ امپراتوری‌شان ‌از‌ یک‌ سطح ‌بی‌ سابقه رفاه‌ برخوردار شدند”، علت این شکوفایی البته به دلیل ضعف نظامی آنان پس از مغلوب شدن درجنگ و از بین رفتن زیرساخت های آنان بوده و توجه به دانش و فناوری که می توانست منافع سرشار اقتصادی را نصیب شان کند بوده است، جایگزینی عقل و منطق به جای احساسات. هراری بخوبی دلایلی مبتنی بر منطقی نبودن جنگ فیزیکی در قرن حاضر را بر می شمرد، ولی هشداری نیز دارد، حماقت بشری:
حماقت‌ بشری‌ یکی ‌از‌ مهم‌ترین ‌نیروها ‌در‌ تاریخ‌ است،‌ اما‌ ما‌ اغلب‌ آن‌ را‌ در‌ نظر
نمی‌گیریم.‌ سیاست‌مداران،‌ ژنرال‌ها‌ و‌ پژوهشگران،‌ دنیا‌ را‌ مانند‌ یک‌ بازی‌ شطرنج تصور‌ می‌کنند،‌ که‌ در‌ آن‌ هر‌ حرکتی‌ به‌ دنبال‌ محاسبات‌ منطقی ‌محتاطانه‌ای‌ صورت می‌گیرد، مهره پیاده‌ یا‌ اسبی‌ را‌ به‌ صورت‌ تصادفی‌ جابه‌جا‌ کرده‌اند،‌ برای‌ هر‌ حرکت‌ خود‌ در‌ بازی‌ دلیل‌ منطقی‌ داشتند.‌ مشکل این‌ است‌ که‌ دنیا‌ بسیار‌‌ پیچیده‌تر‌‌ از‌ یک‌ بازی‌ شطرنج‌‌ عمل‌ می‌کند،‌ و‌منطق‌ انسانی در‌ پی‌درک‌‌ درست‌‌ آن‌‌ نیست. لذا مردمان در انتصاب حاکمان در جهان باید بر ظرفیت های روانشناسانه آنان نهایت دقت را داشته باشند، ظرفیت پایین یک هیات حاکمه، عصبانیت های کنترل ناپذیر در برخوردهای سیاسی، و عدم تحمل در جنگ های لفظی می تواند فاجعه آفرین باشد و به قول رهبر جوان کره شمالی، فشار یک دکمه می تواند عواقب جبران ناپذیری را به همراه داشته باشد. در پایان این درس به قلم هراری می خوانیم:
“متأسفانه‌ حتی‌ اگر ‌جنگ‌ها‌ در‌ قرن‌ بیست‌و‌یکم‌ سودآور‌ نباشند،‌ باز‌ این حقیقت‌ هیچ‌ تضمنی‌ برای‌ صلح‌ به‌ ما‌ نمی‌دهد.‌ ما‌ هرگز‌ نباید‌ حماقت‌ بشری‌ را‌ دست کم‌ بگیریم”.

۱۲) تواضع،
“شما‌ محور‌ دنیا ‌نیستید”
مصادره و تصاحب دستاوردهای اثبات شده، و نفی وجود نقش آفرینی در فجایع همیشه با افراد و جوامع همراه بوده است، یا حداقل آرزوی این نقش آفرینی که گاهی همراه با اوهام و مشتبه شدن امر بعد از خیال پردازی بوده است، در طول تاریخ قابل یافت است. در سال ۱۹۲۶ آلبرت انیشتین سخنرانی معروفی در دانشگاه سوربن دارد که از این خصلت بشری گلایه می کند، او می گوید: اگر صحت نظریه نسبیت من به اثبات برسد، آلمان ها ادعا خواهند کرد که من یک آلمانی تبار هستم و فرانسوی ها هم اعلان خواهند کرد که من از شهروندان جهانم، و اگر هم نادرستی نظریه من اثبات شود، فرانسوی ها خواهند گفت من آلمانی هستم و آلمان ها هم مرا یک یهودی خواهند دانست. نمونه های اینگونه مصادره ها و نفی و طردها در تاریخ علم، سیاست، فناوری و ثبت ایده ها و اکتشافات، و تبری جستن از فجایع و جنگ افروزی ها در طول تاریخ بسیار است. هراری در این درس نمونه هایی را از اینگونه تصاحب و مصادره ها، نفی و دوری جستن ها ارایه می دهد، پیام او در درس تواضع این است که در قرن بیست ویکم، در آینده پیش رو، توسعه علم و دانش و فناوری مرزی نمیشناسد و دیگر چنین ادعاهایی، و خود را محور دنیا دانستن محلی ندارد بلکه تواضع و مشارکت در آبادانی جهانی و توسعه و‌گسترش علم و فناوری است که امتیاز محسوب می شود. ناگفته نماند هم اکنون دنیا نظاماتی دارد که ثبت اکتشافات و دستاوردهای بشری به راحتی صورت می پذیرد و اینگونه مسائلی همانگونه که در مثال های هراری دیده می شود در سطح کلان مربوطه به قرون گذشته است.

۱۳) خدا،
“از نام خدا بیهوده استفاده نکن”
هراری این درس را اینگونه آغاز می کند:
“آیا‌ خدا‌ وجود ‌دارد؟‌ این‌ بستگی‌ به‌ این‌ دارد ‌که‌ شما‌ چه‌ خدایی‌ را‌ در‌ سر‌ داشته باشید، پدید آورنده کیهان ‌یا‌ قانون‌ گذار‌ دنیوی؟‌” ، اشاره ایشان به قانون گذار دنیوی، خدایی است که ادیان به آن باور دارند، این اشارت هراری کنایه آمیز است، او خدای ادیان را خدایی دردسر ساز می داند، بدیهی است در ادیان خدا محور و موحد، خدایی که سفارشاتش به مردم را از طریق وحی به پیامبرانش نازل کرده همان خدایی است که جهان را آفریده است. او به خوبی می داند اگر دردسری است از خدا نیست بلکه از بندگان خدا است، کما اینکه خودش در همین درس ازقوم یهود می گوید که به نام خدا چه ها می کنند.
برای روشن شدن موضوع مسئله خدا نزد انسان ها را می توان به صورت زیر در نظر گرفت:
۱ ) خدا ناباوران، کسانی که هیچ عقیده ای مبنی بر وجود خالق ندارند و جهان را بدون پدیدآورنده به همین صورتی که هست در نظر می گیرند.
۲ ) خدا باوران، کسانی که بر وجود خدایی که پدید آورنده جهان است باور دارند ولی این خدا را از جنس مخلوقات می دانند. بت پرستان، خورشید و ستاره پرستان، گاو پرستان و امثالهم.
۳ ) خدا باوران بی دین، کسانی که بر وجود خالق و پدید آورنده باور دارند ولی دینی را بر نمی تابند و پیامبران را فرستادگان خدا نمی دانند، خدای اینان همان خدای واحد و ذات قادر متعال است ولی این ذات واحد فرستاده ای ندارد.
۴ ) خدا باوران پیرو ادیان، کسانی که خدای واحد، ذات قادر متعال را به عنوان پدید آورنده عالم باور دارند و همو است که برای هدایت بشر پیامبرانی را فرستاده و مردمان بسته باورشان، بسته به محل تولد و خانواده شان، پیرو یکی از این پیامبرانند، که یهودیت، مسیحیت و اسلام عمده ترین ادیان با بیشترین پیروان در جهان کنونی هستند.
هراری در این درس با اشاره به آموزه های دینی، بویژه آموزه های یهودیت، بر این عقیده است که مدیریت جهان در قرن بیست ویکم، با این آموزه ها و آموزه های سایر ادیان با مشکل روبرو خواهد بود و می توان برداشت نمود که سفارش ایشان برای گریز از برخی قوانین مذهبی نظیر نفی هم جنسگرایی بر موارد ۱ و ۳ تأکید دارد و در انتها با یک درجه تخفیف می نویسد:
“آن‌ طور ‌که‌ چند ‌دهه ‌اخیر‌ نشان ‌داد،‌ ما‌ احتیاج‌ به‌ باور ‌به‌ خدایی‌ نداریم‌ تا‌ یک‌ زندگی اخلاقی‌ داشته‌ باشیم.‌ سکولاریسم‌‌ می‌تواند‌ هر‌ آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ نیاز ‌داریم‌ را‌ در اختیارمان‌ بگذارد”.
حال سؤال این است در یک حکومت سکولار، مردم باورِ خود به خدا را کنار می گذارند و همه از دسته اول می شوند؟ آیا مفهوم سکولاریسم، جدایی سیاست و حکومت از دین و مذهب است یا حکم به اینکه همه مردم بایستی دست از خدا باوری بردارند؟ مخاطب ایشان مبنی بر “از نام خدا بیهوده استفاده نکن” در ابتدای این درس همانند سایر دروس همه افراد بشر است، اگر از ابتدا مخاطب را دولتمردان قرار داده بود، جمله پایانی، جمله ای که سکولاریسم را تجویز می کند، شاید تا حدودی ابهام زدایی می شد، ولی هم در این جمله، و هم در جمله ابتدایی، نشان می دهد که ایشان قرائت و تعریف جدیدی از سکولاریسم را ارائه می دهد، سکولاریسم را معادل خدا ناباوری می انگارد.

۱۴ ) سکولاریسم،
“به سایه ات اعتراف کن”
در کنار تعریف صحیح سکولاریسم، یووال نوح هراری در این درس تعاریف متعددی از سکولاریسم ارائه می دهد، به نظر می رسد این بدان منظور است که او بتواند از میان این تعاریف، قرائتی را که با عقاید خودش سازگار تر است انتخاب و به مردمان سفارش و توصیه کند. در درس قبل، با عنوان “خدا” او ضمن تکریم سکولاریسم، این ایدئولوژی را معادل خدانابوری معرفی نمود. او آنچنان برداشت خود را با اخلاقیاتِ والا در می آمیزد که خواننده را به وجد آورد و جذب تعریفی که از سکولاریسم می کند نماید. شاید این تعریف، یک تعریف آرمان گرایانه باشد، ولی هراری آنچنان خدا ناباوری را به تعریفش از سکولاریسم گره می زند گویی ستون فقرات سکولاریسم همان خدا ناباوری است. این شگرد هراری آدمی را یاد مردی می اندازد که بنا به نذر حاجتی روا شده ناچار بود شترش را به مبلغی اندک بفروشد، مرد برای فرار از ضرر، و از طرفی وفاداری به نذر، شتر را به بازار برد و گربه ای که در منزل مزاحم بود را با طوقی به گردن شتر آویخت، قیمت شتر را که دو هزار درهم بود، ده درهم تعیین کرد و هر مشتری ای که می آمد شتر را بخرد، مرد می گفت شتر ده درهم است اما شتر را با گردنبندش می فروشد و قیمت گردنبند دو هزار و پانصد درهم است. حال هراری است و متاع سکولاریسم رنگ و لعاب خورده ولی منوط به پذیرش خدا ناباوری. سکولاریسم متعالی مد نظر هراری اینگونه ویژگی ها را دارا است:
“سکولارها فکر نمی کنند که اخلاق و خرد از آسمان در یک زمان و مکان خاص نازل می شود، بلکه میراثهای طبیعی تمام انسانها هستند”.
“مهمترین تعهد سکولار معطوف به حقیقت است، که بر پایه مشاهده و مدرک استوار است، نه اعتقاد محض. سکولارها سعی می کنند حقیقت را با باور اشتباه نگیرند”.
“سکولارها هیچ گروه، شخص یا کتابی را به عنوان تنها پاسدارانده حقیقت
تقدیس نمی کنند، اما هر کجا نشانی از حقیقت بیابند به آن ارج می گذارند”.
“تعهد مهم دیگر سکولارها شفقت است. اخلاق سکولار بر اطاعت از فرمانهای این یا آن خدا استوار نیست، بلکه بر پایه تقدیر عمیق از رنج است. برای مثال، سکولارها به این دلیل از کشتن امتناع نمی کنند که کتابی باستانی آن را نهی میکند، بلکه از این رو که کشتن باعث رنج موجودات دارای احساس می شود”.

اینها همان شتر ارزشمند ارزان قیمت است، و اما گربه و گردنبنده آویخته به گردن شتر، هراری به شدت به دنبال آزادی هم جنسگرایی است، و آزادی هم جنسگرایی را از امتیازات اصلی سکولاریسم می داند:
“یک رابطه عاشقانه میان دو مرد به کسی صدمه نمی زند، پس دلیلی برای منع کردن آن در سکولاریسم وجود ندارد”.
“سکولاریسم به عنوان نفی دین تعریف شده است و بنابر این مردم سکولار با بی اعتقادی و رفتارشان مشخص می شوند. بر اساس این تعریف، سکولارها به خدایان یا فرشتگان باور ندارند، به کلیسا و معبد نمی روند و آداب و شعائری هم به جا نمی آورند”.
به نظر می رسد هراری مانند برخی میوه فروشان، لایه بالایی را با میوه های مرغوب خوش آب و رنگ تزئین کرده ولی لایه های درونی آکنده از میوه های نامرغوب است. یکی از جملات ویترینی چنین است:
“آموزش سکولار به این معنی نیست که با تلقینات منفی به کودکان بیاموزند تا به خدا اعتقاد نداشته باشند و در هیچ تشریفات دینی شرکت نکنند. درواقع آموزش سکولار به کودکان می آموزد تا تفاوت میان حقیقت و اعتقاد را تشخیص دهند، شفقت خود را با تمامی موجوداتی که درد میکشند تقسیم کنند، به خرد و تجربه تمامی ساکنان زمین احترام بگذارند، آزادانه و بدون ترس از ناشناخته ها اندیشه کنند و در قبال رفتار خود و در برابر تمام دنیا احساس مسئولیت کنند”.
این ادعا که هراری چنین می کند، هم لابلای متون درس سکولاریسمش یافت می شود و هم صراحتاً در انتهای آن، او در نفی ادیان، هم در درس دین و هم در درس خدا، تأکید بر نفی هر دو داشت، و در درس سکولاریسم نیز، جنگ ها و درگیری ها، انحرافات از اصول دین، اختلافات درون دینی را هر چند که انحراف از اصول ارتودکسی مذاهب باشند، دلیل بر نفی اصول می داند، و می گوید” به سایه ات اعتراف کن”. او انحرافات را سایه می داند، و سایه کج را کجی بنا می پندارد. هراری با همین استدلالِ سایه های کج که ادیان و خدا را نفی می کند، استالینیسم و کمونیسم را هم نفی و طرد می کند، ولی خودش را مبرا از سایه کج می داند، آیا بدعت هایی که خود هراری بر سکولاریسم می افزاید، برداشت های شخصی خودش را جزء لاینفک سکولاریسم می انگارد، خود سایه ای کج نیست؟

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت دوم)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت دوم)
شناسه خبر : 2471 | تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۱ | تعداد دیدگاه : 0 |

۳ ) آزادی، “داده کلان تو را می پاید” فناوری فردا، فناوریی که طلیعه و انوار آن امروز از افق فناوری های نوظهور هویدا است، نوید دهنده تحولی شگرف در جوامع انسانی است، فناوری هایی که به پستوی درونی افکار افراد نیز سرک می کشد، این توانمندی فناوری در آینده، چه در آزادی فردی و […]

۳ ) آزادی،
“داده کلان تو را می پاید”

فناوری فردا، فناوریی که طلیعه و انوار آن امروز از افق فناوری های نوظهور هویدا است، نوید دهنده تحولی شگرف در جوامع انسانی است، فناوری هایی که به پستوی درونی افکار افراد نیز سرک می کشد، این توانمندی فناوری در آینده، چه در آزادی فردی و چه در آزادی اجتماعی تأثیری به سزا خواهد داشت، قضاوت در خصوص این تأثیر، نیک یا بد، خیر یا شر بودن آن بستگی به نوع نگاه ما به موضوع دارد. هراری در خصوص برخی آزادی های بشر در قرن حاضر بحث های جالبی را مطرح می کند، او می گوید:

“خوب‌ یا‌بد،‌ انتخابات‌ و‌ همه‌پرسی‌ها‌ ربطی‌ به‌ اینکه ‌ما چه‌ فکری می‌کنیم،‌ ندارند،‌ بلکه‌ به‌ اینکه‌ ما‌ چه‌ احساسی‌ داریم مرتبط است”. این گفته جای تفکر زیادی دارد، او استدلال می کند اکنون در انتخاباتی که در کشورهای دمکراتیک برگزار می شود، عقلانیت در پس احساسات پناه گرفته است، در انتخابات ریاست جمهوری در به ظاهر دمکراتیک ترین جوامع، تبلیغات، ارائه برنامه های کاری اجرایی، مناظره های تلویزیونی، عقل و منطق مردم را هدف نمی گیرند بلکه بر احساسات آنان نشانه روی می کنند، مردم در انتخاب نامزدها، به آنچه احساس شان می گوید گوش فرا می دهند، مناظرات، در ابتدای انتخابات ناخواسته احساسات رأی دهندگان را بر می انگیزاند، و پس از اتمام انتخابات، و فروکش کردن تب تبلیغات و وعده وعیدهای عجیب نامزدها، رأی دهندگان پی می برند که در دام چه نیرنگی گرفتار شده اند. در نگاه اول این استدلال صحیح به نظر می رسد و نمونه ها و مصداق های عینی این استدلال نیز فراوان است. ولی در یک جامعه سالم، جامعه ای که پست ها و مناصب سیاسی و اجرایی نه محملی برای خود نمایی و ثروت اندوزی، بلکه جایگاهی صرفاً برای خدمتگزاری باشد، این استدلال دیگر چندان محملی برای خودنمایی نخواهد داشت، وانگهی وجود احزاب سیاسی سالم و به دور از حب و بغض خود بازوان اصلی مردمان برای انتخاب اصلح خدمتگزاران خواهند بود، لیکن اکنون در کمتر کشور و جامعه ای چنین است، امید است فناوریی که در آینده زمام امور را در همه عرصه ها بدست خواهد گرفت، راه حلی برای این معضل نیز داشته باشد. همانگونه که هراری بیان می دارد، فناوری حتی می تواند بعد اخلاقی داشته باشد، که البته امری بعید نمی نماید، امری خارق العاده نخواهد بود که در این خصوص نیز فناوری به یاری خالق خود، همان انسان خردمند بشتابد.

“شاید‌ مردم‌ گله‌ کنند‌ که‌ الگوریتم‌ها‌ هرگز‌ نمی‌توانند ‌برای ‌ما‌ تصمیمات‌ مهم‌ را‌ بگیرند، زیرا‌ تصمیمات‌ مهم‌ معمولاً‌ یک‌ بعد‌ اخلاقی‌ هم‌ دارند‌ و‌ الگوریتم ‌ها‌ درکی ‌از‌ اخلاق ندارند.‌ اما‌ دلیلی‌ وجود‌ ندارد‌ که‌ فرض‌ کنیم‌ الگوریتم ‌ها‌ نتوانند‌ حتی ‌در‌ اخلاق همچون‌ یک‌ انسانی‌ معمولی‌ عمل‌ کنند.‌ به‌ همان‌ صورت‌ که‌ دستگاه‌هایی ‌مثل‌ تلفن هوشمند ‌و‌ خودروهای‌ مستقل ‌وظایفی ‌را‌ به‌ عهده‌ گرفته‌اند‌ که‌ معمولاً در‌ انحصار انسان‌ بوده،‌ از‌ هم‌ اکنون ‌شروع‌ به‌ دست‌اندازی‌ در‌ همان ‌معضلات اخلاقی‌ کرده‌اند‌ که انسان‌ها‌ را‌ طی‌ هزاران‌ سال‌ آزار‌ می‌داده‌ است”.
نمونه هایی که الگوریتم ماشینی می تواند به عرصه های اخلاقی هم وارد شود بسیارند، تجسم کنید، هم اکنون در بازی های رایانه ای مثل فوتبال، شاید رفتارهای انسانی اخلاقی کمتر در محیط بازی کامپیوتری دیده شود، چیزی به نام بازی جوانمردانه، (Fair Play) هم می توان در الگوریتم پیاده کرد، چرا روبات فوتبالیستی که در موقعیت گل زنی است، و پیامی از سنسورهای خود دریافت می کند که روباتی از تیم حریف دچار نقص فنی شده به جای اینکه توپ را وارد دروازه نماید، آن را راهی اوت کند تا به وضعیت روبات حریف رسیدگی شود؟ بله دانش بشری قابلیت های زیادی دارد، ولی این ها همه به آزادی فردی و آزادی جمعی معنایی ارزشمند خواهد بخشید، نه اینکه طبق گفته هراری، “داده کلان تو را خواهد پائید”، پایش مستمر وضعیت جسمی و حتی روحی افراد می تواند دریچه ای روشن برای آینده بشر بگشاید، منوط به اینکه فریب احساساتی که از راه غیر اخلاقی هنگام انتخاب مسئول اجرایی نخورده و عقل را پیش قراول در فرایند انتخاب گردانیم. در این صورت است که احساسات‌ متضاد‌ عقلانیت‌ نخواهد بود،‌ بلکه‌ تجسم‌ عقلانیت ‌تکاملی‌ خواهد بود. شرط اساسی برای مصادره نشدن آزادی از طریق پایش و نظارت ماشینی، این است که به موازات پیشرفت فناوری، توسعه شبکه و اتوماسیون و زیست فناوری، در مقوله آموزش و پرورش، آموزش و تعالیم مفاهیم عالی انسانیت، روش های نیک و اخلاقی بکارگیری فناوری نیز توسعه یابد، بایستی مدارس در کنار آموزش فیزیک و مهندسی، انسانیت، اخلاق، و خلاصه کلام گفتار نیک، رفتار نیک و پندار نیک نیز به نوباوگان و دانشجویان آموزش دهند. آنگاه است که آزادی به معنای متعالی آن حتی در دل روبات ها نیز شکوفا خواهد گردید و همین روبات هوشمند، شبکه های گسترده داده و اطلاعات، نه تنها آزادی را محدود و مختل نخواهند نمود بلکه ابزاری برای پایش و تجلی درخشان آن خواهند بود. صد البته باید اعتراف نمود راهی است سخت و پر سنگلاخ، که عزم جزم انسانی می طلبد نه فکری روبات گونه و مسخ ماشین شده، لسان الغیب حافظ شیرازی می فرمایند:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

۴ ) برابری،
“صاحبین اطلاعات، مالکین آینده اند”

اگر منظور از برابری، برخورداری و تصاحب یکسان احاد بشر از همه مایملک و امکانات موجود، چه خصوصی و چه عمومی باشد، این انتظار نه تنها در گذشته، از ابتدای خلقت نوع بشر، و در تمام ادوار تاریخ محقق نشده، بلکه تا ابد الدهر نیز محقق نخواهد شد و چنین انتظاری اصولاً از مفهوم برابری فاصله دارد و طبیعت نیز این گونه برداشت را بر نمی تابد، طبیعتی که از هر حب و بغض عاری است و هیچ تبعیضی نیز نه بین جانداران و نه بین جمادات قائل نیست. از هر چیز باید همان را انتظار داشت که در ذات او به ودیعت گذاشته شده است و انتظار یکسان از هر چیز راه به خطا رفتن است.
مساوات و برابری در لغت مترادفند و در اصطلاح، برابری اصلی از اصول حقوق عمومی به شمار می‌رود که به موجب آن، همه مردم صرفنظر از جنس، طبقه، مذهب، ثروت و شغل باید از حقوق و تکالیف عمومی مساوی برخوردار باشند.
در واقع مراد از مساوات، برابری همه افراد در استفاده از موهبت ها و نعمت های الهی و مزیت های اجتماعی است و وظیفه قانونگذار در هر جامعه‌ای این است که امکانات و تسهیلات طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یکسان را در اختیار همه قرار دهد.
با وجود این، باز هم جای این سؤال باقی است که انسان ها در چه چیز و در چه شرایطی برابرند و باید با آنها رفتار برابر شود. افزون بر ابهام موجود در مفهوم شکلی برابری، مفهوم ماهوی یا به دیگر سخن، محتوای برابری نیز هنوز جای سؤال دارد. برابری در مقابل قانون، برابری در بهره‏ مندی از آزادی و احترام مدنی، برابری در بهره‏ مندی از فرصت‏ های اقتصادی و اجتماعی، برابری در بهره‏ مندی از قدرت سیاسی، برابری در بهره‏ مندی از منابع و برابری در بهره‏ مندی از رفاه.
بنابراین به نظر می رسد، به سادگی نمی ‏توان ادعا کرد که همه انسان ها صرفاً به دلیل انسان بودن باید به صورت برابر از منابع و امکانات اقتصادی واجتماعی برخوردار باشند. چگونه ممکن است که ادعا شود یک فرد لااُبالی که به همگان به مثابه یک ابزار برای خوشی های خود می نگرد با یک فرد پارسا که تمام تلاشش ارتقاء فردی و اجتماعی امور است، یکسان از امکانات اجتماعی، اقتصادی و حقوقی برخوردار شوند. حتی دانشمندان زیادی مثل سن سیمون، فیلسوف فرانسوی، با این استدلال که نابرابری به صورت مشهود در طبیعت وجود دارد و هماهنگی با طبیعت لازم است، از نابرابری انسان ها در زندگی اجتماعی دفاع می کردند و همچنین این اندیشه در میان دانشمندان مسلمان نیز وجود دارد. اگر منظور هراری از برابری همان تعریف برخورداری و تصاحب یکسان احاد بشر از همه مایملک و امکانات موجود، چه خصوصی و چه عمومی باشد، طبعاً پیشرفت علم و فناوری در قرن بیست ویکم اینگونه برداشت از برابری را بر نمی تابد، او می نویسد:

“طی‌ دهه‌های‌ اخیر‌ به‌ مردم‌ تمام‌ دنیا ‌گفته‌اند‌ که‌ بشریت‌ مسیر‌ برابری‌ را‌ می‌پیماید‌ و جهانی‌سازی‌ و‌ فن‌آوری‌های‌ نوین‌ ما‌ را‌ زودتر‌ به‌ آنجا‌ می‌رساند.‌ اما‌ ممکن‌ است‌ قرن بیست‌و‌یکم‌ در‌ حقیقت‌ عصر ‌نابرابرترین ‌جوامع‌ در‌ تمام‌ طول‌ تاریخ‌ باشد.‌ اگر چه جهانی‌ سازی‌ و‌ اینترنت‌ شکاف‌ میان ‌کشورها‌ را‌ هموار‌ می‌کنند،‌ اما ‌شکاف‌ طبقاتی‌ را هم‌ عمیق‌تر‌ می‌کنند‌، اما ‌در‌ اواخر‌ عصر‌ نوین،‌ برابری‌ تقریبا‌ در‌ تمام ‌جوامع‌ بشری‌ به‌ یک‌ آرمان‌ بدل‌ شد. و‌ این‌ از‌ طرفی‌ به‌ لطف‌ ظهور ‌ایدئولوژی‌ها‌ی جدید‌ کمونیسم‌ و‌ لیبرالیسم،‌ و‌ از‌ طرف دیگر ‌به‌ برکت‌ ظهور‌ انقلاب صنعتی‌ بود،‌ که‌ بیش‌ از‌هر‌ زمان‌ دیگری‌ برای‌ توده‌ها اهمیت‌ قائل‌ می‌شد”، انتظار و توقعی که کمونیسم در دل توده ها ، کارگران و طبقه فرودست ایجاد نمود، به نوعی ظلمی بود که به آنان روا داشته شد، چون تعریفی که از برابری ارائه می دادند، یا از اساس دارای مشکل بود یا اینکه پیروان این مرام ها با برداشت نا صحیح از اصول و مانیفست های ایدئولوژیک توقعی نابجا در دل توده ها آفریدند، بلی استثمار طبقه کارگر ظلم است، پرداخت نکردن حق و حقوق کارگر و کارمند ظلم است، محروم نگهداشتن آنان یا هر کس دیگری از حق پیشرفت، کسب دانش، مالکیت خصوصی، تبعیض در برخورداری از تسهیلات عمومی و حق شهروندی همگی ظلم است، و در عین حال رعایت نکردن عدالت در پیشرفت ظلم مضاعف، آیا کسی که شبانه روز وقت خود را صرف دانش اندوزی، خلق فناوری، کشف رموز علمی و توسعه دانش و فناوری می کند با کسی که تماماً وقت خود را صرف عیش و نوش می کند یکسانند؟
شاید منظور نانوشته هراری از درس برابری، و اینکه صاحبان اطلاعات مالکین فردایند، این است که بکوشیم از قافله علم و دانش، آشنایی با فناوری ها و کمک به توسعه آنان و ایفای نقش در این توسعه عقب نمانیم.

چهار درس اول هراری، سرخوردگی، کار، آزادی و برابری ذیل بخش اول، با عنوان چالش فنی ارائه شدند، در بخش دوم، چالش سیاسی، او به موضوعات جامعه، تمدن، ناسیونالیسم، دین و مهاجرت می پردازد. او در همان ابتدای بخش سوگیری تمام و کمالی را دارد و بیان می دارد:
“ادغام‌ داده فن‌آوری ‌و‌ زیست‌فن‌آوری‌ محور ‌ارزش‌های‌ آزادی‌ و‌ برابری را‌ تهدید ‌می‌کند.‌ هر‌ راه‌ حلی‌ در‌ مقابل‌ چالش‌های‌ فنی‌ باید همکاری ‌جهانی‌ را‌ شامل ‌شود.‌ اما‌ ناسیونالیسم،‌ دین‌ و‌ فرهنگ‌ بشر را‌ به‌ اردوگاه‌های‌ خصمانه‌ تقسیم‌ می‌کنند ‌و‌ امکان‌ همکاری ‌در بعدی‌ جهانی ‌را‌ دشوار ‌می‌سازند”، همکاری جهانی جهت حل مشکلات جهانی امری اجتناب ناپذیر است، حال آیا حاکمان دنیا اینگونه می خواهند و اینگونه عمل می کنند، خود جای بحث دارد، که معادلات حاکم بر جامعه جهانی این را نشان نمی دهد، برگزیت، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، مهمتر از این خروج ایالات متحده از کنوانسیون های جهانی، کم رنگ شدن و ضعف سازمان ملل متحد در ساماندهی به امور بین الملل، همه نشانه های نبود عزم جهانی در اتحاد بر سر حل مسائل جهانی است، ببینیم هراری چگونه ناسیونالیسم، ملی گرایی، دین و و فرهنگ را مقصر این ناهماهنگی و عدم موفقیت جامعه جهانی در حل مشکلات عام بشر می داند.

۵ ) جامعه یا اجتماع،
“انسان ها دارای بدن هستند”

در کنار موهبت ها، امتیازات و فرصت های طلایی، یکی از آثار فاجعه آمیز دنیا و فضای مجازی، فروپاشی و کم رنگ شدن تعاملات چهره به چهره و ارتباطات فیزیکی افراد است. گر چه شبکه های اجتماعی، پیام رسان ها و محیط های ارتباطی مجازی بنا به دلایل عدیده ای دچار افت و خیز بوده اند، گاهی پر مراجعه و گاهی ریزش اعضاء را تجربه نموده اند ولی منحنی تغییرات در کل رو به افزایش بوده و با ارائه قابلیت های نوین و خدمات جدید، تعداد کاربران رو به افزایش است تا حدی که هم اکنون فیس بوک بیش از ۲/۵ میلیارد کاربر دارد. هراری درس اجتماع را از دیدگاه توجه به شبکه، به زیبایی ارائه داده است، او از قول مارک زاکربرگ مالک شبکه اجتماعی فیس بوک می نویسد که عضویت ‌در‌ انواع‌ گروه‌ها‌ی شبکه های اجتماعی طی‌ چند‌ دهه‌ اخیر‌ تا‌ حد‌ یک چهارم‌ فروکش ‌کرده‌ است‌ و‌ افراد ‌زیادی‌ الان در‌ جست‌وجوی‌ نوعی ‌حس‌ هدفمندی‌ در‌ ورای‌ این ‌گروه‌ها‌ هستند. ما‌ در‌حال به‌ کارگیری ‌ابزارهایی‌ هستیم‌ که‌ برپایی‌ اجتماعات ‌را‌ آسانتر ‌می‌کند، او‌ در‌ ادامه‌ توضیح ‌می دهد که‌ ما‌ پروژه‌ای‌ را‌ آغاز‌ کردیم ‌تا‌ ببینیم‌ آیا‌ می‌توانیم‌ بهتر عمل‌ کنیم ‌و‌ گروه‌هایی ‌را‌ پیشنهاد‌ کنیم ‌که‌ معنایی‌ برای‌ کاربران‌شان‌ داشته ‌باشند. این اظهارات زاکربرگ بیانگر این واقعیت است که شبکه های اجتماعی در برهه هایی دچار بحران هویت بوده اند، و اعضاء گروه ها پس از مدتی عضویت، دچار سردرگمی و احساس بی فایدگی گردیده و گروه ها را ترک می کنند. حال در کنار این معضل، از بین رفتن تعاملات و ارتباطات چهره به چهره، دید و بازدیدها، گفتگوهای حضوری خود مضاف بر علت است، توجه نداشتن به اتفاقات پیرامونی، عوض کردن لذت فیزیکی با لذت آنلاین، و همه اینها از مضرات دنیای مجازی از نوع شبکه های مجازی است، در یک گردش و تفریح، مردم بجای لذت بردن از فضای پیرامون، مناظر طبیعت، بوی گل و گیاه، به دنبال عکس و فیلم هستند و لذت حضور را با لذت لایک تعویض می کنند. باز هراری به خوبی می نویسد:
“انسان‌دارای‌بدن‌است.‌ فن‌آوری‌‌ طی‌ سده اخیر‌ بین ‌ما‌ و‌ بدن‌ ما‌ فاصله‌ ایجاد‌ کرده است.‌ ما‌ قابلیت‌های‌ حسی‌ بوئیدن‌ و‌ چشیدن‌ را‌ از‌ دست‌ داده‌ایم،‌ ولی‌ به‌ جای‌ آنها جذب‌ تلفن‌های‌ هوشمند‌ و‌ کامپیوتر‌‌ خود‌‌ شده‌ایم.‌ ما‌ بیشتر‌ از‌ آن‌ که‌ بخواهیم‌ بدانیم که‌ در‌ خیابان‌‌ چه‌ اتفاقی‌ می‌افتد،‌ مایلیم ‌بدانیم‌ که‌ در‌ فضای‌ سایبری ‌چه‌ می‌گذرد. صحبت‌ کردن ‌با‌ پسر ‌عمویم‌‌ در‌ سوئیس‌ برایم‌ راحت‌تر‌ از‌ صحبت‌ کردن ‌با‌ همسرم‌ در کنار‌ میز‌ صبحانه‌ است،‌ زیرا‌ او‌ به‌ جای ‌این‌ که‌ به‌ من‌ نگاه‌ کند،‌ بدون‌ وقفه‌ در‌ تلفن هوشمند خود فرو رفته است”. ‌اگر‌ شما‌ در‌ کالبد‌ درونی خود‌ حس‌ خوشایندی‌ ندارید،‌ پس‌ هرگز‌ نمی‌توانید‌ حس‌ خوبی‌ در‌ دنیای‌ بیرونی داشته‌ باشید، آیا‌ فیس‌بوک‌ می‌تواند ‌الگوی‌ جدیدی ‌اتخاذ ‌کند‌ که مردم‌ را‌ ترغیب‌ کند‌ تا‌ فقط‌ در‌ مواقع ‌واقعا‌ ضروری‌ آنلاین ‌باشند ‌و‌ توجه‌ بیشتر ‌را‌ وقف روابط‌ محیطی‌ حقیقی‌ خود‌ و‌ بدن‌ و‌ احساسات‌ خود ‌کنند؟‌
هراری در این درس سعی دارد مردم را در حفظ تعادل و توازن بین دنیای حقیقی و مجازی ترغیب نماید، درسی بس آموختنی و ضروری.

۶ ) تمدن
“فقط یک تمدن در دنیا وجود دارد”
پرداختن به موضوع تمدن ها، تشابهات، اختلافات و ریشه یابی آنها، علل ظهور و افول تمدن ها، تمدن های کنونی ریشه در کدام تمدن کهن دارند، یک تحقیق جامع را می طلبد. هراری در این درس بنا به شواهدی نظیر درگیری های قومی، ملی و مذهبی، تصادم بین تمدن های گذشته و موجود کنونی چنین نتیجه گیری می کند:
“درست‌ همانند طبیعت‌ و‌ بر‌ اساس‌ قوانین‌ بی‌رحمانه انتخاب‌ طبیعی،‌ گونه‌های‌ مختلف‌ برای‌ بقای خود‌ می‌جنگند،‌ پس‌ بنابر ‌این‌ تمدن‌ها‌ در‌ طول‌ تاریخ‌ به‌ کرات‌ با‌ هم‌ جنگیده‌اند ‌و‌ تنها سازگارترین‌ها‌ بوده‌اند‌ که‌ باقی‌ مانده‌اند‌ و‌ داستان‌ گفته‌اند.‌ آنها‌ که‌ این‌ حقیقت ظالمانه‌ را‌ نادیده‌ می‌گیرند‌، خواه‌ سیاستمداران ‌لیبرال ‌باشند،‌ خواه‌ مهندسین‌، سر‌ در ابرها، فقط موقعیت خود را به خطر می اندازند”. نظریه تصادم تمدن ها، بر اساس اختلافات شکل می گیرد، گویی راه حل اختلاف در درگیری و خون ریزی، و کشت و کشتار است، و گفتگو جایی در حل مناقشات ندارد، راه حل ارائه شده توسط ریاست جمهوری اسبق ایران به مجمع سازمان ملل مبنی بر گفتگوی تمدن ها گرچه مورد توجه خیلی از سران کشورها قرار گرفت ولی به مرور زمان به ورطه فراموشی سپرده شد، نا امیدی برای حل مشکلات از طریق گفتگو، آتش جنگ را شعله ور خواهد کرد.
هراری درگیری های سال های اخیر در منطقه خاورمیانه، ظهور داعش و خلافت خود خواسته آنان را نمونه ای از درگیری های دینی می داند که البته برداشت صحیحی است ولی نتیجه گیری اینکه این درگیری ها دلیل اختلافات دینی بین ادیان اسلام و مسیحیت و یهود است نتیجه گیری صوابی نیست، داعش، و قرائت رهبران آن از اسلام، قرائتی است که مورد پذیرش مراکز معتبر دینی اسلام نیست و حتی جذب نیرو نیز بین آنان عمدتاً با انگیزه های غیر عقیدتی نظیر پرداخت حقوق های آنچنانی و یا انتقام های قومی بوده است، این فرقه هرگز مورد تأیید دول اسلامی بویژه کشورهای درگیر در این ماجرا نظیر عراق و سوریه و ایران نبوده است، وانگهی هراری که در این کتاب جنگ داعش را نوعی تصادم بین تمدن ها می داند، در کتاب قبلی خود، انسان خدا گونه، تشکل های تروریستی خاورمیانه مانند القاعده و داعش را بسیار ضعیف توصیف کرده بود و به نوعی ظهور آنان را مستمسک و دستاویزی برای حضور قدرت ها در منطقه دانسته بود، حال چگونه این درگیری ها را تصادم و برخورد تمدن ها می داند؟ جواب را در نتیجه گیری ایشان باید جستجو نمود، برخورد تمدن ها دلیلی است برای اثبات تیتر ابتدای این گفتار، “فقط یک تمدن در دنیا وجود دارد”، این عبارت پیش بینی نویسنده برای آینده تمدن هاست، تصادم و برخورد تمدن ها باعث می گردد که تمدن های ستیزه جو طبق قوانین بی رحمانه انتخاب طبیعی، محکوم به نابودی و فنا بوده و فقط سازگارترین آنان شانس بقاء دارد، ایشان هیچ جایگاهی، حداقل در آثار مکتوب خود برای گفتگو و تفاهم بین تمدن ها و فرهنگ های بشری قائل نیست، دلیل و منطق جالب ایشان این است که مشترکات تمدن ها و تشابهات فرهنگی وجود دارند، چیزی که باعث فاصله می شود و تصادم بوجود می آورد،‌ تفاوت تمدن هاست و اگر نادیده انگاشته شوند، چیزی حل نمی شود بلکه باری است که همواره با خود حمل می کنیم و مانند یک غده چرکین روزی سر بر خواهد آورد. حال سؤال این است، راه حل جنگ و تصادم و تخاصم است؟ آیا جنگ بر سر اختلافات اجتناب ناپذیر است؟ پس اختلاف انسان خردمند با ددان و حیوانات درنده خو کجاست؟ آیا گفتگو قادر به ایجاد تفاهم نیست؟

۷ ) ناسیونالیسم.
“معضلات جهانی پاسخ های جهانی می طلبند”.
ملی گرایی یا ناسیونالیسم، نوعی تعلق خاطر فردی و جمعی است نسبت به قوم، ملت، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، جغرافیای زیستی و تاریخ گذشته. این تعلق خاطر اگر به دور از تعصبات نژادی و خودبرتر بینی قومی باشد، می تواند آثار مثبت فراوانی داشته باشد. حس ملی گرایی و وطن پرستی احساسی است که می توان ادعا نمود در اکثریت احاد بشر وجود دارد و اگر کسی خلاف آن را مدعی باشد، باید ریشه و علل آن را در روانشناسی جستجو نمود، سرخوردگی های ملی، برآورده نشدن خواسته هایی که شخص ممکن است در اثر سرکوب خواسته های اجتماعی دچار آن شده باشد. اعتقادات و باورهای سیاسی و امثالهم. حس ملی گرایی ابتدا ازخانواده سرچشمه می گیرد، تعلق خاطری که هر کس نسبت به والدین خویش دارد، سپس به زادگاه و روستاه، شهر و استان، و آنگاه کشور و حدود ثغور جغرافیایی آن. حتی محله ای که شخص زندگی خود را از آنجا آغاز نموده. در کنار این تعلقات خاطر، سمبل ها و الگوهای وابسته به این علقه ها، زبان مادری، فرهنگ محلی، تاریخ و پرچم و سرود ملی و اسطوره های ملی نیز در ملی گرایی جایگاهی ویژه دارند.
اگر این حس وطن پرستی، دینی در فرد ایجاد کند که منشأ خدمت به جامعه و کشورش گردد، باعث توسعه علمی، فرهنگی و صنعتی کشورش گردد، باعث اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمان‌ها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گردد، نه تنها نکوهیده نیست که ستوده و افتخار آمیز نیز خواهد بود. ولی اگر برعکس باعث برتری جویی نژادی، قومی و تاریخی و فرهنگی نسبت به ملل دیگر باشد، ممکن است فاجعه آمیز شود، کما اینکه ریشه جنگ ها و خونریزی های زیادی در تاریخ، بویژه دو جنگ جهانی نیمه نخست قرن بیستم و اختلافات سیاسی در برخی کشورهای همجوار در سراسر جهان، از افراط در همین حس ناسیونالیسم نهفته است.
با این مقدمه، به گفتار زیر از هراری می رسیم: “وقتی‌ جنگ‌ سرد‌ به‌ پایان ‌رسید، جهانی‌ سازی‌ همچون ‌یک‌ موج‌ اغوا کننده ‌برای‌ آینده‌ جلوه‌گر‌شد.‌ انتظار‌ می‌رفت‌ که بشر‌ باید‌ سیاست‌ ناسیونالیستی‌ را‌ به‌ عنوان‌ خاطره‌ای‌ از‌ گذشته‌های‌ دور،‌ که‌ بیشتر خواست‌ ساکنین ‌ناآگاه‌ معدودی‌ کشور‌ عقب‌مانده‌ است‌ پشت‌ سر‌ بگذارد”، چگونه هراری به این نتیجه گیری رسیده است، احتمالاً ریشه در عللی دارد که صدراً ذکر گردید. افراط و تفریط در همه امور بلای جان بشریت است که ملی گرایی نیز از این قاعده مستثنی نیست. یووال نوح هراری مکرراً با هدف قرار دادن مشکلات جهانی نظیر چالش های زیست محیطی، تغییرات اقلیمی زیست کره، انتشار گازهای گلخانه ای و تخریب زیستگاه های حیات وحش که راه حل های جهانی می طلبد، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، خروج آمریکا از برخی کنوانسیون های محیط زیستی و توجه افراطی دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی ایالات متحده آمریکا بر منافع داخلی و ملی آمریکا که موانعی بر سر راه حل معضلات جهانی اند را نمونه بارز شکست پدیده ناسیونالیسم می داند. درست است که فعالیت‌های‌ انسانی،‌ به‌ویژه‌ انتشار ‌گازهای گلخانه‌ای،‌ مثل‌ دی‌اکسیدکربن،‌ در‌ حال‌ ایجاد‌ تغییرات‌ اقلیمی‌ در‌ ابعادی‌ ترسناک است و هیچ‌ کسی‌ دقیقا‌ نمی‌داند‌ که‌ چه‌ مقدار‌ دی‌اکسیدکربن ‌در‌ ادامه‌ می‌تواند‌ در فضا‌ منتشر‌ شود،‌ بدون‌ آن‌ که‌ موجب‌ بروز‌ یک‌ فاجعه طبیعی ‌برگشت‌ناپذیر ‌شود، برآورد‌های‌ علمی‌ به‌دست‌ آمده‌ نشان‌ می‌دهند ‌که‌ اگر‌ ما‌ انتشار‌ گازهای‌ گلخانه‌ای‌ را، طی‌ بیست‌ سال‌ آینده،‌ به‌ میزان‌ چشم‌گیری‌ پایین‌ نیاوریم،‌ دمای‌ متوسط‌ کره زمین‌ تا بیش‌ از‌ دو‌ درجه سانتیگراد‌ بالا خواهد‌ رفت ‌که‌ منجر‌ به‌ گسترش‌ بیابان‌ها،‌ نابودی کوه‌های‌ یخی،‌ بالا ‌آمدن‌ آب‌ اقیانوس‌ها‌ و‌ حوادث‌ پی‌درپی ‌آب‌ و‌هوایی‌‌شدید،‌ مثل طوفان‌ها‌‌و‌‌ گردبادها‌ خواهد‌شد و این‌ تغییرات ‌به‌نوبه خود‌ باعث‌ متوقف‌ شدن ‌تولیدات کشاورزی‌ خواهند‌ شد،‌ شهرها ‌زیر‌ آب‌ خواهند‌ رفت،‌ بخش‌های‌ عظیمی‌ از‌ جهان‌ غیر قابل‌ سکونت‌ خواهند‌ شد،‌ و‌ موجب‌ مهاجرت ‌صدها‌ میلیون ‌پناهنده‌ در‌ جست‌وجوی محلی‌برای‌سکونت‌ خواهد شد، ولی آیا ریشه این مشکلات در ناسیونالیسم نهفته است؟ هراری سرمنشأ همه اینها را از ناسیونالیسم می داند، در ادامه می گوید: “ناسیونالیسم‌ کجا‌ با‌ این‌ تصویر‌ هشدار دهنده ‌تطبیق‌ می یابد؟‌ آیا‌ ناسیونالیسم پاسخی‌ برای‌ تهدید‌ زیست‌ محیطی‌دارد؟ با‌ توجه‌ به‌ اینکه‌ تمامی‌ بشر‌ اکنون ‌یک‌ تمدن‌ واحد‌ را‌ تشکیل‌ می‌دهد،‌ و‌ نظر ‌به‌ اینکه بشر‌ با‌ چالش‌ ها‌ و‌ موقعیت‌ های‌ مشترکی‌ روبه‌رو‌ است،‌ پس‌ چرا‌ بریتانیایی‌ ها، آمریکایی‌ها،‌ روس‌ها‌ و‌ گروه‌های‌ بی‌شمار‌ دیگر‌ به‌ سمت‌ انزوای‌ ناسیونالیستی‌ چرخش می‌کنند؟‌ آیا ‌یک‌ چرخش‌ به‌ ناسیوناسیونالیسم ‌راه‌حل‌ هایی‌ واقعی‌ برای‌ مشکلات بی‌سابقه جهان‌ به‌ ما‌ می‌دهد،‌ یا‌ یک‌ آرزوی‌ دل‌ خوش‌ کننده‌ای‌ است‌ که‌ می‌تواند ‌بشر و‌ تمامی ‌کره زیستی‌ را‌ به‌ نابودی‌ بکشاند؟” ، هراری رفتار های افراطی برخی کشورها را بر گردن ملی گرایی می اندازد. در کنار این چالش ها، چالش فنی نیز مد نظر هراری است، با طرح این سؤال که ناسیونالیسم در مقابل تهدید توسعه فراگیر فناوری به ویژه فناوری زیستی چه راه حلی دارد و برای جلوگیری از ایجاد یک امپراتوری دیکتاتورگونه فناوری اطلاعات، روباتهای هوشمند و دنیایی که تماماً در سیطره دستاوردهای تکنولوژیک خواهد بود چه می اندیشد، گو اینکه ملی گرایی باید تمام مشکلات را در دل خود حل کند، آیا نمی توان حس وطن پرستی داشت ولی برای مشکلات جهانی راه حل جهانی ارائه داد؟ آیا ضعف سازمان های بین الملی نظیر سازمان ملل متحد و شورای امنیت بر گردن ناسیونالیسم است؟ آیا نمی توان بدون ورود خدشه به احساس ملی گرایی رویکردی متوازن برای حل معضلات جهانی داشت؟ البته در گفتارهای پایانی این درس هراری قدری در نظریات خود مبنی بر نفی کامل ملی گرایی تعدیل می کند و به عنوان یک مُسکن سریع الاثر ولی گذرا، اشاراتی به حفظ رویکرد وطن دوستی و تفکر جهانی هم دارد.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

دکتر اصغر ابراهیمی

یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت اول)

  پرینت
یادداشت و نقدی بر کتاب ۲۱ درس برای قرن بیست و یکم، نوشته یووال نوح هراری (قسمت اول)
شناسه خبر : 2396 | تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۳ | تعداد دیدگاه : 0 |

انسان خردمند و انسان خداگونه، دو کتاب یا دو بالی که هراری با آنها به پرواز در آمد و جایگاهی ویژه برای خود فراهم نمود، در کتاب اول چگونگی شکل گیری جوامع بشری، تمدن ها، و فرهنگ ها از دیدگاه نویسنده شرح داده شد و سپس در کتاب دوم ابتدا مولفه های جوامع بشری در […]

انسان خردمند و انسان خداگونه، دو کتاب یا دو بالی که هراری با آنها به پرواز در آمد و جایگاهی ویژه برای خود فراهم نمود، در کتاب اول چگونگی شکل گیری جوامع بشری، تمدن ها، و فرهنگ ها از دیدگاه نویسنده شرح داده شد و سپس در کتاب دوم ابتدا مولفه های جوامع بشری در قرن بیستم به تصویر کشیده شد و آنگاه به یاری این تصویرپردازی، تلاشی برای ترسیم آینده بشریت صورت پذیرفت. این دو اثر بحث های چالشی زیادی به همراه داشت، مدافعین و منتقدین به شرح نظریات و دیدگاه های نویسنده پرداختند، بسیاری از شبکه های خبری و کانال های پر بیننده از او جهت مصاحبه دعوت نمودند و نشست های بین المللی زیادی نیز به عنوان سخنران از او دعوت به عمل آوردند، این مصاحبه ها و سخنرانی ها خود باعث شهرت روزافزون یووال نوح هراری گردید و بر آمار فروش کتبش افزود. در صحفه پایانی کتاب انسان خدا گونه هراری با زیرکی و فراست سه فرایند و سه سؤال کلید مطرح کرده که ذهن خواننده را پس از بستن جلد کتاب باز نگه می دارد این سه فرایند عبارتند از :

۱. علم در حال همگام شدن با جزم تمامیت اینترنتی است، که معنایش این است کـه موجودات زنده الگوریتم هستند و زندگی پردازش اطلاعات است.
۲ . هوش در حال جدا شدن از هشیاری است.
۳. الگوریتمهای فاقد هشیاری، اما بسیار هوشمند شاید به زودی مـا را از خودمـان هم بهتر بشناسد.

و سه سؤال چنین اند:

۱. آیا موجودات زنده واقعاً الگوریتم هستند و زندگی به واقع پردازش اطلاعات است؟
۲ . آیا هوش ارزشمندتر است یا هشیاری؟
۳. اگر الگوریتم های فاقد هشیاری، اما بسیار هوشمند ما را بهتر از خودمان بشناســند، چه اتفاقی برای جامعه، سیاست و زندگی روزمره خواهد افتاد.

در کتاب دوم دنیای فردا، دنیایی که پایه های آن بر تکنولوژی های هوشمند، علوم زیستی و شناختی و نانو فناوری و شبکه استوارند، بسیار وهم انگیز، رعب آور ترسیم شده و خواننده ای که آشنایی چندانی با علوم و فناوری های نوظهور کنونی ندارد ممکن است وحشت زده شود. همین امر یکی از عناوین اصلی نشست های پرسش و پاسخی و مصاحبه های هراری بوده است. و انگیزه ای برای نگارش کتاب سوم در سال ۲۰۱۸ با عنوان “۲۱ درس برای قرن بیست ویکم”، عنوان کتاب خود ذکاوت نویسنده را هویدا می کند، عنوانی که در پنهان حاوی این پیام است:
“ای خواننده و ای انسان، قرن پیش روی، قرن بیست و یکم، قرنی متفاوت است، اگر شما با خواندن کتاب انسان خداگونه، تاریخ مختصر فردا، دچار دلهره گشته ای، درمان و راه حل اینجاست، ۲۱ درس برای فردای تو، توای که هراسان گشته ای”. ۲۱ درس هراری طبق گفته خودش، بعضی‌ روی‌ فنآوری‌ تمرکز ‌می‌کنند،‌ برخی‌دیگر ‌بر‌ سیاست،‌ پاره‌ای‌ به‌ دین،‌ و شمار‌ دیگری‌ هم‌ به‌ هنر ‌می‌پردازند.‌ فصل‌های‌ خاصی‌ خرد‌ انسانی‌ را‌می‌ستایند،‌ و فصل‌های‌ دیگری‌ هم‌ بر‌ نقش‌ تعیین‌ کننده حماقت‌ بشری‌ تأکید‌ می‌کنند.
قبل از پرداختن به نقد دروس ۲۱ گانه هراری، بیان نکاتی چند سودمند خواهد بود. این نکات در واقع نقدی کلان است بر دیدگاه های نسبتاً بدبینانه هراری:

نخست، اینکه هراری برای پرداخت به آینده، در یک طرحواره زیبا، ابتدا گذشته را مرور نموده، مولفه های آن را شناسایی و سپس قلم را به امروز رسانده و گام به فردا گذاشته است، روشی صحیح و علمی برای نگاشت آینده.

دوم، هراری در نگاشت آینده در کتاب دوم قدری فضا را خوف انگیز جلوه داده است. دلیل وی در ترسیم اینگونه ترسیم آینده، پیشرفت های شگرف انسان خردمند در حوزه های علمی و فناوری بوده است. گرچه پیشرفت های کنونی و آینده ویژگی هنجارشکنانه دارند و خواهند داشت، لیک همانگونه که در طرح هراری نیز در بررسی تاریخی روندها مشاهده می شود، انسان نه می خواهد و نمی تواند در این نمایش خود را جا گذارد، این انسان خود پیشبرنده داستان زندگی است، راننده و هدایتگر این ارابه خود بشر است، و ارابه داستان بشر همانند خودران های گوگل و اتومبیل های بی راننده نیست و نخواهد بود.

سوم، موج دانش و فناوری در قرن بیست ویکم هر چقدر دیواره های بلند داشته باشد، ویرانگر نخواهد بود، بلکه تمام سازندگی است، چه در حوزه فردی و چه حوزه جمعی و اجتماعی، انسان امروزی با امواج بلند فناوری و خلق محصولات هنجارشکن آشنا گردیده به گونه ای که دیگر ظهور فناوری های جدید و نوظهور به ندرت تعجب همگان را بر می انگیزاند. زمانی نه چندان دور گفتگوی تصویری بین دو نفر رویایی بود، ولی اکنون گفتگوی تصویری جمعی امری عادی و پیش پا افتاده جلوه می کند. زمانی برای انجام یک تحقیق علمی، یک دانشجو بایستی ایام را در کتابخانه ها سپری می کرد، ولی اکنون در خودرو، در منزل و هر جایی دیگر شما به کتابخانه های بزرگ دنیا به راحتی دسترسی دارید، زمانی برای انجام یک آزمایش علمی شما بایستی حضوراً در آزمایشگاه پروژه تان را دنبال می کردید ولی اکنون با کمک روبات های هوشمند قابل کنترل، از آنسوی دنیا، می توانید برنامه خود را در آزمایشگاهی در این سوی دنیا به سرانجام رسانید و در یک چشم برهم زدن نتایج خود را با سایر همکارانتان به اشتراک گذارید. روبات های جراح به پزشکان این امکان را می دهند که پزشکی در غرب عالم بیماری را در بیمارستانی در شرق عالم جراحی کند. لذا، آینده، آینده ای روشن در مقابل بشر است، و موج فناوری، هر چقدر هم‌که مهیب باشد، کسی را غرق نخواهد کرد، حال فنون شناگری است که باید بیاموزیم. ببینیم این فنون از دیدگاه یووال نوح هراری چیستند.

۱ ) درس اول سرخوردگی.
در این بخش هراری ایدئولوژی لیبرالیسم را تنها بازمانده تمام نظریه های جامعه شناسی حاکم بر جهان می داند، ایدئولوژی ایی که به نظر می رسید منجی نابسامانی های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی باشد، ولی اکنون با امواج مهلک فناوری های نوظهور، اینترنت، مدیریت شبکه محور و فضای قدرتمند مجازی حاکم بر توده های مردم، به نظر می رسد پایه های لیبرالیسم که ستونهای آن بر آزادی فردی، حقوق بشر، حق رأی و دموکراسی استوار است و اصالت را به فرد می دهد لرزان شده و دوران شکوفایی آن سپری گردیده و رو به افول است، در این خصوص می نویسد:
“‌طی‌ قرن‌ بیستم‌ حاکمان‌ جهانی‌ در‌ نیویورک،‌ لندن،‌ برلین ‌و‌ مسکو‌ سه داستان‌ بزرگ‌ تدوین‌ کردند‌ که‌ مدعی‌ بود‌ تمامی ‌گذشته‌ را‌ توضیح‌ می دهد ‌و‌ آینده تمامی‌ دنیا‌ را‌ هم‌ پیش‌بینی‌ می‌کند:‌ داستان‌ فاشیست،‌ داستان‌ کمونیست‌ و‌ داستان لیبرال.‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ داستان‌ فاشیست‌ را ‌از‌ میان ‌به‌ در‌ برد‌ و‌ از‌ اواخر ‌دهه ‌۱۹۴۰ تا‌ اواخر‌ دهه ‌‌ ۱۹۸۰دنیا ‌عرصه کارزار ‌تنها‌ دو‌ داستان ‌شد:‌ کمونیسم‌ و‌ لیبرالیسم. سپس‌ داستان ‌کمونیست ‌فرو‌ریخت‌ و‌ داستان ‌لیبرال،‌ همچون ‌راهنمای‌ گذشته انسانی ‌و‌ دستورالعملی ‌لازم‌ الاجرا‌ برای‌ آینده ‌جهان،‌ بر جا ماند‌ یا‌ این‌ که‌ در‌ نظر حاکمان ‌جهانی‌ چنین‌می‌نمود.” در ادامه با پیش فرض لزوم جهانی شدن با ارائه ادله ای نظیر برگزیت (خروج انگلستان از اتحادیه اروپا)، سیاست دونالد ترامپ مبنی بر توجه بیشتر به اقتصاد داخلی و بازسازی زیر ساخت های صنعتی و اقتصاد درونی ایالات متحده و خروج این کشور از کنوانسیون های مهم دنیا که تفکر نجات سیاره را هدف دارند، لیبرالیسم را ناکام می انگارد. فراموش نکنیم که در کتاب انسان خدا گونه هراری لیبرالیسم را با سیاست جهانی شدن در تضاد می دانست و تقویت و گسترش مولفه هایی از تکنولوژی که نظریه دهکده جهانی را معنی می بخشند با لیبرالیسم که از دیدگاه او بر اصول فردی استوارند ناسازگار می دانست، او اکنون علاوه بر اینکه بر عقیده اش در این خصوص استوار است، دلایل فوق را هم اضافه می نماید که نوعی تضاد در این دو دلیل نهان است، برگزیت و خروج آمریکا از کنوانسیون های بین المللی و توجه به درون حرکت بر خلاف روند جهانی به نظر می رسند.
هراری در دو کتاب اول خود انقلاب نوین فناوری های شبکه محور و یکپارچگی جهانی و زیست فناوری محور را نوید دهنده ظهور نظامی جدید که لیبرالیسم را فرو خواهد پاشید می دانست، ولی با اتفاقاتی نظیر برگزیت و ظهور ترامپ در کتاب جدید خود، گویی با حوادثی نامنطبق با انتظاراتش مواجه شده باشد، می گوید بشر‌ در‌ نهایت‌ داستان ‌لیبرال ‌را‌ رها‌ نخواهد کرد،‌ زیرا‌ گزینه دیگری‌ ندارد. او حتی در این کتاب بر فضای رعب آوری که در فصل و بخش آخر کتاب خود ایجاد نموده بود نیز عقب نشینی می کند و می نویسد ‌قبل‌ از‌ هر‌چیز‌ باید ‌در‌ پیش‌گویی‌های آخرالزمانی‌ ‌‌خود احتیاط‌ کنیم‌‌ و‌ از‌ حالت‌ وحشت‌ به‌ حالت‌ سردرگمی ‌تغییر ‌موضع ‌دهیم. یعنی این چند رویداد باعث گردیده او در مواضع خود قدری عقب نشینی نماید و پیش گویی زوال سریع لیبرالیسم را تعدیل کند.
او حتی خلاصه درس اول خود را با عبارت “پایان تاریخ به تعویق افتاده است” بیان می کند. درس اول او به دیگران پذیرش سرخوردگی است، چیزی که ظاهراً خود دچارش گردیده است.

۲ ) درس دوم، کار.
هراری: “وقتی بزرگ شدی، احتمالاً بیکار خواهی بود”.
توسعه اتوماسیون صنایع، خودکار شدن ابزارآلات و وسائل، هجوم روبات های هوشمند به تمام ابعاد زندگی، بکارگیری روبات های جراح و قابل کنترل از راه دور، حسگرهای پایش سلامت فردی، تولیدات قطعات پیش ساخته شده ساختمانی، اتومبیل های خودران، دیجیتال شدن پرونده ها، فروشگاه های مجهز و همه چیز فروش اینترنت پایه، و ده ها نمونه دیگر از محصولات و خدمات که دیگر نیازی به حضور اپراتور انسانی ندارند و مصرف کنندگان نیز بدون نیاز به حضور فیزیکی به نحو شایسته از این محصولات و خدمات بهره مند می گردند. این ها از نظر هراری و خیلی کسان دیگر، طلیعه ای است برای نگرانی از موج بیکاری در آینده نچندان دور. آری اینگونه است، پیشرفت علم و فناوری نوید دهنده آینده ای است که برای ارائه خدمات شایسته تر، با کیفیت تر، و سریع تر، انسان ها نیازی به دخالت چندانی در آن ندارند، حال چرا از دریچه غبار آلود و وهم برانگیز هراری به موضوع بنگریم، کافی است وضعیت اکنون خود را با بیست یا ده سال پیش مقایسه کنیم، زمانی برای تعویض گواهینامه رانندگی، شناسنامه یا معامله ملک، بایستی زمان زیادی در دفاتر رسمی مربوطه تمام روز را صرف می کردیم، برای ارسال محموله یا حتی نامه ای به دوستی، خرید پاکت و تمبر و اداره پست گریز ناپذیر بود، برای برقراری ارتباط تلفنی که کیفیت چندانی هم نداشت، گذارمان به ردیف باجه و اتاقک های قفس مانند اداره مخابرات بود و بعضاً صف های طویل آن، ولی امروز، واژه آشنا و خوش آهنگ کلیک، هم چیز را در یک گوشی هوشمند زیبا در اختیارمان قرار خواهد داد، از تماس تصویری با کیفیت با عزیزانمان در آنسوی دنیا تا دیدن هر فیلم و کلیپ مورد دلخواه مان، دیگر نیازی نیست برای گوش دادن به یک آهنگ‌ کوهی ار نوارهای کاست یا سی دی های فشرده را زیر و رو کنید و ضبط صوت جعبه ای خود را مرتب سرویس کنید، کافی است جستجویی در وب داشته باشید یا عضو فروشگاه مجازی موسیقی باشید، هم اکنون برای یافتن غزل و قصیده مورد نظرتان نیازی ندارید دیوان قطور شعرا را از قفسه های کتاب خانه تان برداشته و تورق کنید، مقالات علمی، کتب علمی، اخبار و روزنامه های تمام دنیا با یک کلیک در اختیارتان است، اخبار برگزیده به نام خودتان چه صوتی و چه متنی بی درنگ پس از انتشار از بنگاه مربوطه بر روی گوشی، تبلت یا رایانه دریافت می کنید. نمونه های بسیاری از این تحولات را خواننده خود می تواند ردیف نماید. آیا این تحولات سبب گردیده کسی بیکار شود؟ جواب روشن است، خیر اینگونه نیست، نه تنها مشاغل کم نشده اند بلکه تحولی عظیم صورت پذیرفته، به جای کارهایی که نیاز به بکارگیری ماهیچه و زور بازو داشت، اکنون تفکر بیشتر می طلبد، پدیده ای که شایسته انسان خردمند است، به جای بیهود سپری شدن اوقات گرانبهای شما در صف و از این خیابان به آن خیابان، آن کتابخانه به آن موسسه، مفید صرف اصل مطلب می کنید. نکته دیگر اینکه این تحولات در همین اندازه و مقیاس کنونی باعث غافلگیری کسی نگردیده، و تحولات هر چقدر هم پر شتاب بوده باشند، چابکی جوامع و افراد منطبق با این پیشرفت ها بوده است، پس مشتاق ظهور تحولات شگرف علم و فناوری در آینده باشیم،‌ مسلماً مشاغلی منقرض می شوند ولی ده ها شغل دیگر که مستلزم بکارگیری فکر و اندیشه است ظهور خواهند کرد، ای علم و فناوری تو بیا، چگونه بکارگیریت را من خود خواهم آموخت، ای فناوری تو بیا، من نان را بجای بازو از فکرم تأمین خواهم نمود، ای جوان، وقتی بزرگ شد، مطمئن باش دیگر همچون پدر یا پدر بزرگت، کارت تو را فرسوده نخواهد کرد، نه تنها بیکار نخواهی بود بلکه از شغلت لذت خواهی برد، خودت را به موج خروشان علم و فناوری بسپار، تو نیز به بلندای این موج بیافزای.

  • نویسنده : دکتر اصغر ابراهیمی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر
برچسب ها
نوشته های مشابه
اشک ساوالان (قسمت پایانی)
اشک ساوالان (قسمت دوم)
اشک ساوالان (قسمت اول)
فیزیک و اصل طرد پائولی، جامعه و صرف حداقل انرژی
تئوری بازی، تعادل نَش و جامعه متعادل
خردورزی در حضیض، بی‌خردی در اوج
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.