۳ ) آزادی، “داده کلان تو را می پاید” فناوری فردا، فناوریی که طلیعه و انوار آن امروز از افق فناوری های نوظهور هویدا است، نوید دهنده تحولی شگرف در جوامع انسانی است، فناوری هایی که به پستوی درونی افکار افراد نیز سرک می کشد، این توانمندی فناوری در آینده، چه در آزادی فردی و […]
۳ ) آزادی،
“داده کلان تو را می پاید”
فناوری فردا، فناوریی که طلیعه و انوار آن امروز از افق فناوری های نوظهور هویدا است، نوید دهنده تحولی شگرف در جوامع انسانی است، فناوری هایی که به پستوی درونی افکار افراد نیز سرک می کشد، این توانمندی فناوری در آینده، چه در آزادی فردی و چه در آزادی اجتماعی تأثیری به سزا خواهد داشت، قضاوت در خصوص این تأثیر، نیک یا بد، خیر یا شر بودن آن بستگی به نوع نگاه ما به موضوع دارد. هراری در خصوص برخی آزادی های بشر در قرن حاضر بحث های جالبی را مطرح می کند، او می گوید:
“خوب یابد، انتخابات و همهپرسیها ربطی به اینکه ما چه فکری میکنیم، ندارند، بلکه به اینکه ما چه احساسی داریم مرتبط است”. این گفته جای تفکر زیادی دارد، او استدلال می کند اکنون در انتخاباتی که در کشورهای دمکراتیک برگزار می شود، عقلانیت در پس احساسات پناه گرفته است، در انتخابات ریاست جمهوری در به ظاهر دمکراتیک ترین جوامع، تبلیغات، ارائه برنامه های کاری اجرایی، مناظره های تلویزیونی، عقل و منطق مردم را هدف نمی گیرند بلکه بر احساسات آنان نشانه روی می کنند، مردم در انتخاب نامزدها، به آنچه احساس شان می گوید گوش فرا می دهند، مناظرات، در ابتدای انتخابات ناخواسته احساسات رأی دهندگان را بر می انگیزاند، و پس از اتمام انتخابات، و فروکش کردن تب تبلیغات و وعده وعیدهای عجیب نامزدها، رأی دهندگان پی می برند که در دام چه نیرنگی گرفتار شده اند. در نگاه اول این استدلال صحیح به نظر می رسد و نمونه ها و مصداق های عینی این استدلال نیز فراوان است. ولی در یک جامعه سالم، جامعه ای که پست ها و مناصب سیاسی و اجرایی نه محملی برای خود نمایی و ثروت اندوزی، بلکه جایگاهی صرفاً برای خدمتگزاری باشد، این استدلال دیگر چندان محملی برای خودنمایی نخواهد داشت، وانگهی وجود احزاب سیاسی سالم و به دور از حب و بغض خود بازوان اصلی مردمان برای انتخاب اصلح خدمتگزاران خواهند بود، لیکن اکنون در کمتر کشور و جامعه ای چنین است، امید است فناوریی که در آینده زمام امور را در همه عرصه ها بدست خواهد گرفت، راه حلی برای این معضل نیز داشته باشد. همانگونه که هراری بیان می دارد، فناوری حتی می تواند بعد اخلاقی داشته باشد، که البته امری بعید نمی نماید، امری خارق العاده نخواهد بود که در این خصوص نیز فناوری به یاری خالق خود، همان انسان خردمند بشتابد.
“شاید مردم گله کنند که الگوریتمها هرگز نمیتوانند برای ما تصمیمات مهم را بگیرند، زیرا تصمیمات مهم معمولاً یک بعد اخلاقی هم دارند و الگوریتم ها درکی از اخلاق ندارند. اما دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم الگوریتم ها نتوانند حتی در اخلاق همچون یک انسانی معمولی عمل کنند. به همان صورت که دستگاههایی مثل تلفن هوشمند و خودروهای مستقل وظایفی را به عهده گرفتهاند که معمولاً در انحصار انسان بوده، از هم اکنون شروع به دستاندازی در همان معضلات اخلاقی کردهاند که انسانها را طی هزاران سال آزار میداده است”.
نمونه هایی که الگوریتم ماشینی می تواند به عرصه های اخلاقی هم وارد شود بسیارند، تجسم کنید، هم اکنون در بازی های رایانه ای مثل فوتبال، شاید رفتارهای انسانی اخلاقی کمتر در محیط بازی کامپیوتری دیده شود، چیزی به نام بازی جوانمردانه، (Fair Play) هم می توان در الگوریتم پیاده کرد، چرا روبات فوتبالیستی که در موقعیت گل زنی است، و پیامی از سنسورهای خود دریافت می کند که روباتی از تیم حریف دچار نقص فنی شده به جای اینکه توپ را وارد دروازه نماید، آن را راهی اوت کند تا به وضعیت روبات حریف رسیدگی شود؟ بله دانش بشری قابلیت های زیادی دارد، ولی این ها همه به آزادی فردی و آزادی جمعی معنایی ارزشمند خواهد بخشید، نه اینکه طبق گفته هراری، “داده کلان تو را خواهد پائید”، پایش مستمر وضعیت جسمی و حتی روحی افراد می تواند دریچه ای روشن برای آینده بشر بگشاید، منوط به اینکه فریب احساساتی که از راه غیر اخلاقی هنگام انتخاب مسئول اجرایی نخورده و عقل را پیش قراول در فرایند انتخاب گردانیم. در این صورت است که احساسات متضاد عقلانیت نخواهد بود، بلکه تجسم عقلانیت تکاملی خواهد بود. شرط اساسی برای مصادره نشدن آزادی از طریق پایش و نظارت ماشینی، این است که به موازات پیشرفت فناوری، توسعه شبکه و اتوماسیون و زیست فناوری، در مقوله آموزش و پرورش، آموزش و تعالیم مفاهیم عالی انسانیت، روش های نیک و اخلاقی بکارگیری فناوری نیز توسعه یابد، بایستی مدارس در کنار آموزش فیزیک و مهندسی، انسانیت، اخلاق، و خلاصه کلام گفتار نیک، رفتار نیک و پندار نیک نیز به نوباوگان و دانشجویان آموزش دهند. آنگاه است که آزادی به معنای متعالی آن حتی در دل روبات ها نیز شکوفا خواهد گردید و همین روبات هوشمند، شبکه های گسترده داده و اطلاعات، نه تنها آزادی را محدود و مختل نخواهند نمود بلکه ابزاری برای پایش و تجلی درخشان آن خواهند بود. صد البته باید اعتراف نمود راهی است سخت و پر سنگلاخ، که عزم جزم انسانی می طلبد نه فکری روبات گونه و مسخ ماشین شده، لسان الغیب حافظ شیرازی می فرمایند:
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
۴ ) برابری،
“صاحبین اطلاعات، مالکین آینده اند”
اگر منظور از برابری، برخورداری و تصاحب یکسان احاد بشر از همه مایملک و امکانات موجود، چه خصوصی و چه عمومی باشد، این انتظار نه تنها در گذشته، از ابتدای خلقت نوع بشر، و در تمام ادوار تاریخ محقق نشده، بلکه تا ابد الدهر نیز محقق نخواهد شد و چنین انتظاری اصولاً از مفهوم برابری فاصله دارد و طبیعت نیز این گونه برداشت را بر نمی تابد، طبیعتی که از هر حب و بغض عاری است و هیچ تبعیضی نیز نه بین جانداران و نه بین جمادات قائل نیست. از هر چیز باید همان را انتظار داشت که در ذات او به ودیعت گذاشته شده است و انتظار یکسان از هر چیز راه به خطا رفتن است.
مساوات و برابری در لغت مترادفند و در اصطلاح، برابری اصلی از اصول حقوق عمومی به شمار میرود که به موجب آن، همه مردم صرفنظر از جنس، طبقه، مذهب، ثروت و شغل باید از حقوق و تکالیف عمومی مساوی برخوردار باشند.
در واقع مراد از مساوات، برابری همه افراد در استفاده از موهبت ها و نعمت های الهی و مزیت های اجتماعی است و وظیفه قانونگذار در هر جامعهای این است که امکانات و تسهیلات طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یکسان را در اختیار همه قرار دهد.
با وجود این، باز هم جای این سؤال باقی است که انسان ها در چه چیز و در چه شرایطی برابرند و باید با آنها رفتار برابر شود. افزون بر ابهام موجود در مفهوم شکلی برابری، مفهوم ماهوی یا به دیگر سخن، محتوای برابری نیز هنوز جای سؤال دارد. برابری در مقابل قانون، برابری در بهره مندی از آزادی و احترام مدنی، برابری در بهره مندی از فرصت های اقتصادی و اجتماعی، برابری در بهره مندی از قدرت سیاسی، برابری در بهره مندی از منابع و برابری در بهره مندی از رفاه.
بنابراین به نظر می رسد، به سادگی نمی توان ادعا کرد که همه انسان ها صرفاً به دلیل انسان بودن باید به صورت برابر از منابع و امکانات اقتصادی واجتماعی برخوردار باشند. چگونه ممکن است که ادعا شود یک فرد لااُبالی که به همگان به مثابه یک ابزار برای خوشی های خود می نگرد با یک فرد پارسا که تمام تلاشش ارتقاء فردی و اجتماعی امور است، یکسان از امکانات اجتماعی، اقتصادی و حقوقی برخوردار شوند. حتی دانشمندان زیادی مثل سن سیمون، فیلسوف فرانسوی، با این استدلال که نابرابری به صورت مشهود در طبیعت وجود دارد و هماهنگی با طبیعت لازم است، از نابرابری انسان ها در زندگی اجتماعی دفاع می کردند و همچنین این اندیشه در میان دانشمندان مسلمان نیز وجود دارد. اگر منظور هراری از برابری همان تعریف برخورداری و تصاحب یکسان احاد بشر از همه مایملک و امکانات موجود، چه خصوصی و چه عمومی باشد، طبعاً پیشرفت علم و فناوری در قرن بیست ویکم اینگونه برداشت از برابری را بر نمی تابد، او می نویسد:
“طی دهههای اخیر به مردم تمام دنیا گفتهاند که بشریت مسیر برابری را میپیماید و جهانیسازی و فنآوریهای نوین ما را زودتر به آنجا میرساند. اما ممکن است قرن بیستویکم در حقیقت عصر نابرابرترین جوامع در تمام طول تاریخ باشد. اگر چه جهانی سازی و اینترنت شکاف میان کشورها را هموار میکنند، اما شکاف طبقاتی را هم عمیقتر میکنند، اما در اواخر عصر نوین، برابری تقریبا در تمام جوامع بشری به یک آرمان بدل شد. و این از طرفی به لطف ظهور ایدئولوژیهای جدید کمونیسم و لیبرالیسم، و از طرف دیگر به برکت ظهور انقلاب صنعتی بود، که بیش ازهر زمان دیگری برای تودهها اهمیت قائل میشد”، انتظار و توقعی که کمونیسم در دل توده ها ، کارگران و طبقه فرودست ایجاد نمود، به نوعی ظلمی بود که به آنان روا داشته شد، چون تعریفی که از برابری ارائه می دادند، یا از اساس دارای مشکل بود یا اینکه پیروان این مرام ها با برداشت نا صحیح از اصول و مانیفست های ایدئولوژیک توقعی نابجا در دل توده ها آفریدند، بلی استثمار طبقه کارگر ظلم است، پرداخت نکردن حق و حقوق کارگر و کارمند ظلم است، محروم نگهداشتن آنان یا هر کس دیگری از حق پیشرفت، کسب دانش، مالکیت خصوصی، تبعیض در برخورداری از تسهیلات عمومی و حق شهروندی همگی ظلم است، و در عین حال رعایت نکردن عدالت در پیشرفت ظلم مضاعف، آیا کسی که شبانه روز وقت خود را صرف دانش اندوزی، خلق فناوری، کشف رموز علمی و توسعه دانش و فناوری می کند با کسی که تماماً وقت خود را صرف عیش و نوش می کند یکسانند؟
شاید منظور نانوشته هراری از درس برابری، و اینکه صاحبان اطلاعات مالکین فردایند، این است که بکوشیم از قافله علم و دانش، آشنایی با فناوری ها و کمک به توسعه آنان و ایفای نقش در این توسعه عقب نمانیم.
چهار درس اول هراری، سرخوردگی، کار، آزادی و برابری ذیل بخش اول، با عنوان چالش فنی ارائه شدند، در بخش دوم، چالش سیاسی، او به موضوعات جامعه، تمدن، ناسیونالیسم، دین و مهاجرت می پردازد. او در همان ابتدای بخش سوگیری تمام و کمالی را دارد و بیان می دارد:
“ادغام داده فنآوری و زیستفنآوری محور ارزشهای آزادی و برابری را تهدید میکند. هر راه حلی در مقابل چالشهای فنی باید همکاری جهانی را شامل شود. اما ناسیونالیسم، دین و فرهنگ بشر را به اردوگاههای خصمانه تقسیم میکنند و امکان همکاری در بعدی جهانی را دشوار میسازند”، همکاری جهانی جهت حل مشکلات جهانی امری اجتناب ناپذیر است، حال آیا حاکمان دنیا اینگونه می خواهند و اینگونه عمل می کنند، خود جای بحث دارد، که معادلات حاکم بر جامعه جهانی این را نشان نمی دهد، برگزیت، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، مهمتر از این خروج ایالات متحده از کنوانسیون های جهانی، کم رنگ شدن و ضعف سازمان ملل متحد در ساماندهی به امور بین الملل، همه نشانه های نبود عزم جهانی در اتحاد بر سر حل مسائل جهانی است، ببینیم هراری چگونه ناسیونالیسم، ملی گرایی، دین و و فرهنگ را مقصر این ناهماهنگی و عدم موفقیت جامعه جهانی در حل مشکلات عام بشر می داند.
۵ ) جامعه یا اجتماع،
“انسان ها دارای بدن هستند”
در کنار موهبت ها، امتیازات و فرصت های طلایی، یکی از آثار فاجعه آمیز دنیا و فضای مجازی، فروپاشی و کم رنگ شدن تعاملات چهره به چهره و ارتباطات فیزیکی افراد است. گر چه شبکه های اجتماعی، پیام رسان ها و محیط های ارتباطی مجازی بنا به دلایل عدیده ای دچار افت و خیز بوده اند، گاهی پر مراجعه و گاهی ریزش اعضاء را تجربه نموده اند ولی منحنی تغییرات در کل رو به افزایش بوده و با ارائه قابلیت های نوین و خدمات جدید، تعداد کاربران رو به افزایش است تا حدی که هم اکنون فیس بوک بیش از ۲/۵ میلیارد کاربر دارد. هراری درس اجتماع را از دیدگاه توجه به شبکه، به زیبایی ارائه داده است، او از قول مارک زاکربرگ مالک شبکه اجتماعی فیس بوک می نویسد که عضویت در انواع گروههای شبکه های اجتماعی طی چند دهه اخیر تا حد یک چهارم فروکش کرده است و افراد زیادی الان در جستوجوی نوعی حس هدفمندی در ورای این گروهها هستند. ما درحال به کارگیری ابزارهایی هستیم که برپایی اجتماعات را آسانتر میکند، او در ادامه توضیح می دهد که ما پروژهای را آغاز کردیم تا ببینیم آیا میتوانیم بهتر عمل کنیم و گروههایی را پیشنهاد کنیم که معنایی برای کاربرانشان داشته باشند. این اظهارات زاکربرگ بیانگر این واقعیت است که شبکه های اجتماعی در برهه هایی دچار بحران هویت بوده اند، و اعضاء گروه ها پس از مدتی عضویت، دچار سردرگمی و احساس بی فایدگی گردیده و گروه ها را ترک می کنند. حال در کنار این معضل، از بین رفتن تعاملات و ارتباطات چهره به چهره، دید و بازدیدها، گفتگوهای حضوری خود مضاف بر علت است، توجه نداشتن به اتفاقات پیرامونی، عوض کردن لذت فیزیکی با لذت آنلاین، و همه اینها از مضرات دنیای مجازی از نوع شبکه های مجازی است، در یک گردش و تفریح، مردم بجای لذت بردن از فضای پیرامون، مناظر طبیعت، بوی گل و گیاه، به دنبال عکس و فیلم هستند و لذت حضور را با لذت لایک تعویض می کنند. باز هراری به خوبی می نویسد:
“انساندارایبدناست. فنآوری طی سده اخیر بین ما و بدن ما فاصله ایجاد کرده است. ما قابلیتهای حسی بوئیدن و چشیدن را از دست دادهایم، ولی به جای آنها جذب تلفنهای هوشمند و کامپیوتر خود شدهایم. ما بیشتر از آن که بخواهیم بدانیم که در خیابان چه اتفاقی میافتد، مایلیم بدانیم که در فضای سایبری چه میگذرد. صحبت کردن با پسر عمویم در سوئیس برایم راحتتر از صحبت کردن با همسرم در کنار میز صبحانه است، زیرا او به جای این که به من نگاه کند، بدون وقفه در تلفن هوشمند خود فرو رفته است”. اگر شما در کالبد درونی خود حس خوشایندی ندارید، پس هرگز نمیتوانید حس خوبی در دنیای بیرونی داشته باشید، آیا فیسبوک میتواند الگوی جدیدی اتخاذ کند که مردم را ترغیب کند تا فقط در مواقع واقعا ضروری آنلاین باشند و توجه بیشتر را وقف روابط محیطی حقیقی خود و بدن و احساسات خود کنند؟
هراری در این درس سعی دارد مردم را در حفظ تعادل و توازن بین دنیای حقیقی و مجازی ترغیب نماید، درسی بس آموختنی و ضروری.
۶ ) تمدن
“فقط یک تمدن در دنیا وجود دارد”
پرداختن به موضوع تمدن ها، تشابهات، اختلافات و ریشه یابی آنها، علل ظهور و افول تمدن ها، تمدن های کنونی ریشه در کدام تمدن کهن دارند، یک تحقیق جامع را می طلبد. هراری در این درس بنا به شواهدی نظیر درگیری های قومی، ملی و مذهبی، تصادم بین تمدن های گذشته و موجود کنونی چنین نتیجه گیری می کند:
“درست همانند طبیعت و بر اساس قوانین بیرحمانه انتخاب طبیعی، گونههای مختلف برای بقای خود میجنگند، پس بنابر این تمدنها در طول تاریخ به کرات با هم جنگیدهاند و تنها سازگارترینها بودهاند که باقی ماندهاند و داستان گفتهاند. آنها که این حقیقت ظالمانه را نادیده میگیرند، خواه سیاستمداران لیبرال باشند، خواه مهندسین، سر در ابرها، فقط موقعیت خود را به خطر می اندازند”. نظریه تصادم تمدن ها، بر اساس اختلافات شکل می گیرد، گویی راه حل اختلاف در درگیری و خون ریزی، و کشت و کشتار است، و گفتگو جایی در حل مناقشات ندارد، راه حل ارائه شده توسط ریاست جمهوری اسبق ایران به مجمع سازمان ملل مبنی بر گفتگوی تمدن ها گرچه مورد توجه خیلی از سران کشورها قرار گرفت ولی به مرور زمان به ورطه فراموشی سپرده شد، نا امیدی برای حل مشکلات از طریق گفتگو، آتش جنگ را شعله ور خواهد کرد.
هراری درگیری های سال های اخیر در منطقه خاورمیانه، ظهور داعش و خلافت خود خواسته آنان را نمونه ای از درگیری های دینی می داند که البته برداشت صحیحی است ولی نتیجه گیری اینکه این درگیری ها دلیل اختلافات دینی بین ادیان اسلام و مسیحیت و یهود است نتیجه گیری صوابی نیست، داعش، و قرائت رهبران آن از اسلام، قرائتی است که مورد پذیرش مراکز معتبر دینی اسلام نیست و حتی جذب نیرو نیز بین آنان عمدتاً با انگیزه های غیر عقیدتی نظیر پرداخت حقوق های آنچنانی و یا انتقام های قومی بوده است، این فرقه هرگز مورد تأیید دول اسلامی بویژه کشورهای درگیر در این ماجرا نظیر عراق و سوریه و ایران نبوده است، وانگهی هراری که در این کتاب جنگ داعش را نوعی تصادم بین تمدن ها می داند، در کتاب قبلی خود، انسان خدا گونه، تشکل های تروریستی خاورمیانه مانند القاعده و داعش را بسیار ضعیف توصیف کرده بود و به نوعی ظهور آنان را مستمسک و دستاویزی برای حضور قدرت ها در منطقه دانسته بود، حال چگونه این درگیری ها را تصادم و برخورد تمدن ها می داند؟ جواب را در نتیجه گیری ایشان باید جستجو نمود، برخورد تمدن ها دلیلی است برای اثبات تیتر ابتدای این گفتار، “فقط یک تمدن در دنیا وجود دارد”، این عبارت پیش بینی نویسنده برای آینده تمدن هاست، تصادم و برخورد تمدن ها باعث می گردد که تمدن های ستیزه جو طبق قوانین بی رحمانه انتخاب طبیعی، محکوم به نابودی و فنا بوده و فقط سازگارترین آنان شانس بقاء دارد، ایشان هیچ جایگاهی، حداقل در آثار مکتوب خود برای گفتگو و تفاهم بین تمدن ها و فرهنگ های بشری قائل نیست، دلیل و منطق جالب ایشان این است که مشترکات تمدن ها و تشابهات فرهنگی وجود دارند، چیزی که باعث فاصله می شود و تصادم بوجود می آورد، تفاوت تمدن هاست و اگر نادیده انگاشته شوند، چیزی حل نمی شود بلکه باری است که همواره با خود حمل می کنیم و مانند یک غده چرکین روزی سر بر خواهد آورد. حال سؤال این است، راه حل جنگ و تصادم و تخاصم است؟ آیا جنگ بر سر اختلافات اجتناب ناپذیر است؟ پس اختلاف انسان خردمند با ددان و حیوانات درنده خو کجاست؟ آیا گفتگو قادر به ایجاد تفاهم نیست؟
۷ ) ناسیونالیسم.
“معضلات جهانی پاسخ های جهانی می طلبند”.
ملی گرایی یا ناسیونالیسم، نوعی تعلق خاطر فردی و جمعی است نسبت به قوم، ملت، زبان، فرهنگ، آداب و رسوم، جغرافیای زیستی و تاریخ گذشته. این تعلق خاطر اگر به دور از تعصبات نژادی و خودبرتر بینی قومی باشد، می تواند آثار مثبت فراوانی داشته باشد. حس ملی گرایی و وطن پرستی احساسی است که می توان ادعا نمود در اکثریت احاد بشر وجود دارد و اگر کسی خلاف آن را مدعی باشد، باید ریشه و علل آن را در روانشناسی جستجو نمود، سرخوردگی های ملی، برآورده نشدن خواسته هایی که شخص ممکن است در اثر سرکوب خواسته های اجتماعی دچار آن شده باشد. اعتقادات و باورهای سیاسی و امثالهم. حس ملی گرایی ابتدا ازخانواده سرچشمه می گیرد، تعلق خاطری که هر کس نسبت به والدین خویش دارد، سپس به زادگاه و روستاه، شهر و استان، و آنگاه کشور و حدود ثغور جغرافیایی آن. حتی محله ای که شخص زندگی خود را از آنجا آغاز نموده. در کنار این تعلقات خاطر، سمبل ها و الگوهای وابسته به این علقه ها، زبان مادری، فرهنگ محلی، تاریخ و پرچم و سرود ملی و اسطوره های ملی نیز در ملی گرایی جایگاهی ویژه دارند.
اگر این حس وطن پرستی، دینی در فرد ایجاد کند که منشأ خدمت به جامعه و کشورش گردد، باعث توسعه علمی، فرهنگی و صنعتی کشورش گردد، باعث اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گردد، نه تنها نکوهیده نیست که ستوده و افتخار آمیز نیز خواهد بود. ولی اگر برعکس باعث برتری جویی نژادی، قومی و تاریخی و فرهنگی نسبت به ملل دیگر باشد، ممکن است فاجعه آمیز شود، کما اینکه ریشه جنگ ها و خونریزی های زیادی در تاریخ، بویژه دو جنگ جهانی نیمه نخست قرن بیستم و اختلافات سیاسی در برخی کشورهای همجوار در سراسر جهان، از افراط در همین حس ناسیونالیسم نهفته است.
با این مقدمه، به گفتار زیر از هراری می رسیم: “وقتی جنگ سرد به پایان رسید، جهانی سازی همچون یک موج اغوا کننده برای آینده جلوهگرشد. انتظار میرفت که بشر باید سیاست ناسیونالیستی را به عنوان خاطرهای از گذشتههای دور، که بیشتر خواست ساکنین ناآگاه معدودی کشور عقبمانده است پشت سر بگذارد”، چگونه هراری به این نتیجه گیری رسیده است، احتمالاً ریشه در عللی دارد که صدراً ذکر گردید. افراط و تفریط در همه امور بلای جان بشریت است که ملی گرایی نیز از این قاعده مستثنی نیست. یووال نوح هراری مکرراً با هدف قرار دادن مشکلات جهانی نظیر چالش های زیست محیطی، تغییرات اقلیمی زیست کره، انتشار گازهای گلخانه ای و تخریب زیستگاه های حیات وحش که راه حل های جهانی می طلبد، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، خروج آمریکا از برخی کنوانسیون های محیط زیستی و توجه افراطی دونالد ترامپ رئیس جمهور کنونی ایالات متحده آمریکا بر منافع داخلی و ملی آمریکا که موانعی بر سر راه حل معضلات جهانی اند را نمونه بارز شکست پدیده ناسیونالیسم می داند. درست است که فعالیتهای انسانی، بهویژه انتشار گازهای گلخانهای، مثل دیاکسیدکربن، در حال ایجاد تغییرات اقلیمی در ابعادی ترسناک است و هیچ کسی دقیقا نمیداند که چه مقدار دیاکسیدکربن در ادامه میتواند در فضا منتشر شود، بدون آن که موجب بروز یک فاجعه طبیعی برگشتناپذیر شود، برآوردهای علمی بهدست آمده نشان میدهند که اگر ما انتشار گازهای گلخانهای را، طی بیست سال آینده، به میزان چشمگیری پایین نیاوریم، دمای متوسط کره زمین تا بیش از دو درجه سانتیگراد بالا خواهد رفت که منجر به گسترش بیابانها، نابودی کوههای یخی، بالا آمدن آب اقیانوسها و حوادث پیدرپی آب وهواییشدید، مثل طوفانهاو گردبادها خواهدشد و این تغییرات بهنوبه خود باعث متوقف شدن تولیدات کشاورزی خواهند شد، شهرها زیر آب خواهند رفت، بخشهای عظیمی از جهان غیر قابل سکونت خواهند شد، و موجب مهاجرت صدها میلیون پناهنده در جستوجوی محلیبرایسکونت خواهد شد، ولی آیا ریشه این مشکلات در ناسیونالیسم نهفته است؟ هراری سرمنشأ همه اینها را از ناسیونالیسم می داند، در ادامه می گوید: “ناسیونالیسم کجا با این تصویر هشدار دهنده تطبیق می یابد؟ آیا ناسیونالیسم پاسخی برای تهدید زیست محیطیدارد؟ با توجه به اینکه تمامی بشر اکنون یک تمدن واحد را تشکیل میدهد، و نظر به اینکه بشر با چالش ها و موقعیت های مشترکی روبهرو است، پس چرا بریتانیایی ها، آمریکاییها، روسها و گروههای بیشمار دیگر به سمت انزوای ناسیونالیستی چرخش میکنند؟ آیا یک چرخش به ناسیوناسیونالیسم راهحل هایی واقعی برای مشکلات بیسابقه جهان به ما میدهد، یا یک آرزوی دل خوش کنندهای است که میتواند بشر و تمامی کره زیستی را به نابودی بکشاند؟” ، هراری رفتار های افراطی برخی کشورها را بر گردن ملی گرایی می اندازد. در کنار این چالش ها، چالش فنی نیز مد نظر هراری است، با طرح این سؤال که ناسیونالیسم در مقابل تهدید توسعه فراگیر فناوری به ویژه فناوری زیستی چه راه حلی دارد و برای جلوگیری از ایجاد یک امپراتوری دیکتاتورگونه فناوری اطلاعات، روباتهای هوشمند و دنیایی که تماماً در سیطره دستاوردهای تکنولوژیک خواهد بود چه می اندیشد، گو اینکه ملی گرایی باید تمام مشکلات را در دل خود حل کند، آیا نمی توان حس وطن پرستی داشت ولی برای مشکلات جهانی راه حل جهانی ارائه داد؟ آیا ضعف سازمان های بین الملی نظیر سازمان ملل متحد و شورای امنیت بر گردن ناسیونالیسم است؟ آیا نمی توان بدون ورود خدشه به احساس ملی گرایی رویکردی متوازن برای حل معضلات جهانی داشت؟ البته در گفتارهای پایانی این درس هراری قدری در نظریات خود مبنی بر نفی کامل ملی گرایی تعدیل می کند و به عنوان یک مُسکن سریع الاثر ولی گذرا، اشاراتی به حفظ رویکرد وطن دوستی و تفکر جهانی هم دارد.
- منبع خبر : نصیر بوشهر
https://nasirboushehronline.ir/?p=2471
Sunday, 29 May , 2022