حسین روئین تن مشهوراست ک یک سوزن بخودت بزن یک جوالدوز به غیر. کلا ماخود سِتا هستیم ودیگر بِستوه. در مقاله قبلم از مسئولین تقاضای عاجزانه در فراهم آوردن تمهیدات و امکانات لازم برای سهولت وآسایش مردم وتعریض جاده تفریحی و تفرجگاه (بلفریز.گندم ریز) نمودم و اززبان شماها از مسئولان محترم وبزرگوار را نقد نمودم […]

حسین روئین تن

مشهوراست ک یک سوزن بخودت بزن یک جوالدوز به غیر.
کلا ماخود سِتا هستیم ودیگر بِستوه.
در مقاله قبلم از مسئولین تقاضای عاجزانه در فراهم آوردن تمهیدات و امکانات لازم برای سهولت وآسایش مردم وتعریض جاده تفریحی و تفرجگاه (بلفریز.گندم ریز) نمودم و اززبان شماها از مسئولان محترم وبزرگوار را نقد نمودم وآنها با بزرگواری خواندند وشک ندارم در صورت مهیا بودن بودجه واعتبار آنچه در وظیفه دارند را انجام خواهند داد واگر ندهند این دیون بگردن دارندوتاریخ خوش ازشان نخواهد نگاشت.
اما حالا ک ماها منتقدیم وازحقوق باصطلاح برزمین مانده مان مطالبه گری و فریاد میکنیم ،آیا بینی وبین الله، خودمان به حداقلی وظایفمان عمل میکنیم وتعهد نشان میدهیم.؟؟؟
حتادر نحوه گفتارمان لطافن یافت میشود؟
یادم میایددر زمانی معلمی ام،برای امرار معاش،مغازه داری میکردم،ب لهجه دشتستونیمون نوشته بودم (کولر روشن است درب را ببندید،وگاهی کسی نبست.واین یکی از بگومگوهای مغازه داران ومشتریان بود ک گاهی هم ب منقشه میکشید.
درتعطیلات نوروزی یکب از سالها،یه مهمان اصفهانی باخان اومدن خرید،خانم بادختر فروشنده ما درحال انتخاب بود،آقائه بمن گفت: چیزی بگم فضولی نیست،انسان موجه ودنیا دیده ای بود.گفتم با کمال میل میشنوم،فرمودبجای این جمله بنویس *(چقدشماخوبیدک در را میبندید)* و من عمل کردم ودیگه اصلا در باز نموند وهمو بود ک یادم داد ک(درب غلط است همان دَر درست است.)
بگذریم.
از بس منطقه تفریحی طبیعی وبِــــــــکر میان روستای بلفریز گندم ریز زیبا ودلنشین وخوشمنظره است ک حیفم میاد فرصتی گیرم بیاد خود را برای بهره مندی از هوای لطیف وظریف اونجا خودم را ب محل نرسانم.
امروز دوشنبه آنگاه ک باموتور سنگین عزم آنجا نمودم، اسمان با شکم ابرهای کومولوس آبستن باریدن بود، درست هنگامی ک در مسیر بودم اسمان زایش نمود ودانه های ریز اما یکریز باران شیشه های عینکم وگونه هامو خیس ولیز میکرد.
وقتی دقیقن در پهندشت و زیر تپِّه های بیکسو(Bikasoo)قرار
گرفتم و ازهوا وفیزیک زمینی سرسبز بهره گرفتم با دست راستم سایه بونی ازانگشت ساختم تا دانه های لطیف باران بچشمانم اصابت نکند، وای ک چشمانم به مناظری افتاد ک ایکاش نرفته بودم وصدایکاش نمیدیم این رخداد زشت وزشت وزشت وناپسند را.‼️⁉️
تاچشم کار میکرد پلاستیک بودو لیوانهای یبارمصرف کاغذی وپلاستیکی ومحفظه های پفک وبیسکویت وشکلات و هرچی کلات موجودبود.
خوب ک داشتم نگاه میکردم وزیبایی روز کورس اسب سواری را مرور میکردم و ب اون توصیفاتی ک در مقاله قبل داده بودم می اندیشیدم ،بغضی سنگین گلویم را خنجول میکشید، به یکبار چشمم ب یک محفظه وپاکت چیتوز نمکی افتاد ک عکس رویش اون عَنترَک داشت به عمق شرمندگی ام عمیق میشد اما باهمون شیطنت چی توزی اش زیر چشمی بهم میخندید.
مسخ،خشک ومجسمه شده بودم،خدای این هم دشت سرسبز روز مسابقه اسبها بانژادهای مختلف است.
آی برادر ،آی خواهر آی همشهری همولاتی هم خَشَمی هم کیچه ای همکار، اصلا عزیزانی ک روز جمعه تفریح کردی در دشت زیبای گندم ریز بلفریز، نوش روحت نوش روانت نوجونت.
اما سرورم آقایم بانویم ،شازاده و شازده
خوب کردی اومدی بیرون این حق طبیعی وحقوق شهروندی توست اونهم بعداز بلای مشکوک کوید نوزده ک بیرحمانه همه را تو خانه ها چپوندوزندانی کرد. این حق توست *،اما آزادی تو جایی ختم میشود ک آزادی دیگری آغاز میشود*
این منطقه زیبا مال منو توئه تنها نیست، دیگران هم حق دارند بعداز تو ازاین طبیعت بکر وجای دنج بهره ببرند اما چطوری⁉️تو پلاستیک ها و پوست پرتقال های منوتو؟ توی انبوهی از نایلکس های تلنبار شده منو تو؟
★عزیزان خوبم
زمین بعداز اتراق کردن تو ،ویترین شخصیت توست، ببین بعد خودت در اتراقگاهت چ شخصتی ازخودت بجا میگذاری.
تو مظهر فرهنگ با غنای ۲۷۰۰ساله ای ، یادم نمیرود وقتی تیم ملی ژاپن تو آزادی بازی داشت بعدبازی چ اتفاقی افتاد، ده سال ازآن میگذروهنوزملکه خاطره خیلی هاست ، اونها بعدبازی حتا یک پوست تخمک بعدخودشون جا ننهادند ک آه از نهاد پاکبانان آزادی درآمد ک ای کاش ……..
چ اشکال دارد هنگام آمدنمان در طبیعت یه پلاستیک زباله همراه خودمان ببریم آشغالای خودمون حتا بازمانده ازدیگران را هم جمع کنیم و بیاوریم در یک مسیر همگانی آنجا تلنبار کنیم
تا زیست محیط دوستان ارجمند ک سالها شعارشان پاسداری از محیط زیست است،وهزینه خا هم داده اند، آنها را معدوم کنند.
برادرم همنوعم ،یک سوزنی بخودمون بزنیم جواادوزی به مسئولانمان.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر آنلاین