بچه که بودیم موظف بودیم صبح زود از خواب بیدار شویم - قبل از طلوع آفتاب - باید دام ها را روانه ی گله می کردیم تا چوپان آن ها را برای چرا به بیرون محل ببرد. کمی کنار گله توقف می کردیم تا زمان حرکت فرا رسد. به انبوه گله می نگریستیم،…

*میم مثل میش*
حسین زارعی ✍
بچه که بودیم موظف بودیم صبح زود از خواب بیدار شویم – قبل از طلوع آفتاب – باید دام ها را روانه ی گله می کردیم تا چوپان آن ها را برای چرا به بیرون محل ببرد. کمی کنار گله توقف می کردیم تا زمان حرکت فرا رسد. به انبوه گله می نگریستیم، گاهی  صدای زنگوله ای آویزان در گردن بره ای و گاهی رنگ حنایی بزی نگاه ها را سمت خود می برد. بخشی از دام ها را گوسفندان تشکیل می دادند. ما در زبان محلی آن ها را میش (گوسفند ماده) می گفتیم. میش ها خیلی آرام بودند. از جای خود تکان نمی خوردند. باعث زحمت چوپان هم نبودند. چوپان آن ها را با یک اشاره به حرکت در می آورد. هرگاه که چوپان از دست دام های سرکش عصبانی می شد های هوی می کرد و چوبدستی خود را حواله نزدیکترین میش می کرد و بر گُرده ی بی زبان فرود می آورد تا بقیه حساب کار دستشان بیاید و به جمع گله باز گردند. میش ها حیوانات نجیب و شیرده ای هم بودند اما همیشه در گله مغضوب چوپان .
این را گفتم تا شاید همانندی باشد بین قشر ملوان و لنجدار و میش ها.
پنج ماه از سال می گذرد و خبری از مجوز سفر جدید لنجها نیست، همه ساکت و منتظر الطاف خیر خواهانه مسئولان هستند شاید به فرمانی و یا شاید …. تحرکی ایجاد شود.
ما همیشه مغضوب قرار گرفته ایم. واردات بی رویه، قاچاق های سازمان یافته، بالا رفتن نرخ ارز، کاهش تولید و… همه و همه مسبب آن ما بوده ایم. همیشه انگشت اتهام و به عبارتی چوبدستی چوپان حواله ی ماست.
نه زبان گویایی،نه فریادی و نه فریاد رسی . دیگر شرممان می آید که بنویسیم و بگوییم، کیست که وضعیت امروز قشر مستضعف جامعه را با پوست و استخوانش لمس نکرده باشد؟
*سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت*
*سرها در گریبان است*
*وگر دست محبت سوی کس یازی*
*به اکراه آوَرَد دست از بغل بیرون*

  • منبع خبر : نصیر بوشهر انلاین