▪️وقتی وظیفهٔ هنرمند ایجادِ فرم بود و دیگر هیچ، هنرمند مسئولیتی جز در برابر «زیبایی» ندارد. اگر در این لحظه، آفرینش زیبایی او را به عقیده‌ای فراخواند (وجود خداوند) و در لحظهٔ بعد به عقیده‌ای خلافِ عقیدهٔ قبلی (انکار خداوند) هیچ مانعی ندارد. او استاد منطق نیست که اجتماعِ نقیضین برایش محال باشد. […]

 

 

▪️وقتی وظیفهٔ هنرمند ایجادِ فرم بود و دیگر هیچ، هنرمند مسئولیتی جز در برابر «زیبایی» ندارد. اگر در این لحظه، آفرینش زیبایی او را به عقیده‌ای فراخواند (وجود خداوند) و در لحظهٔ بعد به عقیده‌ای خلافِ عقیدهٔ قبلی (انکار خداوند) هیچ مانعی ندارد. او استاد منطق نیست که اجتماعِ نقیضین برایش محال باشد. او در برابر «زیبایی» مسئول است. پیامِ حاصل از این زیبایی هرچه خواهد گو باش!
حافظ وقتی می‌گوید:

حافظم در مجلسی دُردی‌کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم

یعنی آفرینش زیبایی که وظیفهٔ من است، مرا گاه به سخنانی اخلاقی (وعظ) می‌کشاند و در لحظهٔ دیگر، همین آفرینش زیبایی، مرا به ستایش دُردی‌کشی (امری خلافِ سخنِ واعظان) وادار می‌کند. من در محیط جامعه کارم خلقِ زیبایی است و شگفتیِ کار هم در اینجاست.
قدری جسورانه به نظر می‌رسد ولی از گفتنش پروا و پرهیزی نیست که حافظ نخستین شاعری است که پارادایم‌های عرفانی را سکولار و عُرفی کرده است و به عنوان ابزار هنریِ صِرفْ آن را در شعر خود به کار برده است،
گرچه به یک معنی، قبل از او، همهٔ شاعرانی که ادبیاتِ مغانه و قلندری را شکل داده‌اند، بی‌آنکه خودآگاه باشند، همین‌ کار را انجام داده‌اند و برین آتش دمیده‌اند. دلیل روشنِ این که پارادایم‌های عرفان در شعر حافظ جنبهٔ تزیینی و هنری محض دارد، صبغهٔ آشکار سیاسیِ شعرِ اوست که بر هیچ صاحب‌نظری پوشیده نیست و اسنادِ تاریخیِ عصرِ او و تغییراتی که خودش در شعرش ایجاد کرده، بهترین گواهان این ویژگیِ شعرِ اوست.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیایِ هستی، جلد اول

  • منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی