چرا من در انتخابات شرکت نکردم . عبدالرحیم کارگر .. سال ها بود که آرمان شهر خود را در صندوق رای می دیدم و بر این باور بودم که با آبی کردن انگشتم آسمان ابری کشورم هم صاف و فیروزه ای خواهد شد. این که چرا چنین بلایی را بر صندوق که نماد مردم سالاریست […]

چرا من در انتخابات شرکت نکردم .

عبدالرحیم کارگر ..

سال ها بود که آرمان شهر خود را در صندوق رای می دیدم و بر این باور بودم که با آبی کردن انگشتم آسمان ابری کشورم هم صاف و فیروزه ای خواهد شد.
این که چرا چنین بلایی را بر صندوق که نماد مردم سالاریست آوردند خود حدیثی مفصل است
ولی وقتی دانستم رای و‌نظر من هیچ تغییری اساسی در سرنوشتم رقم نمی زند و در بر همان پاشنه قبل می چرخد و نهادهای بالادستی تصمیم ساز و تصمیم گیرندگان اصلی اند و ما سیاهی لشکری بیش نیستیم صندوق رای را به پستو خانه ی خاطراتم سپردم و عطایش را به لقایش بخشیدم .
و اما چرا حداقل ۶۰درصد نیامدیم و نیامدند پاسخ روشن است .وقتی با آمدن ها دری باز نمی شود شرط عقل است که بر در بسته نکوبیم و نیاییم .
شاید رسایی ها آمدن من برای شان مهم نباشد تا به قول خودشان با یک دموکراسی حداقلی و‌مهندسی انتخابات هم به اهداف خود برسند و هم نمایشی از مردم سالاری را ولو با ۳۰تا ۴۰درصد برگزار کنند .
این بار خواستیم با کنشی منفی به عقلای قوم و نه مخالفان مردم سالاری بگوییم که شرکت در انتخابات تایید وضع موجود است و ما این وضع موجود را مهر تایید نمی زنیم .
نمی دانیم این صدای نه ی ۶۰تا ۷۰درصدی شنیده شود یا خیر ؟
نمی دانیم فرکانس این نافرمانی مدنی به گوششان رسیده یا خیر ؟
نمی دانیم می توانند با اقلیتی کم سواد و پر زر و زور به راه ترکستانشان ادامه دهند یا خیر ؟
و‌نمی دان های بسیاری که ذهنم را می آزارد .
ولی این را می دانم که وقتی راه خیابان و اعتراض را بر
من بستید و جوابم با ساچمه دادید و بر پای من معلم پابند الکترونیکی زدید .
وقتی که مرا از دخالت در سرنوشتم دور نگه داشتید .
وقتی که در گوشتان پنبه زدید تا هیچ ندایی را نشنوید
وقتی که صندوق را ابزار مشروعیت سازی کردید تا صدای من را نشنوید چاره ای نماند
تنها چاره من نیامدن به پای صندوقیست که برای من از درونش آبی گرم نمی شود و تنها از درونش نماینده ای بیرون می آید که صدای من نیست و به جای وکیل المله بودن وکیل حاکمیت می شود و تصویب قوانینش در راستی فقیر تر سازی من و فربه تر ساختن امثال خودرو سازان و غارت گران داخلیست .
مثل همیشه گفتارم را با این نکته ی پادشاه سخن سعدی شیراز به پایان می برم که شاید گوشی شنوا هم باشد..

سعدی در داستانی تأکید می‌کند که: «ملوک از بهر پاس رعیت‌اند نه رعیت از بهر طاعت ملوک».
پادشه، پاسبان درویش است
گرچه رامش به فر دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست