نصیر بوشهر – اصغر ابراهیمی – باکرامپونهایی که به زیر کفش سه لایهاش بسته بود، یخهای زیر پایش را صاف کرد که بتواند پایداری و تعادلش را حفظ کند. کوهنورد نزدیک قله اورست بود، بلندترین قله جهان، اگر قدری بالاتر میرفت افتخاری بزرگ کسب میکرد، کناری ایستاده بود، همنوردانش، یکبهیک از کنارش میگذشتند و به […]
نصیر بوشهر – اصغر ابراهیمی – باکرامپونهایی که به زیر کفش سه لایهاش بسته بود، یخهای زیر پایش را صاف کرد که بتواند پایداری و تعادلش را حفظ کند. کوهنورد نزدیک قله اورست بود، بلندترین قله جهان، اگر قدری بالاتر میرفت افتخاری بزرگ کسب میکرد، کناری ایستاده بود، همنوردانش، یکبهیک از کنارش میگذشتند و به سمت قله میرفتند، تعدادی نیز در راه بازگشت از قله بودند. پایینتر که بود، نمیتوانست قله را ببیند، لایه ضخیم ابر مانع دیدنش میشد، هم اکنون به وضوح قله را میدید. هیچ مشکلی در ماهیچههایش احساس نمیکرد، قدرت کافی در بدنش برای فتح قله وجود داشت، اما میدانست اگر ادامه دهد مغزش فرمان درست به اندامهای قدرتی بدنش صادر نخواهد کرد، و قادر به اخذ تصمیم درست نخواهد بود. با خود کلنجار میرفت، ادامه بده، حتی اگر دقیقهای چهار قدم بالا بروی طولی نمیکشد که بر فراز قله ایستادهای و در حالی که با انگشتانت علامت V را نشان میدهی عکسی میگیری که تا آخر عمرت به آن افتخار میکنی.
خبرنگاران در بیس کمپ سراغش رفتند.
– قله اورست، بلندترین قله جهان بیخ گوشت بود، چرا ادامه ندادی، چرا برگشتی؟
– چون دوست داشتم اینجا، در میان شما باشم و به همین پرسش شما پاسخ گویم.
این ماجرا را یکی از دوستان کوهنورد صاحب نام تعریف میکرد و ما خردورزی ایشان را تحسین میکردیم.
میگویند اسطورهها در اوج کنارهگیری میکنند، چه بسیارند قهرمانانی که دندان طمع را نکشیدند، بی خردی دامنگیرشان شده و بی اعتبار گشتهاند. شکستهای سنگین نصیب پیروزمندان بیخرد است. بیخردی، و انحطاط معمولاً در اوج دامنگیر افراد و حکومتها میشود، چه بسیار ایدهپردازیهای خلاقانه و خردمندانه که هنگامی که در منصبی نیستیم به مخیلهمان خطور میکند، بهترین راه حلها به ذهنمان میرسد، همین خردورزیها باعث ارتقاء ما میشود، ولی همینکه به اوج رسیدیم، دیگر از خردورزی خبری نیست، سرمایهها به هدر میروند، پیروزیهای شکوهمند جای خود را به شکستهای مفتضحانه میدهند. با مروری بر تاریخ درمییابیم چه بسیار تمدنهایی که در اوج شکوه در اثر بیخردی به نابودی کشانده شدهاند. چه جنگهایی که در آستانه پیروزی با بیخردی به شکست انجامیدهاند. آلمان در جنگ جهانی اول و قبل از حمله به کشتیها و زیر دریاییها و ژاپن در جنگ جهانی دوم قبل از حمله به پِرل هاربر در موقعیتهای ممتازی بودند، ولی زمامداران در هر دو کشور حیاتِ ملت و جان مردم خود را در گرو قماری نهادند که بسیاری از آنان میدانستند، در دراز مدت، قطعاً بُرد ندارد . بیخردی، وسوسه مقاومت ناپذیر قدرت و سلطه و اقتدار، توهم عظمت، و نیز آز و طمع آنان را به سوی هلاکت و شکست سوق داد.
از علل اصلی پیشرفت، کامرانی و پیروزی، خردورزی است و عامل اصلی بقاء و ماندگاریِ ظفر، پیروزی و موفقیت، پیروی از عقل و خرد است و عامل اصلی انحطاط و سقوط و شکست، چه در حوزه فردی و چه جمعی و حکومتداری، کبر و نخوت و بیخردی است.
سیاستمداران قبل یا بعد از زمامداری سخنان خردمندانه بسیار دارند و راهکارهای سیاسی ناب ارائه میدهند ولی همین سیاستورزان، هنگامیکه بر اریکه قدرتاند یا بعداً که به قدرت میرسند گویی عقل و خرد و اندیشه را به کلی رها میکنند.
پیروی حکومتها از سیاستهای مغایر با منافع خویش یکی از پدیدههای مشهود سراسر تاریخ صرفنظر از زمان و مکان است. انسان ظاهراً در حکومت بیش از هر رشته دیگر فعالیتهای بشری بیکفایتی نشان میدهد. خرد، که میتوان گفت داوری بر پایه تجربه و عقل سلیم و اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتر به کار میافتد و اغلب سر خورده و ناکام میماند. چرا شعور چنین به ندرت وارد کار میشود؟
سوءِ مدیریت، چه در زندگی شخصی، چه در کسب و کار و خصوصاً در حکومت چهار گونه است و اغلب آمیزهای از هر چهار گونه:
– استبداد یا ظلم و فشار ناشی از کبر و غرور.
– جاه طلبی بیش از حد.
– بیکفایتی و انحطاط.
– بیخردی و اصرار بر کژاندیشی، یا پیروی از سیاستهای مغایر با منافع مردم و کشور خود.
باربارا تاکمن تاریخ نویس شهیر آمریکایی تاریخ بیخردی انسان را در کتابی به همین نام “تاریخ بی خردی، از تراوا تا ویتنام” مورد کنکاش قرار داده و موارد بسیاری را از بی خردی حکمرانان برشمرده است. آندره فونتن، سر دبیر اسبق نشریه لوموند کتابی دو جلدی با عناوین “تاریخ جنگ سرد” و “یک بستر و دو رویا” دارد که حوادث تاریخی قرن بیستم را از انقلاب کمونیستی روسیه تا انقلاب اسلامی ایران بررسی کرده است. در کتب فونتن نیز بی شمار با بیخردی سیاستمداران و زمامداران مواجه میشویم. در کتاب باربارا تاکمن میخوانیم:
بیخردی زمان و مکان نمیشناسد، بیزمان و جهان شمول است، گرچه عقاید و عادات هر زمان و هر مکان خاص شکلی معین بدان میدهد، اما ارتباطی به نوع نظام ندارد؛ هم سلطنت ممکن است موجد آن باشد، هم حکومت یک اقلیت قدرت طلب(اُلیگارشی)، و هم مردم سالاری(دموکراسی). ویژه ملت یا طبقه به خصوصی هم نیست. طبقه کارگر و حکومتهای کمونیستیِ نماینده آن، همانگونه که تاریخ دوران اخیر به خوبی نشان داد، در مسند قدرت بخرادنهتر یا کارسازتر از طبقه متوسط عمل نکردند. ممکن است بپرسید از آنجا که اصرار در کژاندیشی یا بیخردی جزءِ فطرت آدمی است، آیا میتوان از حکومتها انتظار دیگری داشت؟ چیز نگران کننده آن است که بیخردیِ حکومت اثر بیشتر بر شمار بیشتری میگذارد تا بیخردیهای فردی، از این رو حکومتها وظیفه سنگینتری دارند که بر طبق عقل و خرد رفتار کنند. اما کمتر کسی به بیخردی چندان وقعی نهاده است، در صورتی که بیخردی از دیر باز مشکلی مزمن و همه گیر بوده است.
- منبع خبر : نصیر بوشهر
Thursday, 21 November , 2024