▪️قدمای اهل بلاغت در اسلام، از قبیل جاحظ و عبدالقاهر جرجانی، بیش و کم متوجه این نکته بوده‌اند که اهمیت زبان در حالت جمعی و ترکیبی آن است که روشن می‌شود و نه در ملاحظهٔ تک‌تک مفردات آن. نظریهٔ عبدالقاهر، که به نظریهٔ «نظم» شهرت یافته، گویای همین نکته است که امکانات کلمه، در […]

 

▪️قدمای اهل بلاغت در اسلام، از قبیل جاحظ و عبدالقاهر جرجانی، بیش و کم متوجه این نکته بوده‌اند که اهمیت زبان در حالت جمعی و ترکیبی آن است که روشن می‌شود و نه در ملاحظهٔ تک‌تک مفردات آن. نظریهٔ عبدالقاهر، که به نظریهٔ «نظم» شهرت یافته، گویای همین نکته است که امکانات کلمه، در ترکیب و بافت زبان است که روشن می‌شود و هیچ کلمه‌ای را، به صورت مفرد، بر کلمهٔ دیگری رجحان نیست و نیروی هیچ کلمه‌ای، به اعتبار ذاتی بیش از نیروی کلمهٔ دیگری نمی‌تواند باشد. فردوسی در شاهنامه گویا دو نوع تلقی از مفهوم نظم دارد. از لحاظ او، با اینکه در عصر وی کلمهٔ شعر رواج بسیار داشته و از لحاظ عروضی هم برابر با نظم است یعنی در هر جای مصراع که «شعر» را بتوان به کار برد «نظم» را هم می‌توان به کار برد، ولی نظم اهمیت بیشتری دارد. در شاهنامه کلمهٔ شعر به کار نرفته است.

 

وی همواره کار خود را نظم می‌خواند. این بدان معنی است که از لحاظ او، اوج هنر شاعری در نظم است و درست هم همین است‌. ما جای دیگر در باب حافظ این نکته را به تفصیل مورد بحث قرار داده‌ایم و گفته‌ایم که حافظ بزرگ‌ترین ناظم زبان فارسی است و به همین دلیل هم بزرگ‌ترین شاعر زبان فارسی است.

 

مشکل عمده این است که در طول قرون و اعصار، از آنجا که مردم سطحی‌ترین مفهوم نظم را که همان اشتمال بر وزن و قافیه است در نظر داشته‌اند، این امر سبب شده است که اندک‌اندک نظم معنی پژوراتیو به خود گرفته و هرگاه خواسته‌اند از شاعری سلب شاعری کنند او را ناظم خوانده‌اند. اما حتی تا عصر حافظ هم نظم همچنان اعتبار و حرمت خود را حفظ کرده بوده و او بارها هنر خود را نظم خوانده و حسودان را سست‌نظم. فردوسی از نظم گویا دو مفهوم در نظر دارد: یکی به اعتبار تسلط گوینده بر امکانات لفظ و صوَرِ گوناگونِ کاربرد آن با واژه‌های دیگر (به اعتبار بیت یا مصراع) و یک تصور دیگر از نظم، گویا، تصوری است که او از صحنه‌آرایی و نظام هنری در طول داستان دارد؛ به همین دلیل ابیات دقیقی را، در انتقادی که از کار او می‌کند سست می‌خواند، حال آنکه این ابیات با متوسط ابیات شاهنامهٔ خود فردوسی تفاوت چندان محسوسی ندارد و اگر ضعف و قوتی در کار این دو باشد، بیشتر به اعتبار نظام طولی یا هنر ایشان در محور داستان است و نه در مفردات ابیات.

غرض از این گفته‌ها یادآوری این نکته بود که قدما عملاً به اهمیت نظام ترکیبی الفاظ توجه داشته‌اند. به همین دلیل شعر خود را نظم می‌خوانده‌اند. ولی متأخرین، به تصور اینکه منظور از نظم داشتن وزن و قافیه است ( و این که چنین کاری از عهدهٔ همه‌کس برمی‌آید) آن را به‌گونهٔ دشنامی در حق شاعران ضعیف درآورده‌اند.

 

محمدرضا شفیعی کدکنی

زبان شعر در نثر صوفیه، صص ۲۵۸_۲۵۹

 

  • منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی