الف) نجف دریابندری ، مترجم شهیر که نام و آوازه اش تا همیشه بلند است خدمات بسیاری در حوزه ادبیات نمایشی با ترجمه نمایش نامه های برجسته در کنار سایر ترجمه های درخشانش کرده است. او که سالها در کنار یکی از بازیگران خوب تئاتر و دوبلور خوش صدا ، زنده یاد فهیمه راستکار زندگی […]

الف)

نجف دریابندری ، مترجم شهیر که نام و آوازه اش تا همیشه بلند است خدمات بسیاری در حوزه ادبیات نمایشی با ترجمه نمایش نامه های برجسته در کنار سایر ترجمه های درخشانش کرده است. او که سالها در کنار یکی از بازیگران خوب تئاتر و دوبلور خوش صدا ، زنده یاد فهیمه راستکار زندگی کرد علاقه ویژه ای به تئاتر داشت . یادداشت زیر اشاره ایست به خاطرات وی از اجرای نمایش قلندرخونه اثر استاد ایرج صغیری در پاییز ۱۳۵۴ در تهران.

ب)

خبر اجرای نمایش موفق قلندرخونه در پایتخت پیچیده است؛ دهان به دهان می گردد. عده ای جوان شهرستانی از بندری دورافتاده در حاشیه خلیج فارس کاری کرده اند کارستان. همه ستایششان می کنند. خبر به گوش “نجف” می رسد: ” هم ولایتی هایت تهران را به تسخیر درآورده اند”.
《 نمیدانم چرا تعلل کردم . به گمانم شب آخر رسیدم، یا شاید دو سه شب آخر اجرا بود. شگفت زده شدم. همین آداب و رسوم و ترانه هایی که در دوره نوجوانی در بوشهر شنیده و گاها دیده بودم را روی صحنه تئاتر می دیدم. تئاتر مدرنی بود قلندرخونه . به همراه فهیمه (راستکار ) رفته بودیم. نمایش که تمام شد به فهیمه گفتم برویم پشت صحنه ، من باید صغیری را ببینم. تا آن شب او را نمی شناختم. رفتیم پشت صحنه و دیدمش. خسته نباشید گفتم و اندکی گپ زدیم و از آن شب با این استعداد ناب تئاتری آشنا شدم.”
دریابندری ، همان شب ، گروه جوان دیار پدری را به منزلش دعوت می کند. شبی خاطره برانگیز هم برای او هم برای گروه قلندرخونه.
به درخواست نجف ، آن شب ، یک شب کاملا بندری می شود.با یزله و ترانه های بندری و “شپ ریز” .و غذاهای بندری و شلیک خنده های نجف که زبانزد همه بود. هنوز هم بازیگران قلندرخونه از خنده های آن شب نجف قصه ها می گویند..

مهمانی تمام می شود و اجرای قلندرخونه نیز. گروه بعد از دوماه اجرا در تهران(سالن اصلی تئاتر شهر و سنگلج) به بندر باز می گردد. چند روز بعد نجف دست به قلم می شود و بر نمایش نقدی می نویسد که در میان انبوه نقدهای نوشته شده بر این نمایش ، نقدی ویژه است. شاید به دلیل تسلط و شناختش بر فرهنگ جنوب. خودش بعدها درباره این نقد می گوید : 《 به گمانم این نقد را اول کیهان چاپ کرد، البته یک یا چند پاراگراف را سانسور کرد. چون در مورد فقر بوشهر نوشته بودم . گفته بودم که این تئاتر از بوشهر آمده و بوشهر پنجاه سال تمام در فقر و انزوا زندگی کرده است یعنی بعد از آن که به عنوان بندر صادرات و واردات دکانش تخته شد، بوشهر از یک شهر ثروتمند و پر رونق و خیلی خوب تبدیل شد به یک شهر فقیر که به تدریج ویران شد. به هر حال با سانسور چاپ کردند. اشاراتی که فقر بوشهر کرده بودم گویا به مذاقشان خوش نیامده بود. من البته اندکی بعدتر در نشریه ای دیگر کاملش را منتشر کردم》
دریابندری دو سال بعد ، در سال ۱۳۵۶، نمایش ” محپلنگ” اثر دیگر ایرج صغیری را نیز دیده است: 《محپلنگ صغیری را دیدم، و خیلی پسندیدم. کار بسیار قابل توجه ای بود. 》

نجف دریابندری که نمایش همیشه شاهزاده گروتفسکی را دیده است می گوید: با تئوری گروتفسکی و آن چه را که به آن معتقد بود آشنا بودم به همین دلیل نمایش The constant prince او را در تهران دیدم. البته درباره ترجمه اسم این نمایش هیچ وقت به نتیجه درستی نرسیدم.انواع اسمها گذاشته اند ولی به نظر من خوب نبود: یعنی :”شاهزاده ای که که همیشه شاهزاده می ماند” یا “شاهزاده ثابت قدم”.
اصول گروتفسکی(تئاتر بی چیز) را پسندیدم ، اما اجرای نمایشش را نه. ولی نمایش قلندرخونه را بسیار پسندیدم و به نظرم این دقیقا همان تئاتریست که گروتفسکی می گوید.”

نکته جالب توجه ای که دریابندری سال ها بعد از اجرای قلندرخونه ازآن حرف زد این بود که 《تئاتری های پایتخت، به ویژه آنان که دستشان توی تئاتر بود ، سخت با نمایش قلندرخونه مخالف شدند. در واقع نمی توانستن یا نمی خواستن ببینن یک نمایش شهرستانی به چنین موفقیتی دست یافته ! جالبتر اینکه فهیمه(راستکار) فردای اجرای قلندرخونه رفته بود سر تمرین و درباره نمایش و خوبی اجرا و قدرت نمایش سخن گفته بود و همکارانش چنان برخورد بدی کرده بودند که فهیمه گفته بود دیگر نمی آیم!!!》
[نکته ای که هنوز هم در تقابل تئاتر استانها و پایتخت مورد بحث هست]

نجف دریابندری، در سال ۱۳۷۹ ، به دعوت دانشگاه خلیج فارس به بوشهر آمد تا در بزرگداشت استاد ایرج صغیری سخن بگوید. دریابندری در آن شب گفت : خاطره اجرای قلندرخونه و مهمانی آن شب گروه بازیگران در منزل من هنوز برایم زنده است و امشب آمدم اینجا تا ادای دین بکنم به آدمیزاد ه ای که به نظر من دارای استعداد قابل توجهی بود و امیدوارم هنوز هم باشد؛ خوشحالم که توانستم بیایم و در این مراسم شرکت کنم و امیدوارم که بعدها هم باز شاهد کارهایی از ایشان باشم.

ج)

نجف دریابندری پانزدهم اردیبهشت ماه چشم از جهان فروبست ؛اما نام و نشانش با واژه ها تا ابد در این جهان می ماند.

بدرود فرزند ناخدا خلف.آرام بخواب.

  • منبع خبر : نصیر بوشهر