▪️در حماسههای پهلوانی پادشاهان و پهلواناناند که میتوانند خواست خود را هستی بخشند نه تودهٔ مردم که از آنها کمتر نشانی میتوان یافت. تاریخ را آنها میسازند و تاریخ نیز به کار کیایی آنان میپردازد. آنها مردان جهانداری و جهانگشایی، صلح و جنگ و دستیاران نیک و بد جهاناند و آنکه از خرد، دانش، […]
▪️در حماسههای پهلوانی پادشاهان و پهلواناناند که میتوانند خواست خود را هستی بخشند نه تودهٔ مردم که از آنها کمتر نشانی میتوان یافت. تاریخ را آنها میسازند و تاریخ نیز به کار کیایی آنان میپردازد. آنها مردان جهانداری و جهانگشایی، صلح و جنگ و دستیاران نیک و بد جهاناند و آنکه از خرد، دانش، یا پهلوانی بینصیب باشد، به گفتهٔ بوذرجمهر در پاسخ پرسندهای، «همان به که مرگ/ نهد بر سر او یکی تیرهترگ». آرمانها و ارزشهای اخلاقی حماسه _نام و ننگ_ چون در فرهنگ مردم رسوخ کرد، بدل به الگوی اخلاق همگان میشود و فردوسی خود آن فرهنگساز بزرگ است و کتابش «تاریخ» تمدن آزادان (اشرافیت) ایران و آرزوهای دور پرواز و بلند آنها.
▪️از قضا شاهنامه نیز، خود دستاورد شکست و ناکامی است؛ شکستی چندصدساله از عربها و سپس افول سامانیان و چرخشی ناکام در تاریخ ایران. وقتی ناتوانی در عرصهٔ تاریخ واقعی رخ مینماید نیاز به روایت و تاریخپردازی آشکارتر میشود، ابومنصور عبدالرزاق و شاهنامهسرایان و فردوسی از واقعیت نادلپذیر زمان به خاطرهٔ دلپذیر گذشته روی میآوردند؛ نه برای گریز ناممکن از زمانهای که در آناند بلکه برای آنکه «نهیب حادثه بنیادشان ز جا نبرد». شاهنامه جویای پایگاهی است در گذشته برای ایستادن در زمان حال، و پیدایش آن از نیاز عمیق ایرانیان برای زنده بودن و «خود ماندن» سرچشمه میگیرد.
▪️در اندیشهٔ فردوسی و زمانهٔ او تاریخ اجتماع انسانی از کار کیهان جدا نیست و سرگذشت زمین به گردش آسمان وابسته است. بنیاد بینش اساطیری ایران بر مقارنه و برابری دوگانهای نهاده شده است. این دوبنی هستی، بینش ما از کیهان، رستاخیز، اخلاق و زیبایی و منش ما را در قبال آنها سامان میداد. بازتاب و روایتی دیگر از همین رویارویی دوگانه را در گذرگاه «تاریخی_حماسی» مییابیم: مقابلهٔ ایران با توران، فریدون با ضحاک، کاوه با ضحاک، رستم با افراسیاب، فرنگیس با سودابه … در گیرودارهای خطیر هم این دوگانگی را میتوان در نبرد تن به تن رستم و سهراب، پیران و گودرز، رستم و اسفندیار، پهلوانان و جادوان هفتخوان و جز اینها دید. تا آنجا که حتی در داستانهای عاشقانهای مانند زال و رودابه یا بیژن و منیژه، دو سرزمین و دو پادشاهی ناسازگار حضور دارند. این بینش و منش در ساختار داستانها و روند تاریخ راه مییابد و آنها را به سر منزل آخر میراند.
▪️تاریخ حماسی شاهنامه، از کودکی فریدون تا مرگ رستم، همه با جنگ آغاز میشود، گسترش مییابد و تمام میشود. مبارزان هر دو گروه _مانند هر حماسهٔ رزمی_ پهلوانان دلیر و نامآورند. ولی شاهنامه تاریخ ایران است نه تاریخ جنگ مبارزان؛ هرچند که ما همزمان سرگذشت این جنگاوران را نیز درمییابیم. تاریخ و تاریخسازان پیوندی انداموار و چنان هماهنگ یافتهاند که با خواندن «تاریخ»، در حال و روز تاریخسازان غوطهوریم و چون به شرح کارها و خصال تاریخسازان روی آوریم خواه ناخواه در جریان «تاریخ» شناوریم؛ (مگر در چند داستان دخیل). این هماهنگی «فرم» و محتوا، از برکت هنر شاعر، گاه مانند جان و تنی یگانه، جداییناپذیر است؛ یکی هر دو و هر دو یکی است.
زندهیاد استاد شاهرخ مسکوب
ارمغان مور، ص ۱۲۲_۱۲۴
- منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی
Thursday, 21 November , 2024