▪️جمشید در اوستا پسر ویونگهان است، نخستین کسی که هوم را مطابق آیین می‌فشارد و این سعادت به او می‌رسد که صاحب فرزندی به نام جم درخشان یا جمشید شود. جم شخصیتی است هندوایرانی و با نام یِمه در هند، نخستین کس از بی‌مَرگان است که مرگ را بر می‌گزیند، راه مرگ را می‌پیماید […]

 

▪️جمشید در اوستا پسر ویونگهان است، نخستین کسی که هوم را مطابق آیین می‌فشارد و این سعادت به او می‌رسد که صاحب فرزندی به نام جم درخشان یا جمشید شود. جم شخصیتی است هندوایرانی و با نام یِمه در هند، نخستین کس از بی‌مَرگان است که مرگ را بر می‌گزیند، راه مرگ را می‌پیماید تا راه جاودانان را به مردمان نشان دهد. او سرور دنیای درگذشتگان می‌شود.

جم در طی جابه‌جایی اسطوره‌ها، در ایران به شخصیتی بسیار محبوب و محترم تبدیل می‌شود. در اسطوره‌های ایرانی، جم با صفت شید به معنی درخشان همراه است. در اوستا و در متن‌های پهلوی دارای صفت «زیبا» و «خوب‌رمه» (دارنده گله و رمه خوب) است. در متن‌های‌ دینی آمده است که اورمزد نخست به او پیشنهاد می‌کند که دین بِه (آیین مزدیسنایی) را به جهان ببرد. جمشید از انجام چنین کاری اظهار ناتوانی می کند و آن را نمی‌پذیرد؛ اما در مقابل به اورمزد قول می‌دهد که جهان او را رشد دهد.

 

این اسطوره احتمالاً به دوران پیش از ظهور زردشت تعلق داشته است و سپس در تلفیق‌های بعدی جزء داستان‌های دینی درآمده است.

 

در فرمانروایی او آرامش وجود دارد و نعمت فراوان است. نه بادِ گرم هست و نه بادِ سرد، نه مرگ و نه درد. کسی پیر و فرتوت نمی‌شود و پدر و فرزند هر دو چون جوان پانزده ساله به نظر می‌آیند. جهان در زمان او آبادان و سرشار از سعادت می‌شود. مردمان و چهارپایان خرد و بزرگ و سگان و مرغان و شعله‌های سرخ آتش چنان همه‌جا را فرا می‌گیرند که ناگزیر با خواهش جمشید و یاری اور‌مزد، زمین در سه نوبت، که هر نوبتی سیصد سال طول می‌کشد، گسترده‌تر می‌گردد و مردمان در نه سده فناناپذیر می‌شوند.

 

آفریدگار به او هشدار می‌دهد که مردمان گرفتار زمستان هراس‌انگیزی خواهند شد و بر اثر آن همه مردمان و حیوانات روی زمین نابود خواهند گشت و جم را وا می‌دارد

که «وری» (دژی) بسازد. جمشید این دژ را که به ورِ جَمْکَرد (دژ ساخته جمشید) معروف است بنا می‌کند. در نهرهای آن آب روان می‌کند؛ مرغزارها و چرا‌گاه‌های زیان‌ناپذیر فراهم می‌آورد. به این ور روشن از درون، از مردان و زنانی که در این جهان از همه برتر و نیکوترند نمونه‌ای می‌برند و از جانوران آنچه بزرگتر و بهتر و خوش‌نژاد‌تر؛ از گیاهان آنچه بلندتر و خوشبوتر و خوش‌دانه‌تر؛ از آتش‌ها، سوزانتر؛ و از خورش‌ها، گواراتر.

از هر کدام جفتی فراهم می‌کنند و بدین دژ می‌برند تا آفت اهریمنی نتواند نسل این پدیده‌ها را از میان بردارد و زمانی که زمستان هولناک با حملهٔ ملکوس‌دیو در سده‌های پایانی جهان بر گیتی مستولی شد و با خود نابودی آورد، تخمه و نژاد همهٔ پدیده‌ها حفظ شود و به‌خصوص نسل آدمی ادامه یابد.

 

آبادانی‌های بسیار، آموزش هنرهای گوناگون، ساختن ابزار جنگ، نرم کردن آهن، تهیه لباس‌های بزم و رزم، رشتن و بافتن و شستن و دوختن، برقراری طبقات اجتماعی دین مردان، ارتشتاران، برزگران و دست ورزان)، ساختن خانه و ساختمان و گرمابه و کاخ و ایوان، شکافتن سینهٔ سنگ، دست‌یابی به گلاب و عود و عنبر و سرانجام برقراری مدنیّت و خوشبختی‌های بسیار دیگری را به جمشید و دوران او نسبت داده‌اند.

 

اما جم گناهکار می‌شود. در متن‌های دینی آمده است که زردشت او را سرزنش می‌کند که برای خشنودی مردمان، خوردن گوشت گاو را به آنان آموخته است. در متن‌های دیگری آمده است که جمشید از این رو گناهکار می‌شود که غرور بر او چیره می‌گردد و دروغ می‌گوید و با ادعای بیهوده همسانی با خدا، خود را در معرض نفرین قرار می‌دهد و به این ترتیب، فَرّه از او می‌گریزد. این فَرّه در سه نوبت و در سه بخش به شکل مرغی به پرواز درمی‌آید. بخش اول را مهر دریافت می‌کند که بر همه سرزمین‌های اهورایی سلطه می‌یابد. دومین بخش نصیب فریدون می‌شود که بر اژی دهاک پیروز می‌شود. سومین بخش را گرشاسب دلاور که اژدهای شاخدار و زیانبخشان دیگر را نابود می‌کند، نصیب می‌برد.

 

در برخی از متن‌ها آمده است که چون فَرّه از جمشید می‌گریزد، ضحاک آن را به دست می‌آورد (آذرفرنبغ بعدها این فَرّه را از دست ضحاک نجات می‌دهد). ضحاک بر جمشید چیره می‌شود و تمام فرمانروایی و خدم و حشم و ثروت و شبستان او را به چنگ می‌آورد.

شخصیتی که در متن‌های ودایی و پهلوی جمشید را همراهی می‌کند جمی یا جمیک، خواهر–همسر اوست.

پایان زندگی جمشید نیز تا حدی مرموز است و با گریز و پنهان زیستن و سرانجام مرگ، داستان زندگی او به سر می‌رسد. قتل او به دست «سپیتور» نامی انجام می‌شود که در برخی از متن‌ها برادر جمشید به حساب آمده است.

جمشید با اینکه گناه می‌کند، در سنّت ایرانی همواره شخصیتی شایستهٔ ستایش باقی می‌ماند. سقوط او به سر رسیدن دوران طلایی است.

 

تاریخ اساطیری ایران

استاد دکتر ژاله آموزگار، صص ۵۱–۴۸

  • منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی