نصیر بوشهر – بهرام نکیسا – بسم الله الرحمن الرحیم ان شاالله خداوند به برکت ماه مبارک رمضان و شب های ارزشمند قدر و عظمت حضرت علی (ع) به برادر عزیزمان جناب آقای حاج حسن لاوری و سایر بیماران شفا و عافیت عنایت فرماید . این شب ها در کنار شب های ارزشمند قدر که انشاالله […]

نصیر بوشهر – بهرام نکیسا – بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاالله خداوند به برکت ماه مبارک رمضان و شب های ارزشمند قدر و عظمت حضرت علی (ع) به برادر عزیزمان جناب آقای حاج حسن لاوری و سایر بیماران شفا و عافیت عنایت فرماید .
این شب ها در کنار شب های ارزشمند قدر که انشاالله قدر این شب ها را بدانیم ، فرصتی است که انسان با خداوند راز و نیاز و گفتگو نماید . این فرصت با از دنیا رفتن انسان از انسان گرفته می شود . آری جهان اسلام در این شب ها سوگوار است سوگوار از دست دادن انسان بی نظیر و استثنائی ، سوگوار حضرت امام علی ابن ابی طالب علیه السلام است .

فرا رسیدن لیالی قدر را تبریک گفته و سالروز ضربت خوردن و شهادت مولای متقیان امیر مومنان علی ابن ابی طالب را نیز تسلیت عرض می نمایم .

تاکنون در باره شخصیت بزرگ امام علی (ع) سخنان زیادی شنیده ایم . اما آنچه که ما به آن نیازمندیم ومحتاج و شایسته است که به آن عمل نمائیم توصیه ها ارزشمند و راه گشای آن حضرت است .
زیرا امام علی (ع) شخصیتی است که پیامبر عظم الشان اسلام حضرت محمد (ص) در باره اش چنین فرموده است :
« من شهر علمم و علی دروازه آن شهر است . پس هر کس علم می خواهد باید از آن در وارد شود». حضرت محمد (ص) در این بیان خود به مسلمانان دو چیز را اعلام فرموده است:
نخست این که آن دانایی که امت نیازمند به اوست، وجود دارد، و علی بن ابی طالب (ع) همان داناست.
دوم آن که اگر امت بخواهند با علمی که نزد پیامبر خدا (ص) ، شهر علم، وجود داشت آشنا شوند، راهی که آنان را به آن شهر برساند نیز موجود است و آن علی (ع) می باشد که (درِ) آن شهر است.

در این ایام جا دارد با باز خوانی سخنان آن حضرت در کتاب شریف نهج البلاغه و تلاش در انجام و اجرای آن توصیه های گرانسنگ ارادت و احترام خود را بیش از پیش عملا به آن بزرگوار بجا آوریم .

با بازخوانی فرمایشات امام علی (ع) نظیر سخنانی که در نامه ۳۱ نهج البلاغه می باشد ، نامه ای که در آن امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) وصیت ها و توصیه ها ارزشمندی نموده است ، یا با باز خوانی فرمانی که امام علی (ع) خطاب به مالک اشتر نجعی آن زمان که وی را به سمت استانداری مصر منصوب می نماید ، انشاالله به معرفتی دست یابیم که گمشده روزگار و جامعه امروز ماست .

امام علی (ع) در نامه ۳۱ نهج البلاغه به امام حسن (ع) و چه بسا به مردم در طول تاریخ و ما که این افتخار را داریم که از پیروان و علاقمندان به آن خاندان می باشیم ، می فر ماید:
پسرم بدان آنچه بیشتر از به کار گیرى وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهى است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده‏اند. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر مى‏کنى در امور خویش نظر داشتند. از هر کارى که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهى کند بپرهیز.
اى پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمى‏پسندى، براى دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست دارى به تو نیکى کنند، و آنچه را که براى دیگران زشت مى‏دارى براى خود نیز زشت بشمار، و چیزى را براى مردم رضایت بده که براى خود مى‏پسندى.
آنچه نمى‏دانى نگو، گر چه آنچه را مى‏دانى اندک است، آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگى داشته باش، و در فکر ذخیره سازى براى دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدى، در برابر پروردگارت از هر فروتنى خاضع‏تر باش.
خداوند در توبه را مسدود نکرده است بدان، خدایى که گنج‏هاى آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را به عهده گرفته است. هر گاه او را بخوانى، ندایت را مى‏شنود، و چون با او راز دل گویى راز تو را مى‏داند، پس حاجت خود را با او بگوى، و آنچه در دل دارى نزد او باز گوى، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غم‏هاى تو را بر طرف کند و در مشکلات تو را یارى رساند.
بپرهیز از آن که مرکب طمع ورزى تو را به سوى هلاکت به پیش راند ، و اگر توانستى که بین تو و خدا صاحب نعمتى قرار نگیرد، چنین باش، زیرا تو، روزى خود را دریافت مى ‏کنى، و سهم خود بر مى‏دارى، و مقدار اندکى که از طرف خداى سبحان به دست مى‏آورى، بزرگ و گرامى‏تر از (مال) فراوانى است که از دست بندگان دریافت مى‏دارى، گرچه همه از طرف خداست.
از سوار شدن بر مرکب ستیزه جویى بپرهیز. چه زشت است فروتنى به هنگام نیاز، و ستمکارى به هنگام بى‏نیازى ، دوست آن است که در نهان آیین دوستى را رعایت کند. بدى‏ها را به تأخیر انداز، زیرا هر وقت بخواهى مى‏توانى انجام دهى…..

از دیگر سخنان آن حضرت سخنانی است که در تاریخ از آن با نام عهد نام مالک اشتر یاد می شود. سخنانی که دستور امام معصوم حضرت علی (ع) به کارگزار خود است و می بایست نصب العین همه متولیان امور جامعه ما نیز باشد . اگر در جامعه ما مسئولین امر به آن فرمان تاریخی توجه نمایند بخوبی می بینیم که این فرمان به تنهائی برای به سامان نمودن جهان و جامعه و کشورمان کفایت می نماید .
این دستورالعمل ، فرمانی است که نیاز امروز و فردای جامعه ما و جهان می باشد . منشوری کامل و ناب برای حکمرانی مطلوب است .

بر متولیان امور و کارگزاران حکومت است که با این فرمان رفیق و مانوس باشند و تلاش نمایند که به آن عمل نمایند .

این فرمان دستورالعمل جامعی است که انتصاب کارگزان و مدیران حکومتی و حتی انتخاب های ما نیز می بایست بر مبنای تعهد افراد به اجرای آن فرمان انجام پذیرد .

اجرای این فرمان موجب ایجاد اعتماد شهروندان به حکومت و امیدواری مظلومان و عموم شهروندان می گردد . آنچه که همه دلسوزان ملک ومیهن و عدالت خواهان انتظار آن را دارند . انقلاب اسلامی مردم ایران که نتیجه مجاهدت و مبارزه و کوشش انسان های بیشماری به رهبری امام خمینی می باشد برای عمل به چنین دستورات و فرامینی بوقوع پیوست که این مهم نباید در پیچ و خم نظام اداری و حکومتی به فراموشی سپرده شود .
هرچه در اجرای چنین فرامین و دستوراتی تعلل به عمل آید و این مهم به تاخیر افتد چه بسا به نوعی از اعتماد مردم به حکومت و مسئولین کشور کم خواهد گردید .

مشی حکومت امام علی (ع) اجرای عدالت ، مساوات و برابری ، صداقت ، راستگوی ، انصاف ومبارزه با خرافه و تحجر بود .امام علی (ع) در این راه نیز به شهادت رسید و به فرموده خویش رستگار گردید.
در ایام شهادت آن بزرگ مرد تاریخ اسلام بی مناسبت نیست قدری از حلاوت و شیرینی اندیشه و نگاه امام علی (ع) نسبت به موضوع کارگزاری در حکومت و حکمرانی با مرور فرازهائی از آن فرمان تاریخی ایشان خطاب به مالک اشتر نخعی بهره جوئیم . بخش از آن فرمان به این شرح می باشد .

” به نام خداوند بخشنده و مهربان.
این فرمانی بنده خدا علی امیرمؤمنان به مالک اشتر پسر حارث .
همانا نفس همواره به بدی وا می دارد ، جز آنکه خدا رحمت آورد .
پس ای مالک ! بدان من تورا به سوی شهرهای فرستادم که پیش از تو دولت های عادل یا ستمگری برآن حکم رانده اند و مردم در کارهای تو چنان می نگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود می نگری و در باره توآن می گویند که تو نسبت به زمامداران گذشته می گوئی و همانا نیکو کاران را به نام نیک می توان شناخت که خدا از آنان بر زبان بندگانش جاری ساخت . پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد.
هوای نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست خویشتن داری کن زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش آن است که در آنچه دوست دارد یا برای او ناخوشایند است راه انصاف پیمائی.
من از رسول خدا بارها شنیدم که می فرمود:
ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان ، بی اضطراب و بی بهانه ای باز نستاند رستگار نخواهند شد . پس درشتی و سخنان ناهموار دردمندان را بر خود هموار کن و تند خوئی و خود بزرگ بینی را از خود دور ساز تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید و تو را پاداش اطاعت ببخشد.
ای مالک! فرماندار مصر باید بر نفس خودبخیل باشد و پیوسته به شمشیر شکر او را مغلوب سازد زیرا افریط نفس آتشی است خاموش نشدنی .
مبادا هرگز با خدمت هائی که انجام دادی بر مردم منت گذاری یا آنچه را انجام داده ای بزرگ بشماری یا مردم را وعده ای داده ، سپس خلف وعده نمائی . منت نهادن پاداش نیکوکاری را از بین می برد و کاری را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند و خلاف وعده عمل کردن خشم خدا و مردم را بر می انگیزاند ،که خدای بزرگ فرمود :
دشمنی بزرگتر در نزد خدا از آن نیست ، که بگوئید و عمل نکنید” .

با تامل بیشتر در سخنان امام علی (ع) در نامه به فرزند بزرگوارش امام حسن (ع) و در فرمان به کارگزارش مالک اشتر نجعی ، که بخشی از آنان در این نوشتار تقدیم گردید بخوبی فاصله خود را با آن راه و مسیری که امام علی (ع) بوسیله آن توصیه های ارزشمند بیان نموده است را در
خواهیم یافت .
امید که خداوند به ما توفیق و معرفتی عطا و عنایت فرماید تا همه ما بیش از پیش به آن سخنان امام معصوم (ع) توجه و عمل نمائیم . انشاالله .
این نوشته را به سروده زیبای استاد عزیز و ارجمند آقای سید علی موسوی گرما رودی مزین نموده وبپایان می رسانم .

خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید.
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:
مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام.
تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت
و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
***
پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای
و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته
ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می شکنی
و در جیب جبریل می نهی
و یا به فرشتگان دیگر می دهی
به همان آسودگی که نان توشه ی جوین افطار را به سحر می شکستی
یا، در آوردگاه،
به شکستن بندگان بت، کمر می بستی
***
چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری،
و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم،
و در بازارِ تنگِ کوفه…؟
***
پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم
که عمود بر زمین بایستد…
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پای افزاری وصله دار به پا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شبهای کوفه ی تنگ.
ای روشن ِ خدا
در شبهای پیوسته ی تاریخ
ای روح لیله القدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر
اگر تو نه از خدایی
چرا نسل خدایی حجاز «فیصله» یافته است…؟
نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست…
***
خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می چکد،
با گریه ی یتیمکان کوفه، همنوا مباش!
شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می کند
و منطق را به خود سوزی وا می دارد
***
خِرَد به قبضه ی شمشیرت بوسه می زند
و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می شوید
اما:
چون از این آمیزه ی خون و اشک
جامی به هر سیاه مست دهند،
قالب تهی خواهد کرد.
***
شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد
و توفان، از خشم تو، خروش را.
کلام تو، گیاه را بارور می کند
و از نـَفـَست گل می روید
چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است.
سحر از سپیده ی چشمان تو، می شکوفد
و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد.
هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست
لبخند تو، اجازه ی زندگی است
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
***
زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می شود
شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می شکافد
و به روانی خون، از رگها می گذرد
و به رسایی شعر، در مغز می نشیند
و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست
***
چشمی که تو را دیده است، چشم خداست.
ای دیدنی تر
گیرم به چشمخانه ی عَمّار
یا در کاسه ی سر بوذر
***
هلا، ای رهگذاران دارالخلافه!
ای خرما فروشان کوفه!
ای ساربانان ساده ی روستا!
تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد
اگر به نیمروز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید:
از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید
گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید.
***
چگونه شمشیری زهراگین
پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید
چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت!
***
به پای تو می گریم
با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق
و دیرینگی غم
برای تو با چشمِ همه ی محرومان می گریم
با چشمانی: یتیم ِ ندیدنت
گریه ام، شعر شبانه ی غم توست…
***
هنگام که به همراه آفتاب
به خانه ی یتیمکان بیوه زنی تابیدی
وصَولتِ حیدری را
دستمایه ی شادی کودکانه شان کردی
و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد
کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هَرّای شیر می خروشید
کلمات کودکانه تراوید،
آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟
در اُحُد
که گلبوسه ی زخم ها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود،
مگر از کدام باده ی مهر، مست بودی
که با تازیانه ی هشتاد زخم، برخود حدّ زدی؟
***
کدام وامدار ترید؟
دین به تو، یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست
***
دری که به باغ ِ بینش ما گشوده ای
هزار بار خیبری تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
شعر سپید من، رو سیاه ماند
که در فضای تو، به بی وزنی افتاد
هر چند، کلام از تو وزن می گیرد
وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟
تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟
تو را که چون معنی نقطه مطلقی.
الله اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد؟
فتبارک الله، تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند
که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو
که نیکوترین آفریدگانی

  • منبع خبر : نصیر بوشهر