باد قوس بشدت می وزید،صدای خروشان امواج دریا که به ساحل برخورد میکرد،گوش ادم را ازار میداد.بندر دیر تا ان زمان اسکله ای نداشت.فقط روبروی بازار قدیمی که حالا میدان تره بار وماهی فروشی است،توسط مردم پناهگاهی یا موج شکنی ساخته شده بود،که فقط قایقهای کوچک پهلو میگرفتند.جهازات بزرگتردر خور اولی،دمیگز،خورگرم،ویاخور بردستان پهلو گرفته ،بارگیری […]

باد قوس بشدت می وزید،صدای خروشان امواج دریا که به ساحل برخورد میکرد،گوش ادم را ازار میداد.بندر دیر تا ان زمان اسکله ای نداشت.فقط روبروی بازار قدیمی که حالا میدان تره بار وماهی فروشی است،توسط مردم پناهگاهی یا موج شکنی ساخته شده بود،که فقط قایقهای کوچک پهلو میگرفتند.جهازات بزرگتردر خور اولی،دمیگز،خورگرم،ویاخور بردستان پهلو گرفته ،بارگیری ویا کالا وارد میکردند.ان روز دریا واقعا طوفانی بود.بادقوس چنان حرکت وغلغله ای دردریا بوجود اورده بودکه هرشی شناور روی اب وحتی علف های ته دریا هم با خود به ساحل پرت میکرد.ابرهای خیس باران زا همراه باد بسرعت ازدریا فاصله گرفته وبه طرف شمال وکشتزارهای تشنه ودر انتظار باران دشتی حرکت میکردند.ابرهای خیس ولی پراکنده.ان روز هرجهازی که خودرابه ساحل رسانده بود،خوش شانس بودوگرنه طعمه اره ماهی های دریا می شد.درست سالهای نزدیک به شهریور۱۳۲۰بود،وموقعی بود که علی سمیل فخرایی باتفنگچیان تابعه خودتوانسته بودندحاکمیت شهر دیررا بدست گرفته ودرقلعه دیر مستقر شوند.اگرچه دوران حکومت علی سمیل برشهر دیر کوتاه بودوبزودی توسط حاکمان قبلی شهروپشتیبانی قوای دولتی،علی از دیر بیرون رفته ومجددا درقلعه خوددر روستای نوکن مستقرشد.اما دراین مدت کوتاه تمامی امورات بندرحتی عایدات گمرک ورفت وامد جهازات توسط علی کنترل میشد.نزدیکیهای ظهر بود که صدای اذان ملا ابراهیم اذان گوی خوش صدای دیری ازمناره مسجد باپیچ وتاب باد قوس تمام فضای بندر وحتی دورترین نقطه شهر مثل باغ انجیری،تا “دورباغ،،وباغ شیخ عبدالنبی را در می نوردید.کپر نشینهای باغ یوسفی تا زایران پیر ،،زنبیل دوز،،ازصدای اذان ملا ابراهیم بی بهره نمی ماندند.این صدای اشنای هر روز وهرشب بود.مردم بندر از همه اقشار،اعم ازمسلمان ویهودیان ساکن دربندرمی شنیدند.علی سمیل با عده ای ازتفنگچیان خود که دوراوحلقه زده بودنددریکی از اتاقهای بالای قلعه نشسته بود.قلعه قدیمی دیر تقریبا قسمت شمالی گمرک قدیمی قرار داشت ومشرف بر دریا بود.کوتوالها تا دورترین نقاط دریا را میتوانستندببینند.افرادتفنگچیان علی ازمناطق مختلف بودند.از نقاط دور دشتی،دشتستان،وتنگستان دربین ان ها وجود داشتند.ناگاه یکی ازافرادتابعه علی سمیل واردمجلس شد،باسلام واحترام گوشه ای از مجلس ایستاده واجازه صحبت خواست.بعدازاجازه گرفتن رو به کدخدا علی کردوگفت :کدخدا،امر بفرماییدبا کالاهای از اب گرفته شده چکار کنیم،لازم به عرض است که ازقدیم الایام رسم بر این بودکه اگر جهازی روی دریا طوفانی می شدیا شکسته می شدکالای ان جهازشکسته درحیطه حاکم ساحل قرارداشت ومتعلق به او بود.بعدا ان حاکم چگونه ادمی باشد،ایا کالاها به صاحب کشتی یا ناخدا عودت دهدیا اینکه مصادره نماید.راس مطاف نامی بسیاراشناست برای انهایی که بادریا سر وکار دارند.مطاف درده کیلومتری غرب بندر دیرقرارگرفته که به مثابه دامی برای کشتی های درحال عبورومرور درخلیج فارس است.مطاف درواقع کوهی ازشن ماسه است که درزیر اب قرارگرفته ودارای وسعتی درحدود۵/در۵کیلومتراست که با اولین برخوردکشتی به ان حتما غرق خواهد شد.اکنون راس مطاف توسط علامتهای دریایی برای کشتی های رهگذرشناسانده میشود.
دران سالها به علت قحط سالی درمناطق جنوب اکثرساحل نشینان توسط جهازات خودبه بندربصره رفت وامد داشتندوتجارت خرما دربصره رونق بسزایی داشت .جهازاتی ازبنادر وسواحل هرمزگان مثل لنگه،گاوبندی و…ازاین طریق به بصره رفته وکالاهایی می بردندودرعوض خرما بارگیری کرده وبه ساحل دشتی وهرمزگان می اوردند.ان روز جهازی که نزدیکی های مطاف دچار طوفان شده وغرق شدازسواحل هرمزگان یعنی روستاهای اطراف گاوبندی بوده وحامل کالاهایی به قصدبصره درحرکت بود.ناخدا توانسته بودبه اتفاق سرنشینان (ملوانان)جان سالم بدرببرندوخودرا به ساحل برسانند.طبق رسم همیشگی کالاها در دست وقدرت کدخدای انجا یعنی علی اسماعیل فخرایی بود،تا ببینم اوچکار خواهد کرد.ایا کالاها را مصادره مینماید؟نه،غیرت ومروت اوبالاترازاین حرفهاست.با دستور علی،ناخدای جهازشکسته به قلعه اورده شد.مردی میانسال بالباسهای عربی ،ولی فارسی را روان صحبت میکرد.ازچهره اوپیدابود که مردی دریا دیده وجهان دیده است.بعدازسلام واحوالپرسی با اجازه کدخدا علی،واردمجلس شده ونشست .توضییحات لازم درباره چگونگی طوفانی شدن را داد ودایم می گفت،بحمدالله همگی بسلامت هستیم.کالاهای جهاز قبل از غرق شدن توسط افراد علی سمیل به ساحل اورده شده بود.ازچهره ناخدای عرب پیدا بودکه میخواهد چیزی بگوید.شایدهم واقعا چهره او اشنا به نظر می رسید.کدخدا علی ازناخدا سوال کردازکجا می ایی وبه کجا میروی؟ازسواحل یکی از روستاهای گاوبندی وبه مقصد بصره جهت بارگیری خرما میرویم،کالاهایی داریم که باید دربصره به فروش می رساندیم.اما ازبخت بد دریا طوفانی شد وجهاز شکست.کالاهای ما تقریبا نیمی از اب گرفته شد.کدخدا،ما غریب نیستیم وانتظار داریم که کالاهای مامصادره نشود،عرض میکنم که ما،،
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز،،باشد که بازبینیم دیدار اشنا را
ناخدای عرب زبان به سخن گشودوشروع به حرف زدن کردوادامه داد.کدخدا اگه راستش بخواهی ما از تو توقع وچشم یاری داریم،چرا که ما غریب نیستیم،ما اصلا اهل همین منطقه دشتی بوده ایم.ازقدیم الایام ابا واجداد مادراین منطقه وساکن این منطقه بوده اند.کدخدا علی در فکر عمیقی فرو رفت وانگاه سر بلند کردوگفت:عجب!

  • منبع خبر : نصیر بوشهر