«بسم الله الرحمن الرحیم هست ز گلزار الهی شمیم» {از حال خوب به عالی…} [بخش اول] {گنج عقل} ++مقدمه: حال خوب حاصل؛ انقلاب در قلب و چشم هاست… [یا مقلب القلوب و الابصار..] حال خوب حاصل؛ مدبر بودن و بر مدار تدبیر وتدبر حرکت نمودن و بر مبنای اندیشه، زیستن نمودن می باشد.! [یا مدبر […]

«بسم الله الرحمن الرحیم
هست ز گلزار الهی شمیم»

{از حال خوب به عالی…}

[بخش اول]
{گنج عقل}

++مقدمه:
حال خوب حاصل؛
انقلاب در قلب و چشم هاست…
[یا مقلب القلوب و الابصار..]

حال خوب حاصل؛ مدبر بودن و بر مدار تدبیر وتدبر حرکت نمودن و
بر مبنای اندیشه، زیستن نمودن
می باشد.!
[یا مدبر اللیل و النهار..]

حال خوب حاصل؛ محول بودن و تحویل حال می باشد که خود منبعث از تحول شخصیتی و وجودی
می باشد…
[یا محول الحول والاحوال..]

حال خوب حاصل؛حرکت نمودن از سوء حال به حسن حال و سپس تعالی نمودن به «احسن الحال» می باشد…!
{حول حالنا الی احسن الحال…}

فلذا از یک نظرگاه، انسان برای آنکه حالش خوب باشد باید دارای سه مؤلفه ی اساسی و حیاتی باشد:

۱_ادراک خوب
۲_احساس خوب
۳_ابراز خوب

که این سه دایره ی معنایی منتج ازمیادین معنایی و معرفتی:

۱_ذهن آگاهی
۲_دل آگاهی
۳_زبان آگاهی

می باشند؛بنابراین در یک سخن انسان برای آنکه از حسن حال به احسن الحال یا از حال خوب به حال عالی سیر صعودی نماید باید مقیم مقام:
{ذهن آگاهی+دل آگاهی+زبان آگاهی}
شود… و این سه مقام رفیع ومنیع؛
در پرتو به دست آوردن سه [گنج وجودی] که در ساحت انسانی به ودیعت گذاشته شده،نهفته است.!

به تعبیر فاخر لسان الغیب حافظ:
«مرو به خانه ی ارباب بی مروت دهر/
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است»

یا به تعبیر فخیم وحشی بافقی:
«گنج برون آر که رستی ز رنج/
مار صفت کشته مشو بهر گنج»

در ادامه ی این مقال کوتاه، به تبیین میادین معنایی و گنج های وجودی
از معابر مفاهیم خواهیم پرداخت…

++ گنج عقل:
مقام{ذهن آگاهی…}

از منظر شهریار خرد و شهسوار ادب حضرت علی علیه السلام:
{یکی از رسالت ها و اهداف اساسی انبیاء؛شکوفا ساختن اندیشه ها و استخراج دفینه های عقول و اکتشاف خزینه های عقل های بشری است…}

++چرا اندیشه…!؟

۱_اندیشه؛ آفتاب درون است…
فلذا اگر می خواهیم سرزمین وجودی مان هماره روشن باشد باید به آفتاب اندیشه رو کنیم تا سایه ها در پشت سرمان قرار گیرند…

۲_اندیشه؛ پیامبر باطن است…
درایت و هدایت سرزمین وجودی و امپراتوری خویشتن، تحت سیطره ی قدرت عقلانی و عقلانیت است…

۳_ اساس و جوهره ی وجودی انسان به عقل و اندیشه می باشد…
به تعبیر زیبای امیر بیان حضرت علی علیه السلام:
{الانسان بعقله….
اصل الانسان لبه…}
جوهره و اصل و اساس انسان عقل
می باشد و انسان چیزی جز اندیشه و اندیشیدن نیست…!
به تعبیر عارف بزرگ مولانا:
{ای برادر تو همه اندیشه ای/
مابقی خود استخوان و ریشه ای/
گر گل است اندیشه ی تو گلشنی/
ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی }

۴_اندیشه؛دارای ریتم است،چرا که اندیشه دارای طول موج و یک فرم جریان الکترومغناطیسی است…
تعادل و تناسب وجودی ما،حاصل جهت اندیشه ی ماست که مثبت بیاندیشیم یا منفی…!
اندیشه ی خوب و مثبت؛ باعث می شود که ما در نیمه ی روشن زندگی گام برداریم…

اما اندیشه ی بد و منفی باعث می شود که آدمی در نیمه ی تاریک زندگی طی طریق نماید…!
از منظر مولای متقیان حضرت علی علیه السلام:
{بد اندیشی،آفت زندگانی است…}

بنابراین هر چقدر که اندیشه متعالی تر؛دارای طول موج و برد بیشتر خواهد بود…

۵_اندیشه؛مسری و قابل سرایت است…
اندیشه،امواج شبیه و موافق به خود را جذب می کند و میدان الکترومغناطیسی بزرگتر و قوی تری را می سازد…!
فلذا اندیشه های خوب و مثبت،
چونکه امواج آن ها در امتداد هم هستند همدیگر را جذب می نمایند…
به تعبیر مانای مولانا:
{خوب خوبی را کند جذب این بدان/
طیبات و طیبین بر وی بخوان/
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد/
گرم گرمی را کشید و سرد سرد }

۶_خزان وبهار آدمی و همچنین برگ ریزان و برگ رویان ساحت وجودی انسان، در پرتو قدرت اندیشه متجلی می شود…!
از همین باب است که عارف بزرگ مولانا در دل سروده هایی می سراید:

+{ای برادر عقل با خود یک دم آر/
دم به دم در تو خزان است و بهار}

+{به یک اندیشه کآید در درون/
صدجهان گردد به یک دم سرنگون}

۷_اندیشه و اندیشیدن؛مایه ی فیاضی و فیض وجودی انسان است و این مهم یکی از جلوه های فیوضات حضرت حق می باشد…

+{عقل دشنامم دهد من راضی ام/
زانکه فیضی دارد از فیاضی ام}

+{این جهان یک فکرت است از عقل کل/عقل چون شاه است صورت ها رسل} «مولانا»

بدین سان عقل، در سرزمین وجودی انسان پادشاه وجود است و مابقی اعضاء وجوارح؛ رسولان و فرمانبرداران هستند…!

۸_نظم نظام وجودی انسان؛
حاصل منظومه ی فکری و عقلانی اوست…!
شهریار خرد حضرت علی علیه السلام در همین باب زیبا می فرماید:
{فکرالمرأ نظامه…
فکر مرد نظام او را تشکیل می دهد}

پس به یک معنا؛انسان عاقل انسانی است که دارای نظام فکری باشد چرا که نظم وتنظیم ساحت وجودی از نظم فکری و منظومه ی عقلانی می آید…
در پی نظم فکری؛نظم احساسی و رفتاری نیز متعاقبا حاصل می شود…

۹_جهت و قدرت اندیشه؛باعث می شود که انسان احساس شادمانانه یا غمینانه داشته باشد…!
{گر گل است اندیشه ی تو
گلشنی/
ور بود خاری تو هیمه ی گلخنی }

پس اگر اندیشه گل باشد انسان یک «گلستان» عظیم است و اگر اندیشه خار و منفی باشد آدمی تبدیل به
«خارستان» می شود که اندیشه اش هم خودش و هم دیگران را غمگین و غمین خواهد نمود…!

۱۰_نو به نو شدن سرزمین وجودی انسان و تغییر فصول زندگانی آدمی در سایه سار قدرت اندیشه و اندیشیدن حاصل می شود…!
به تعبیر زیبای زنده یاد آتشی:
{آید بهار و پیرهن بیشه نو شود/
نو تر برآورد گل اگر ریشه نو شود/
زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو/
زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود}

بنابراین میوه ی نو؛حاصل ریشه ی نو است و اگر گاها میوه دچار آسیب و آفت می شود برمی گردد به ریشه…!

راه نو هم نیازمند اندیشه ی نو
می باشد؛ به تعبیر پیتر دراکر:
{اگر می خواهیم بمانیم باید بسازیم…!}

۱۱_اندیشه ی زیبا و کارآ؛
آفرینشگر زیبایی و مانایی است…!

+شاخص های یک اندیشه ی زیبا:

الف) اندیشه ی زیبا باز است در مقابل اندیشه ی نازیبا که بسته است…
اندیشه را به چتر نجات تشبیه
می نمایند که اگر این چتر نجات بسته باشد باعث سقوط انسان می شود…!
اما اگر اندیشه باز باشد باعث توسعه‌،تعالی و تکامل خواهد شد…

ب)اندیشه ی زیبا سیال است همانند آب؛که در اثر جاری بودن و ساری بودن حیات می یابد و حیات می بخشد…
به تعبیر زیبای هوشنگ ابتهاج:

{آبی که برآسود زمینش بخورد زود/
دریا شود آن رود که پیوسته روان است}

ج)اندیشه ی زیبا؛منعطف است اما اندیشه ی نازیبا منجمد است…!
آدم های دگم اندیش،سخت اندیش و منفی اندیش از حیات طیبه و راستین انسانی فاصله ها دارند فلذا دریچه ی نگاهشان به عالم هستی؛
محقرانه و تنگ نظرانه می باشد اما انسان های دارای انعطاف فکری و نرمش وجودی؛نگاهشان عاقلانه،عاشقانه،عارفانه و در یک کلام بلند نظرانه،صمیمانه،بزرگوارانه است…!

۱۲_اندیشه و اندیشیدن؛دارای کارکرد و خروجی می باشد…!
امروز با اینکه در عصر اطلاعات و ارتباطات و به تعبیری دانایی محوری به سر می بریم؛ اما هنوز هم یکی از مناطق توسعه نیافته در حد انتظار و ایده آل؛ساحت اندیشه و قوای فکری و عقلانی است…!
هنوز هم بزرگترین فقر جامعه ی بشری «فقر اندیشه» است…
فلذا بزرگترین نیاز جامعه ی انسانی:
«نیاز به اندیشیدن» است…!
از همین نظرگاه می باشد که سرالعقلا و العرفاء حضرت علی علیه السلام جاودانه می فرماید:
{لا غنی کالعقل…
لا فقر کالجهل…}
{هیچ ثروت،سرمایه و پشتوانه‌ای همچون عقل نیست و هیچ فقری همچون جهل نیست…!}

زنده یاد دکتر شریعتی هم در همین
باب بیان می نماید:
{فقر،شب را بی غذا سپری کردن نیست؛ بلکه روز را بی اندیشه به سر بردن است…!}

++کارکردهای اندیشه و اندیشیدن:

الف) نظریه خوانی؛نظریه آزمایی و «نظریه پردازی»

ب) هدفمندی و قصد مندی
«چشم انداز»

ج)روشمندی و ایجاد استراتژی و راهبرد…

د)عمل مندی و تکیه بر عمل…
{عاقل برعملش تکیه می کند اما جاهل فقط بر آرزوهایش…}
«حضرت علی علیه السلام»

و)احساس معنا و آفرینش میادین و شبکه معنایی…
امروز یکی از بزرگترین گمشده های آدمی؛احساس معناست…

ه)قدرت تصویر سازی؛تصمیم گیری و تعامل سازنده….

{تشخص انسانی و تمایز اجتماعی؛ حاصل قدرت تشخیص و تمییز آدمی است….!}

++در پایان با تأسی از کلام فاخر و فخیم حکیم ابوالقاسم فردوسی در باب خرد که جاودانه می سراید؛ این مقال را به پایان می برم:

{خرد افسر شهریاران بود/
خرد زیور نامداران بود/
خرد زنده ی جاودانی شناس/
خرد مایه ی زندگانی شناس/
خرد رهنمای و خرد دلگشای/
خرد دست گیرد به هر دو سرای/
دلی کز خرد گردد آراسته/
چو کنجی بود پر زر و خواسته

  • منبع خبر : نصیر بوشهر