▪️در شاهنامه به عنوان حماسهٔ ملّی سرزمین ما، جریان کامل زندگی آرمانی انسان از رزم و بزم و عشق و پند و اندرز و حکمت و تعلیم و تربیت و مبارزه با دشواریها و مبارزهٔ خیر و شر و تعادل واقعگرایانهٔ جبر و سرنوشت و کوشش و مجاهدت و شادی و غم تصویر شده است. […]
▪️در شاهنامه به عنوان حماسهٔ ملّی سرزمین ما، جریان کامل زندگی آرمانی انسان از رزم و بزم و عشق و پند و اندرز و حکمت و تعلیم و تربیت و مبارزه با دشواریها و مبارزهٔ خیر و شر و تعادل واقعگرایانهٔ جبر و سرنوشت و کوشش و مجاهدت و شادی و غم تصویر شده است. در این میان «عشق» نیز جایگاهی سزاوار دارد، با انواع تجلیّات و آثار و نتایج مترتّب بر آنها. داستان «زال و رودابه» و «رستم و تهمینه» نوع اصلی و طبیعی عشق انسانی را نشان میدهد که ظاهراً خود مقدمهای است ضروری برای آفرینش حماسهٔ بینظیر رستم و غمنامهٔ «پر آب چشم» سهراب. داستان «بیژن و منیژه» نیز، اگرچه از داستانی عشقی تمامعیار حکایت میکند، ولی به هر حال بیرون از انسجام کلی طرح حوادث نیست. داستان «سهراب و گردآفرید»، که چاشنی شبهعاشقانهای بیش نیست، جزئی از حوادث گوناگون طبیعی و شامل نکاتی در چهارچوب طرح کلّی از قبیل روابط ایرانیان و ترکان (تورانیان) و تأکید شجاعت و شهامت ایرانیان و خصلت زن ایرانی و نظایر این نکات است.
ماجرای عشق و هوس «سودابه» در داستان «سیاوش» که شباهت گونهای به عشق زلیخا دارد (با رنگ و بوی واقعیتر و انطباق بیشتر با طبیعت عشق و هوس و کینهٔ زن) از یک سوی تمهیدی بایسته برای حماسهٔ غمانگیز «کین سیاوش» و از سویی نمایشی شایسته از تضاد شخصیتها (کیکاووس، سودابه، سیاوش، رستم) و بخصوص تشخّص اخلاقی و استقلال شخصیت رستم در برابر شهریاری ایران و رابطهٔ ویژه و پیچیدهٔ رستم و فرمانروایان رسمی ایران از جهات گوناگون به شمار میرود.
ظاهراً ماجراهای «لیریک» دورهٔ ساسانی شاهنامه، بخصوص بهرام گور و خسروپرویز، را باید نمایندهٔ تعهد سخنور بزرگ ایران به دو اصل دانست: نخست، تعهد به پیروی کامل از روایات مستند؛ دوم، تعهد آگاهانه یا ناخودآگاه به رعایت جامعیّت مظاهر حیات انسانی و اجتماعی در قالب یک حماسهٔ بزرگ.
خواستاری «فریبرز» برادر سیاوش از «فرنگیس» مادر کیخسرو، به وساطت رستم داستان دیگری است که جوهر عشقی و لمْح غنائی را در پردهٔ شرم و آزرم و ستر و عفاف نهفته دارد.
در مجموع میتوان چند نکته را در مورد داستانهای عاشقانهٔ شاهنامه ذکر کرد:
اولاً، وحدت روح حماسی/ تاریخی شاهنامه و پایبند بودن به روایات و داستانهای کهن مقتضی بیان داستانهای عشقی در هماهنگی با روح کلّی شاهنامه بوده و مجالی برای داستانپردازی شورانگیز عاشقانه و مستقل از چهارچوب سبکی و موضوعی حماسهٔ ملّی باقی نگذاشته است.
ثانیاً، ویژگیهای شاهنامه، که علی الاصول ناظر به مطابقت در حدّ امکان با روایات و اسناد و رعایت وحدت روح و انسجام کلّی در سرتاسر حماسه است، اجازه نمیدهد از چنین اثری انتظار افسانههای عاشقانهٔ ابداعی و شاعرانه و عشقهای افلاطونی و عشقهای اساطیری نامعقول داشته باشیم.
گرایش فطری فردوسی به واقعگرائی و آزرم اخلاقی و عفت بیان وی _که ظاهراً انعکاسی مشخص از همین ویژگیها در فرهنگ باستانی ایران است_ نیز در پرداختن و سرودن داستانهای عشقی شاهنامه، با مختصّاتی که برشمردیم بی تأثیر نبوده است.
داستان خسرو و شیرین که شورانگیزترین روایت آن را در اثر جاودان نظامی میبینیم، در شاهنامه جریانی معقول و طبیعی دارد و نمونهٔ بارز همین متانت و آزرم و پیروی فردوسی از روایت منابع است. این قصّه که جزئی از سرگذشت خسروپرویز و با توصیف مهر و وفای خسرو و شیرین به جای افسانهسرائی شاعرانه دارای جاذبهٔ خاص غنائی و اخلاقی است با چاشنی داستان مستقل باربد و مویهگری و شیون او بر خسرو به اوج لطف و تأثیر میرسد. پایان داستان و خودکشی شیرین با زهر هلاهل در دخمهٔ پرویز یادآور بعضی تراژدیهای عشقی مشهور جهان است.
شاید تنها مورد بارز عشق و شیدائی جنونآمیز در شاهنامه مربوط به سودابه باشد، که در حقیقت عشق نیست، بلکه هوس و شهوتی است که منجر به کینه و نفرت و با سرانجام و سرنوشتی سزاوار برای سودابه.
فردوسی و شاهنامه
زندهیاد استاد منوچهر مرتضوی
صص ۳۳_۳۵
- منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی
Thursday, 26 December , 2024