نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:   ابرهیمو در کنار کار دائمی که داشت هر روز پسین هم با ماشوهه اش می رفت طرف عباسک و سه دندون و پودر هداک یا سه کار می کرد ازظلم اباد یه تنه میداف میزد همیشه هم تک بید و کمتر پیش میومد با کسی بره بازو هاش که […]

نصیر بوشهر – ماشاالله زنگنه:

 

ابرهیمو در کنار کار دائمی که داشت هر روز پسین هم با ماشوهه اش می رفت طرف عباسک و سه دندون و پودر هداک یا سه کار می کرد ازظلم اباد یه تنه میداف میزد همیشه هم تک بید و کمتر پیش میومد با کسی بره بازو هاش که می دیدم یاد کلادیاتور ها می افتادم مال میداف زدن قوی و کلفت بید یه روز پسین رفت و برخلاف همیشه که نصف شو میومد ساعت ۹ شو که ما با بچه ها ری بلت ( سکو و دیواره های که دور دریای ظلم و اباد و جبری ساخته بیدن تا از نفوذ اب به محل جلوگیری کنه) نشسه بیدم پیداش شد کریمو گفت ناخدا ابرهیم نخسه زود واگشتی با چیش های سرخ و از حدئقه در امده اش سیل کریمو و ما کرد که ترسیدیم گفت چه بگم می ترسم سی تون بگم بترسین یا باور نکنین کریمو گفت بگو تا ما دریا میریم بفهمیم و گرفتار نشیم گفت نزیکی عباسک داشتم هداک می کردم دیدم خیطم هی سفت و شل میشه خوم هم خیطم شل و سفت کردم تا اوردمش نزیک های ماشوهه ام خیطکو سفت کردم و کشیدمش تا خیلی سنگینن بزور و هی کمک کشیدمش تا یه سنگسر تقریبا ۱۵ کیلوئی ان با هر بدبختی بید اوردمش بالا و انداختمش تو ماشوهه ام خیلی دلم خش شد قلاب تو دهن اش در اوردم و خیطم جمع کردم و کیم ( طعمه) زدم سر قلاب و پرتش کردم تو دریا و سیل سنگسر کو کردم دیدم سنگسر کو هی سیلم می کنه و هی خنده میکنه گفتم از دلخشی ان و اشتباه می کنم کمی چیشام پلکندم و دوباره سیلش کردم دیدم نه راس راسکی سنگسر کو هی سیلم می کنه و خنده میکنه باز گفتم مال دلخشی ان که سنگسر ۱۵ کیلوئی گرفتم و تو نظرم ایطوری میاد یه کمی کوچیکی ذهلم رفت و رفتم نزیکش دیدم نه غیر خنده چیشک و برمک هم سی ام هی میزنه گفتم یا خدا ای دیگه چنن چهل سال هداک می کنم تا حالا موهی خندون و برمک زن ندیدم که حالا می بینم چوخی ور داشتم که بزنم تو سرش یهو تنکید و خوش از ماشوهه پرت کرد تو دریا و گفت ابرهیم مو غولک هسم غولک ها و در رفت مو هم از انجا از ترس بقیه غولک ها میداف زدم تا ظلم اباد

___________

“”غولک جانوری خیالی در اذهان قدیمی ها که میگفتند عینهو الاغ سم دارد و گاها به شکل انسان درامده و شب ها با ادمی که روبرو می شود خود را به شکل ادمی که بارهگذر اشناست در اورده و با او همکلام شده و راه می رود تا انجائی که رهگذر به غولک بودن او پی برده همچون الاغ فرار میکند

  • منبع خبر : نصیر بوشهر