نصیر بوشهر انلاین -ماشاالله زنگنه : گرگو و شعبونو جنب هم تو بازار دکون داشتن گرگو بقالی داشت و شعبونو هم دار و دوای عطاری ‌تو یه محل هم با هم زندگی می کردن و کم و بیش از زندگی هم اطلاع داشتند و با هم صبح ها می رفتن دکون و یه روز […]

 

نصیر بوشهر انلاین -ماشاالله زنگنه :

گرگو و شعبونو جنب هم تو بازار دکون داشتن گرگو بقالی داشت و شعبونو هم دار و دوای عطاری ‌تو یه محل هم با هم زندگی می کردن و کم و بیش از زندگی هم اطلاع داشتند و با هم صبح ها می رفتن دکون و یه روز شعبونو جلو دکون خوش و گرگو اوو و جاروف میزنه یه روز گرگو تلافی میکرد با هم خوب و خش بیدن اما بین زنهای محل پچ‌پچکی بید که زن گرگو دیر از چیش گرگو با اسکندرو شاطر نانوائی محل سر و سری داره اما چون زن سر زنده و مهربون و اهل گپ و گفت بید کسی باور نمیکرد و می گفتن چون مهربونن سیش حرف در اوردن حقیقتش هم همی بید تا ایکه یه روز از اتاق اصناف سی دکوندار ها ی که سواد نداشتن نامه امد که اگه دلتون بخواد سواد دار بشین برین تو کلاس های بیکار با بیسوادی و اکابر که جاش تو مدرسه محل بید و مغرب ها برگزار می شد ثبت نام کنین شعبونو هر چه زن و بچه اش اصرارش کردن که بیو برو اخر عمری اکابر تا کسی تو حساب و کتاب کلاه سرت نیله حریفش نشدن و نرفت ولی زور زن و بچه ای گرگو بر گرگو چربید و به زور گرگو وادار کردن بره اکابر ثبت نام کنه هر چه هم شعبونو سیش گفت گرگو اکابرت سی چنن ؟ و بیو نرو و تو اوج مشتری تو باید دکونت ببندی و بری اکابر ولی گرگو از ترس زن و بچه اش مجبور شد بره و شعبونو هم از روزی که گرگو رفت اکابر خوش تنها مغرب ها می رفت خونه و روز های اول هم زن و بچه اش اراده گرگو سی درس خواندن به رخش می کشیدن طوریکه تو دلش کمی هم از گرگو بدش امد .
گرگو کلاس که می رفت صباش می امد سی فیس انچه یاد گرفته بید از شعبونو سئوال میکرد که شعبون تو ادیسون می شناسی؟ شعبونو بدبخت هم میگفت نه نمی شناسم گرگو هم میگفت شعبون بیو پیکار و اکابر تا بشناسی روز دیگه اول صبحی گرگو میگفت شعبون تو برادران رایت می شناسی؟ شعبونو بدبخت هم میگفت نه نمی شناسم گرگو هم با فیس و افاده سیش میگفت شعبون بیو پیکار و اکابر تا بشناسی همی سئوال های گرگو و نه بلدی شعبونو باعث شد تا کینه گرگو به دل شعبونو بیفته و شعبونو خوش خوش میخورد تا یه روز گرگو گفت شعبون میگم تو یعقوب ا لیث صفاری میشناسی ؟ شعبونو هم با جهل و ناراحتی گفت نمی شناسم تا گرگو امد سیش بگه بیو اکابر تا بشناسی شعبونو گفت میگم تو اسکندر شاطر نونوا می شناسی؟ گرگو گفت نه نمی شناسم گفت امشو نرو اکابر و پیکار تا بشناسی

  • منبع خبر : نصیر بوشهر آنلاین