ما همگی با هم می‌نازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمانِ آن خوش اندیشیده‌اند و سنگ و بت نپرستیده‌اند. در ژرفایِ اندیشه‌شان به خدایی در فراسو ایمان داشته‌اند. ما با هم فرهنگِ مشترک داریم. فرهنگش شکاف برنداشته است؛ در میان آن دیوار نکشید! از گذشته‌مان واهمه نداشته باشید. ما یک فرهنگ مداوم […]

ما همگی با هم می‌نازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمانِ آن خوش اندیشیده‌اند و سنگ و بت نپرستیده‌اند. در ژرفایِ اندیشه‌شان به خدایی در فراسو ایمان داشته‌اند. ما با هم فرهنگِ مشترک داریم. فرهنگش شکاف برنداشته است؛ در میان آن دیوار نکشید!
از گذشته‌مان واهمه نداشته باشید. ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستون‌های تختِ جمشید به دست ما بنا شده است و ما در صحنهٔ بیستون تاریخ نگاشته‌ایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشی‌ها را در مسجدِ شیخ لطف‌الله به کار گرفته‌ایم و معماران ما اصفهان را نصف جهان کرده‌اند.

این تداومِ فرهنگی است نه گسستگی؛ ما همیشه بوده‌ایم، گاهی اجباراً خاموش شده‌ایم ولی نمرده‌ایم. به موقع، سَر برافراشته‌ایم، گُل کاشته‌ایم. ما با زنده نگاه داشتنِ آیینه‌هایمان نگذاشتیم ریشه‌هایمان خشک شود. ما مانندِ ایزد رپیتون هستیم که در سرمایِ زمستانی به زیرِ زمین می‌رود؛ ریشهٔ گیاهان و آب‌های زیرزمینی را گرم نگاه می‌دارد. ما هم در بدترین شرایط، ریزه‌کاری‌های فرهنگ‌مان را در آغوش فشرده‌ایم، از جان‌مان شیرش داده‌ایم تا همچنان ببالد و ببالد.
دکتر ژاله آموزگار

  • منبع خبر : کانال استاد شفیعی کدکنی